جام جم آنلاين: آموزش و پرورش با ارائه يك آمار، آب پاكي را روي دست فعالان حقوق كودك و همه آمارها و مستنداتشان ريخت ؛ «كودك محروم از تحصيل نداريم.» اما سه هفته قبل فرشيد يزداني، فعال حوزه كودكان با استناد به آماري كه آن را برآمده از آخرين سرشماري كشوري ميدانست اعلام كرد كه 3.5 ميليون كودك معادل 27 درصد كودكان ايراني از چرخه تحصيل بازماندهاند.
فاطمه قربان، معاون آموزش ابتدايي وزير آموزش و پرورش كه سال گذشته وعدهاش براي شناسايي كودكان بازمانده از تحصيل به تفكيك استانها، رسانهاي شد و از سال گذشته تاكنون خيليها منتظر انتشار آمار ملي از زبان او بودند، ديروز در گفتوگو با ايسنا اعلام كرد كه آخرين آمارها و گزارشهاي استاني نشان ميدهد كه بين افراد لازمالتعليم 6 تا 10 ساله كشور هيچ بازمانده از تحصيلي وجود ندارد.
اين معاون وزير كه پوشش تحصيلي را تا دورافتادهترين نقاط كشور نافذ ميداند و از اعزام معلم و سربازمعلم به روستاهاي محروم سخن ميگويد، البته چندان از آماري كه ارائه ميدهد مطمئن نيست، چون توضيح ميدهد در حال حاضر آماري از بازماندگان از تحصيل به معناي واقعي وجود ندارد و چنانچه تعدادي هم وجود داشته باشد، شناسايي نشده است.
البته او اعلام نكرده كه منظورش از بازماندگان از تحصيل به معناي واقعي چيست و توضيح نداده كه بازمانده واقعي و بازمانده غيرواقعي چه تفاوتي با هم دارد، ولي آن بخش از گفتههايش كه ترديد او نسبت به بودن يا نبودن كودكان بازمانده از تحصيل را نشان ميدهد جاي سوال دارد.
برنامه پنجم توسعه، نظام آموزشي كشور را مكلف كرده تا پايان سال 94 بيسوادي بين دانشآموزان لازمالتعليم را به صفر برساند، يعني ضمن اينكه از جاماندن اين افراد از چرخه آموزشي جلوگيري كند، شرايط را طوري آماده كند كه تمام واردشدگان به نظام آموزشي تا پايان تحصيلات دبيرستان در مدارس باقيبمانند.
طرح ملي كه معاونت آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش سال گذشته از آن سخن گفته بود و اين روزها زمان به ثمر نشستن آن است نيز در همين زمينه تعريف شده؛ هر چند آماري كه ظاهرا از بابت اجراي اين طرح ملي بهدستآمده و از زبان فاطمه قربان جاري شده با آمارهايي كه هر از گاهي فعالان حقوق كودك ارائه ميدهند تفاوت فاحشي دارد.
سه هفته قبل فرشيد يزداني، فعال حوزه كودكان با استناد به آماري كه آن را برآمده از آخرين سرشماري كشوري ميدانست اعلام كرد كه 3.5 ميليون كودك معادل 27 درصد كودكان ايراني از چرخه تحصيل بازماندهاند.
او نگرانياش از اين بابت بود كه ماندن كودكان پشت سد بيسوادي، آنها را در بزرگسالي نيز در معرض آسيبهاي اجتماعي قرار ميدهد و چيزي جز استمرار نابرابريها، كاهش فرصتهاي اشتغال و گسترش آسيبهاي اجتماعي به ارمغان نميآورد.
البته اظهارات فاطمه قربان كه به صراحت از نبود هيچ كودك بازمانده از تحصيلي در فاصله سني شش تا 10 سال سخن ميگويد اين آمار و آمارهاي مشابه را از اعتبار مياندازد، هر چند كه هنوز هم شواهد از درستي اين آمارها و مخدوش بودن اطلاعات آموزش و پرورش حكايت دارد.
سيستم شناسايي، ناكارآمد است
وقتي معاون وزير آموزش و پرورش از صفر بودن آمار كودكان بازمانده از تحصيل سخن ميگويد و خطاهاي احتمالي در ارائه اين آمار را به كودكان بيسوادي اختصاص ميدهد كه هستند، اما هنوز شناسايي نشدهاند، تنها قضاوتي كه ميتوان داشت، ناكارآمدي سيستم شناسايي كودكان جامانده از تحصيل است.
حضور كودكاني كه درست در ساعات مدرسه در گوشهاي از خيابان مشغول دستفروشياند يا آنها كه شغل دائميشان گدايي از رهگذران است يا آنهايي كه در كارگاههاي توليدي و مراكز خدماتي به صورت پنهاني كسب درآمد ميكنند، حضوري آنچنان پررنگ است كه محال است به چشم مردم حتي مسوولان آموزش و پرورش نيامده باشد.
سرزدن به كانونهاي اصلاح و تربيت كه در آن بچههاي در سن مدرسه بخاطر بزهي چون دزدي يا قتل و سرقت مسلحانه روانه اين مراكز شدهاند نيز مدركي محكم براي وجود كودكان بازمانده از تحصيل است.
هرچند در اين كانونها در طول دوره اقامت بچهها در آن، كلاسهاي درس داير است، اما به اذعان مسوولان اين مراكز چون اغلب اين كودكان خانوادههاي پريشان و آشفته دارند پس از خروج از كانون، دوباره راهي خيابانها و نقاط جرمخيز ميشوند و هرگز گذرشان به درس و مدرسه نميافتد.
اين كودكان در همه جاي كشور وجود دارند مثل كودكان لازمالتعليمي كه هنوز در برخي مناطق به خاطر فقر والدين، امكان تحصيل را از دست ميدهند و از سنين پايين به دست راست و چپ خانواده براي امرار معاش تبديل ميشوند؛ اما اگر وزارت آموزش و پرورش اصرار دارد اين حقايق را ناديده بگيرد و در آمارها، عدد صفر را مقابل اين موضوع بنويسد، يا ناشي از سياستي است كه به دنبال ارائه آمارهاي نگران كننده نميگردد يا ثمره سيستمي ناكارآمد است كه نميداند چطور بايد كودكان بازمانده از تحصيل را شناسايي كند.
با وجود اين، علت نهفته پشت اين آمارها هر چه كه باشد مهم به پايان رساندن نقطه ضعفهاي اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي است كه خروجي آن توليد كودكان بيسواد است؛ همان وضعيتي كه اگر ادامه پيدا كند آموزش و پرورش همچنان سيستمي خواهد بود كه نميتواند جلوي توليد بيسوادي در كشور را بگيرد، يعني وضعيتي كه با گرفتن جشن ريشهكني بيسوادي در گروه سني زير 49 سال تعارضي آشكار دارد.