سرویس حوزه پایگاه 598: آیت الله علامه محمد تقی مصباح یزدی که به تعبیر مقام معظم رهبری، پُرکننده خلأ علامه طباطبایی و شهید مطهری است. از جمله اندیشوران حوزوی و فیلسوفان اسلامی است که در حوزه تولید علوم انسانی اسلامی صاحب رأی و عمل است و از اولی افراد نادری بود که دعوت امام خمینی (ره) را در زمینه اسلامی کردن دانشگاه ها لبیک گفت و وارد این عرصه شد. او در ابتدای ورود به عرصه های علمی و فرهنگی، به نقد افکار و آراء مارکسیسم مشغول شد و چندین جلسه به مناظره تلویزیونی با سران کمونیسم ایران پرداخت.
ایشان پس از انقلاب نیز با ستاد انقلاب فرهنگی همکاری کرد و بیش از 15 ماه در کمیته اسلامی شدن دانشگاه ها فعالیت و مسئول دفتر همکاری حوزه و دانشگاه را بر عهده داشت. جلسات متعددی با اساتید دانشگاه در این باره برقرار کرد و کتاب هایی نیز زیر نظر ایشان به رشته تحریر درآمد. ایشان پس از این دوره به تکمیل دوره های مؤسسه در راه حق که قبل از انقلاب تأسیس شده بود می پردازد. وی با تأسیس «بنیاد فرهنگی باقر العلوم» در سال 1366 و سپس «مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)» در 1374 گامی عملیاتی برای اسلامی سازی علوم انسانی برداشت. مهمترین تفاوت آیت الله مصباح با سایر نظریه پردازان حوزوی در این نکته است که نظریه پردازان علوم انسانی در حوزه بیشتر به مابحث کلی و چند و چون در مبانی و روش ها می پردازند اما آیت الله مصباح با اتخاذ مبانی و روشی معلوم، ورود به دانش های خاص می کند و هر یک از شاگردان خود را در یک رشته خاص از علوم انسانی هدایت و تربیت می نماید. از دیگر ویژگی های ایشان در امر تولید علوم انسانی اسلامی، ارتباط وسیع با دانشگاهیان دخلی و حتی اساتید و دانشگاه های خارجی است؛ از رو ایشان، بخشی از شاگردان خود را برای تحصیل علوم انسانی غربی به به دانشگاه «مک گیل» کانادا اعزام نمود. لذا کارنامه ایشان در روند تولید علوم انسانی مفصل و دارای ابعاد مختلف است که پرداختن به همه آنها در این مختصر ممکن نیست.
وی در طی سالیان متمادی در جلسات درسی متعدد و سخنرانی های علمی و مصاحبه ها به تبیین نظری اسلامی سازی علوم انسانی پرداخته اند و با آسیب شناسی وضعیت علوم انسانی در ایران، الگوی علمیاتی برای تحقیق این مقوله ارائه کرده اند. از این رو در این مقال، نگر آیت الله مصباح یزدی به علوم انسانی و راهکارهای روش شناختی و عملیاتی تولید علوم انسانی تبیین خواهد شد.
1- ماهیت شناسی علوم انسانی
1-1. تعریف علوم انسانی
از دیدگاه آیت الله مصباح، واژه «علوم انسانی» یک مفهوم انتزاعی است که بر مجموعه ای از علوم که گاه تفاوت بسیار زیادی بین آنها وجود دارد اطلاق می شود و در عین حال همه آنها را یکسان می پندارد و حکم واحدی برای همه جاری می کنند. به طور مثال آمار و حسابداری نیز جز علوم انسانی است در حالی که این دو رشته با روانشناسی و جامعه شناسی متمایزند. از این رو باید مقصود از علوم انسانی را روشن کرد اگر چند دسته دانش نیز در آن وجود دارد باید آنها را به طور جداگانه طبقه بندی نمود تا از درهم آمیختگی و خلط بیجای آنها جلوگیری شود.
ایشان خود در تعریف علوم انسانی به عنوان مجموعه رشته های خاصی از علوم دانشگاهی می گویند: «آن علومی که با مسائل فکری ارتباط دارد، با شناخت حقیقت انسان سروکار دارد و محورش وجود انسان و کمال نهایی او و راه رسیدن به آن تشکیل می دهد».
بنابراین از منظر آیت الله مصباح، آچه در بُن و ریشته تمامی علومی انسانی مشترک است و ستون فقرات آن را تشکیل می دهد، انسان و ابعاد وجودی اوست. و هر کدام از شاخه های آن به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفتگو می کند.
2-1. اهمیت و جایگاه علوم انسانی
بر اساس این نگرش به علوم انسانی، ایشان در باب برتری علوم انساین بر سایر علوم معتقدند: در بین علوم بشری آنهایی که به نحوی بر باورهای و ارزش های انسان تأثیر دارند، نسبت به سایر علوم انسانی برتری خاصی دارند؛ زیرا در واقع انسانیت انسان به آنها مربوط است. درحالی که سایر علوم، نتیجه ای که برای بشر به بار می آروند، بیشتر مربوط به ابعاد مادی زندگی است. به طور مثال شیمی، فیزیک، کیهان شناسی، گیاه شناسی یا رشته های مختلف علوم پزشکی. این ها معمولاً مربوط به جهات مادی انسان است و این جهات بین انسان و سایر حیوانات مشترک است. اما آن جیی که یک علم ارتباط با باورها و ارزش های انسانی پیدا می کند، فراتر از افق حیوانیت می رود؛ لذاست که انسان را اشرف از سایر موجودات کرده و برای ما اهمیت دارد که چه بارورها و ارزش هایی را داشته باشیم که موجب سعادت و کمال ما باشد. پس اهمیت این علوم از آن جهت است که در رشد جوهر انسانیت مؤثر است و اگر انحراف و ضعفی در این علوم پدید بیاید، نتیجه اش در انسانیت انسان ظاهر می شود.
ایشان همچنین معتقدند علوم انسانی است که می تواند به سایر حرکت های انسان در عرصه های مختلف زندگی مثل سعنت و فناوری جهت دهد؛ از این رو از اهمیت بیشتری نسبت به سایر علوم برخوردار است.
3-1. دلایل غربت علوم انسانی در جامعه
اما از منظر ایشان، چون اولا: نوآوری در علوم انسانی کُند و تدریجی است؛ ثانیاً: نتایج آن غیر ملموس است؛ ثالثاً: روش تحقیق در آن تجربی صرف نیست و بالاخره رابعاً: ما انسان ها در دامن طبیعت و محسوسات هستیم و قصد فراتر از ماده را نداریم و پرواز دادن ذهن به ماورای آن، نیروی فوق العاده ای را می طلبد که در همه افراد وجود ندارد؛ علوم انسانی از غربت خاصی در جوامع برخوردار است.
4-1. انواع رشته های علوم انسانی
از منظر آیت الله مصباح، علوم انسانی عرض عریضی دارد و شامل مباحث گسترده ای می شود؛ از این رو ایشان مباحث علوم انسانی را به سه دست مسائل کاربردی عام البلوی، مسائل کاربردی مختص خواص مثل اقتصاد و مسائل بنیادی تقسیم می کند.
1-4-1. یک بخش از مباحث و مسائل علوم انسانی، شامل برخی مسائل کاربردی است که در زندگی روزمره ی انسان و عموم مردم نقش دارد؛ مسائلی که به روان شناسی، علوم تربیتی، مسایل خانوادگی و ... مربوط است و تقریباً عام البلوی است و هیچ کس از آن مستثنی نیست.
2-4-1. بخش دیگر، علومی است که سطح خاص تری دارد و بیشتر با نخبگان و کسانی که در نهادهای مختلف دولتی و شبه دولتی در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها فعالیت می کنند، ارتباط پیدا دارد. این افراد از یک سلسله گزاره های علوم انسانی استفاده می کنند که اگر انحرافی در آنها پیدا شود، ابتدا زیانش متوجه گروه خاصی می شود؛ ولی نهایتاً با واسطه به سایر مردم هم سرایت می کند؛ مثل مسائل اقتصادی، حقوقی، سیاسی و ... . نتایج این بخش با واسطه نخبگان، تصمیم سازان به مردم هم می رسد.
3-4-1. سلسله دیگری از مسایل علوم انسانی هم هست که از این مسائل، کلی تر و بنیادی تر است؛ جنبه کاربردی آنها ضعیف است و از مسائل بنیادی است و نتایج مسائل کاربردی منطقاً متوقف بر مسائل بنیادی است.
از نگاه آیت الله مصباح یزدی، مسائل بنیادی طبق فرهنگ و ادبیات روز، فلسفه های علوم هستند و اصول موضوعه و قواعد کلی را برای علوم بیان می کنند تا مسائل علوم بر اساس این قواعد حل شود. اصلاحی که بتوان تقریباً با این گونه مسائل تطبیق داد اصطلاح فلسفه های علوم یا فلسفه های مصاعف است. مسائل بنیادی چون با عمل خیلی فاصله دارد، کمتر کسی حوصله می کند تا درباره آنها فکر و بحث کند. برخی افراد هم گمان می کنند که این ها بحث هایی زائدی است. ما مسائل بنیادی را نباید دست کم بگیریم.
2- ویژگی های علوم انسانی غربی
به نظر آیت الله مصباح بعد از دوران رنسانس در اروپا تحولاتی جهانی در عرصه آموزش اتفاق افتاد که سبب شد بسیاری از ارزش های علمی روز، جایگاه خود را از دست داده و ارزش های دیگری جایگزین آنها شود. این موضوع سبب ایجاد تقابل و تعارض میان علوم قدیم (علوم دینی) و جدید (علوم تجربی) شد و تا مدت ها باعث بروز بحران فکری و مروج گرایش شک گرایی در قرون وسطی بود. از این علوم انسانی در غرب مسیر مستقلی را نسبت به علوم دینی پیموده است. ایشان حداقل سه ویژگی را برای علوم انسانی در غرب می شمارد که با مسیر علوم اسلامی متمایز است:
1-2. مبتنی بر جهان بینی مادی
از منظر وی، گزاره هایی که به نام علوم انسانی شناخته می شود و در اطرافش کتاب نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و سرمداران و صاحبان نظریه های معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. از این رو خواه ناخواه تحت تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب است و اصطلاحش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته و هم بینش ها و جهان بینی های سازگار با فرهنگ غرب پایه ریزی شده است. بنابراین پیش فرض های علوم انسانی از مبانی فلسفی و ایدئوژیک گرفته شده و این مبانی با مبانی اسلامی سازگار نیست.
2-2. مبتنی بر روش های کمی
آیت الله مصباح بر این عقیده است که این دست از علوم که در محافل غربی و دانشگاهی پذیرفته می شود یا باید مستقیماً از تجربه استفاده بشود- همان گرایش های پوزیتویستی افراطی- یا یک مقداریمعدل تر برای تحلیل های عقلانی هم کم و بیش ارزش قائل شده اند، اما بیش از این تجاوز نمی کند! گاهی تجربه های عینی بلاواسطه است؛ مثل تحقیقاتی که در داروسازی انجام می گرد و گاهی خودِ تجربه عینی، مسئله علوم اجتماعی را حل نمی کند، بلکه از آنها یک تفسیرهایی می شود، که بر روش تجربی مبتنی است. به همین جهت در علوم انسانی غربی مباحث بازگشت می کند به یک سلسله تجربیات عینی که مطالب از آنها انتزاع می شوند. کسانی که در این زمینه ها بحث کرده اند، گاه گرایش های پوزیتویستی اعم از حاد یا معتدل داشته اند و گاهی گرایش های فلسفی خاص خود داشته اند. پس در متدلوژی و روش شناسی خود، برای وحی دین هیچ اعتباری را نمی پذیرند.
3-2. گستگی رشته های علوم انسانی
از دیگر اشکالات علوم انسانی این است که این گونه علوم انسانی چه در دانشگاه های ما و چه در سایر دانشگاه های جهان به صورت اندام های مُثله شده در آمده است؛ یعنی کهسی که در اقتصاد درس می خواند از آن جهتی که دانشجوی اقتصاد است و بعد فارغ التحصیل می شود و بعد استاد می شود هیچ نیاز به اخلاق در خودش احساس نمی کند و هیچ حس نمی کند که ای معلومات او سلولی از سلول های یک پیکر است که رابطه ارگانیک با سایر سلول ها دارد! در هیچ جای دنیا این مشکل به صورت کامل حل نشده که رشته های علوم انسانی به صورت اندام هایی که از یک پیکر عرضه و تدریس شود و حداقل به صورت در قالب یک درس، روابط این ها مشخص می شود. بلکه همچون جزایری غیر مرتبط تحت یک عنوان انتزاعی قرار گرفته اند.
3- ضرورت و ماهیت پی ریزی علوم انسانی اسلامی
3-1. انقلاب اسلامی حرکتی فرهنگی
آیت الله مصباح در باب عوامل پیدایش انقلاب اسلامی ایران بر این نظرند که انقلاب ما قبل از این که حرکت نظامی، سیاسی، اقتصادی یا یک حرکت اجتماعی باشد، یک حرکت فرهنگی است؛ زیرا متأثر از مکتب ناب اسلامی است. همان عاملی که باعث حدوث و پیدایش این انقلاب شد؛ یعنی احیای فرهنگ اسلامی در جامعه ایرانی، عامل بقای آن هم خواهد بود. یعنی مادامی انقلاب زنده خواهد بود و بر پایه خود استوار خواهد ماند که فرهنگ اسلامی در کشور ما زنده باشد؛ و آسیب بر این انقلاب، وقتی واقع می شود که به پایه این انقلاب آسیب برسد. بنابراین اصل انقلاب ما به فرهنگ آن وابسته است و فرهنگ انقلاب با علوم انسانی گره خورده است. از این رو حفظ انقلاب به حفظ و اصلاح علومی مانند فیزیک، مهندسی، ریاضیات، پزشکی و ... نیست؛ زیرا در حال حاضر، سرتاپای کشور ما را فرهنگ غرب پوشانده است. خلأ در این است که به رغم پیشرفت های بسیار چشمگیر و خیره کننده ای که انقلاب ما در طول این 30 سال داشته است در جهت تولید علوم انسانی و اثبات برتری نظریات اسلامی بر نظریات دیگران بسیار ضعیف بوده است.
بنابراین اگر بخواهیم فرهنگ و روح انقلاب که عامل بقای آن نیز هست، مستحکم و استوار باشد، باید بر ارزش ها و جهان بینی خاص اسلامی استوار شود و مهمترین حوزه دانشی که این رسالت را به عهده دارد علوم انسانی است. پس اگر علوم انسانی در کشور با مبانی و اهداف اسلام همگام نباشد، انقلاب با چالش های عدیده ای مواجه است. از این رو ایشان معتقدند «اگر کسی ادعا کند که اسلامی سازی علوم انسانی از جنگ هست ساله با عراق سخت تر است حرف گزافی نیست».
2-3. تداخل علوم انسانی با مسائل دینی و فرهنگی
به اعتقاد آیت الله مصباح، میان علوم انسانی و دین نسبت به عموم خصوص من وجه برقرار است به این معنا که برخی از مسائل علوم انسانی مثل آمار و حسابداری و یا مسائل زمان و مکان در فلسفه ربطی به دین ندارد و برخی از مسائل دینی نیز ربطی به علوم انسانی ندارند؛ اما اعظم مسائل علوم انسانی ارتباط با دین دارد.
بنابراین فرهنگ و مکتب اسلامی نمی تواند از علوم انسانی جدا باشد و هیچ نظری درباره آنها نداشته باشد. به نظر ایشان وقتی اسلامی دینی است که درباره مسائل اقتصادی یا حقوقی قوانینی دارد، چگونه می تواند نسبت به سیستم های اقتصادی یا حقوقی بی نظر باشد. بنابراین یک سلسله از علوم انسانی ارتباط عمیق بلکه ارتباط و اتحاد با بخشی از اسلامی دارند.
ایشان همه علوم انسانی را مبتنی بر یک سری ارزش ها و معتقدات می داند که این پایه ها با دین نسبت دارد. ایشان در این باره می گویند: مسائلی که امروز در علوم انسانی مطرح می شود دو نوع است: یک نوع مسائلی که با اعتقادات و ارزش های دینی سازگار است و نوع آن که سازگار نیست. همین طور در روش هایی که بکار گرفته می شود؛ بعضی از روش هایی که در این علوم بکار گرفته می شمود با ارزش های دینی سازگار است و بعضی نیست.
3-3. نقش آفرینی حوزه و دانشگاه در جبران ضعف علوم انسانی
اگر امروز مجامع علمی ازجامعه جمله حوزه و دانشگاه بخواهد نقش خود را در فضای تولید علم ایفا کند و مردم به صراط مستقیم هدایت کند، علاوه بر دورس حوزوی، باید با علوم انسانی که در دنیا رایج است، آشنا شود و با نظر انتقادی به آنها نگاه کند. اگر حقایقی در آن وجود دارد، بپذیرد و اگر امور اشتباهی دارد، رد کند.
4-3. معانی اسلامی سازی علوم
آیت الله مصباح علوم را به دسته اسلامی و غیر اسلامی تقسیم می کند و حداقل سه ملاک برای این تقسیم و یا سه معنا برای اسلامی سازی علوم یا علوم اسلامی بر می شمارد:
1-4-3. به اعتبار این که سرزمین و محل تولد و رشد یک علم، جامعه اسلامی یا توسط اندیشمندان مسلمان تولید شده باشد.
2-4-3. بر اساس روش شناسی دینی و از منابع دینی گرفته شده باشد. یعنی اطمینان و یقین آوری آن به جهت سخن وحی بودن آن باشد.
3-4-3. اگرچه علمی مستقیماً بر اساس حرف و منبع اولیای دین نباشد، بلکه بر اساس حس یا عقل اثبات شده باشد اما نتیجه آن با دین هماهنگ باشد. ایشان با تأکید هر سه مورد فوق الذکر تأکید می کند که نسبت به موارد مختلف می توان از این اطلاقات استفاده کنیم.
ایشان همچنین در توضیح بومی سازی علوم معتقدند: منظور از بومی سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست،بلکه تغییر جهان بینی ها و استفاده از منبع وحی در تولید علم است. زیرا ما در اسلامی چیزهایی به برکت وحی داریم که در خارج از فرمول مطالعات میدان و آزمون و خطا و روش های علمی است. ما موظفیم به عنوان مدافعین اسلامی و کسانی که وارث میراث علمی اسلام هستیم، این را کشف کنیم، استخراج کنیم و در دسترس دنیا قرار دهیم و اثبات کنیم که این نظریات، برتر از نظریات موجود است. البته از ابتدا نباید انتظار داشته باشیم که متفکران غیر مسلمان، حرف ما را سریع بپذیرند؛ بلکه باید مشکلات داخلی را حل کنیم و کم کم با گسترش سیطره فرهنگ انقلابمان زمینه پذیرش جهانی را فراهم سازیم.
4- طبقه بندی علوم انسانی
آیت الله مصباح طبقه بندی علوم اسلامی را متمایز از علوم انسانی غرب می داند. در نگاه ایشان «جهان بینی فلسفی» و «علوم دینی» به عنوان پایه و اساس علم تلقی می شود و «انسان شناسی» به عنوان یک دانش مستقل در رأس علوم انسانی و مادر سایر رشته های خاص علوم انسانی است و در گام بعد بر اساس نگر جامعه به انسان در انسان شناسی، «علوم خاص انسانی» که هر یک ناظر به جنبه خاصی از انسان است شکل می گیرد.
پایه اساسی طبقه بندی علوم انسانی از منظر آیت الله مصباح به اهمیت مباحث بنیادی نسبت به مباحث کاربردی نزد ایشان برمی گردد. به نظر ایشان، مسائل کاربردی مثل شاخه هایی می مانند که از هر یک ریشه تغذیه می کنند. مسائل بنیادی ریشه های این درخت اند. از این رو در طبقه بندی اولویت در چینیش مسائل علوم انسانی ابتدا می بایست به مسائل بنیادی توجه نمود و بر اساس مباحث بنیادی علوم انسانی خاص و کارکردی طراحی نمود. از منظر آیت الله مصباح، مسائل بنیادی همه علوم انسانی عبارت است از 1. جهان بینی فلسفی و دینی، و 2. انسان شناسی. از این رو این دو در رأس علوم انسانی قرار دارند.
1-4. جهان بینی فلسفی و دینی
ایشان با نقد وضعیت علوم انسانی در جهان غرب، بر این عقیده اندکه علم برابر با تجربه نیست بلکه علم آشنایی با تمام حقوق و به بیان دیگر کشف حقیقت است؛ و با رد این نگرش تحویل انگارانه، ابزار شناخت را اعم از حس و عقل و وحی می داند و معتقد است آن چیزی که در درجه اول لایق اطلاق علم است جهان بینی های عقلانی و وحیانی است. چرا که بر پایه محکم عقل و وحی استوارند و به سایر علوم جهت می دهند. وی بنای همه علوم را بر جهان بینی و اصول اساس فلسفی می داند و کسی نمی تواند مسائل علمی را از بنیان هی عقلی و جهان بینی جدا کند.
ایشان در همین زمینه می نویسد: «علم به معنای واقعی کلمه، نخست باید بر فلسفه اطلاق شود که از عقل سرچشمه می گیرد و علم تجربی به دنبال فلسفه و به پشتوانه آن است که ارزش می یابد و البته پشتوانه هر دوی این ها وحی است که ارزش آن از هر چیزی بیشتر است و درستی آن ضمانت دارد. وحی واقعاً علم است؛ اما نه به معنای پوزیتویستی آن».
2-4. انسان شناسی
به نظر علامه مصباح، انسان شناسی به معنای سلسله مسائلی که محور آن انسان بما هو انسان است یع علم است و می توان آن را مادر دیگر علوم انسانی دانست. در انسان شناسی مسائلی کلی درباره انسان به ماهو انسان همچون ابعاد وجودی و ظرفیت های گوناگون انسان بحث می شود؛ آنگاه بر همین اساس سایر شاخه های علوم انسانی شکل می گیرد:
«ما معتقدیم که پایه همه رشته های علوم انسانی یک رشته مباحث انسان شنای است که در تمام رشته های علوم انسانی این درسب باید وجود داشته باشد. انسان باید شناسانده شود، ابعاد وجودیش، کیفیت رشد و تکاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهایی از وجودش، همه اینها باید باید مشخص گردد؛ تا این کار صورت نگیرد بحث درباره حقوق، اقتصاد و سایر رشته ها بدون پایه و ریشه است».
به همین جهت از نظری آیت الله مصباح، هنگامی علوم از دیدگاه اسلامی قابل تبیین اند که بر انسان شناسی اسلام مبتنی باشند. حتی به عقیده ایشان مکتب های غیر اسلامی و ضد اسلامی نیز اگر بخواهند یک رابطه روشنی بین علوم انسانی بیان کنند، باید بر اساس آن مکتب ابتدا اقدام نمایند و بگویند انسان از نظر ما چیست؛ آن وقت به نظریه پردازی در زمینه های مختلف بپردازند.
5- کیفیت تولید علوم انسانی اسلامی
عمده تئوری آیت الله مصباح در باب اسلامی سازی علوم انسانی این است که «مفاهیم اصلی علوم انسانی را نقّادی کنیم و بفهمیم نظریات اسلامی در این زمینه چگونه باید باشد». این تئوری مبتنی بر متدلوژی، منابع و ویژگی های اندیشوران مولد است. برای آشنایی بیشتر با اندیشه های آیت الله مصباح در ادامه با تبیین این امور پرداخته می شود.
1-5. روش شناسی علوم اسلامی
در الگوی ایشان، وقتی یک دانشمند مسلامان می خواهد در این مباحث نظر دهد، باید در مواردی از متدولوژی رایج علوم انسانی فراتر رود و اعلام کند که متدلوژی علوم انسانی اسلامی وسیع تر است، تنها به حس و عقل اکتفا نمی کند و به ادله تعبدی هم می بایست استناد کرد، چون پشتوانه عقلی داردو بر می گردد به یک نوع استدلال عقلی، یعنی اول عقل اثبات می کند این مبنا صحیح است و حجت است، بعد به آن استناد می کند. پس منظور از بومی سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست. بلکه یک اختلاف مبنایی در متدلوژی علوم انسانی وجود دارد و ان نیز عبارت است از اختلاف در تعبد بر وحی و دین؛ چون اگر امری مستند به وحی بود علم است؛ علم به معنای اعتقاد یقینی کاشف از واقع. از این رو علم اسلامی دایره اش ادله اش وسیع تر و متدلوژی آن گسترده تر است.
در گام بعدی می توان مسائلی را که از راه وحی معلوم شده اند با تجربه اثبات کرد تا برای دیگران هم معلوم شود. معلوم شدن این دسته از مسائل برای ما که معتقد به وحی هستیم و این خورشید برایمان طلوع رکده است، نیاز به روش های علمی ندارد. بله، برای راهنمایی کسانی که صرفاً راه تجربی را قبول دارند مفید است.
2-5. منابع علوم انسانی اسلامی
ایشان تولید علوم انسانی اسلامی بر دو منبع آموزه های وحی و دین و دیگر دست آوردهای جدید بشر در علوم انسانی موجود می دانند که می بایست به طرز صحیحی در یک تبادل فرهنگی میان آنها به جمع سالم دست یافت. از یک سو باید منابع دین به خوبی شناخته شوند و سهل انگاری در این کار باعث انحراف و برداشت های نادرست از دین می شود، همان طور که بسیاری از انحرافات گروه های الحادی و التقاطی از نسبت دادن های ساده انگارانه به دین ناشی می شود باعث خسارات فراوانی شده است و از سوی دیگر علوم انسانی را باید خوب فرا گرفت با موضوع و محمول آنه و تاریخچه و تحولاتی که در گذر زمان در آن علوم پدید آمده و نیز با نظرات و دیدگاه های مکاتب گوناگون در زمینه علوم انسانی آشنا شد تا زمینه برای نقد آمده شود و بدانیم کدام دیدگاه درست و به حقیقت نزدیک تر است. آنگاه آنچه از علوم انسانی بدست آمده را بر اسلامی عرضه و بر اساس مبانی اسلام عهده دار تحول در آن علوم شویم.
3-5. ویژگی های اندیشوران موّلد
خودباوری
کار تیمی
حوصله زیاد و همت بلند
حرکت واقع بینانه
استقلال فکری و جرئت نقد افکار دیگران
تسلط به علوم دینی و علوم انسانی توأمان
فهم صحیح و نقد علمی و منطقی
آیت الله مصباح با طرح پرسش این که «چه کسانی باید در ایجاد این تحول مشارکت داشته باشند؟ آیا پس از آنکه مبانی فلسفی برای علوم انسانی تدوین شد، دانشگاهیان ما می توانند عهده دار تحول در علوم انسانی شوند؟ آیا ما حوزویان که خود را اسلام شناس می دانیم می توانیم این تحول را پدید آوریم؟
اما ایشان در پاسخ معتقدند: به رغم اخلاص و علم اساتید دانشگاهی نمی توان از آنها توقع داشت که علوم انسانی را اسلامی کنند؛ زیرا علوم انسانی که آنها فرا گرفته اند، همان علوم غربی است. از طرف دیگر حوزویان نیز صرفاً با آشنایی با اسلام نمی توانند این کار به انجام برسانند؛ زیر آشنایی با علوم انسانی و موضوع محمول و قضایای آن نیز برای این کار لازم است. از همین تنها افرادی که آشنایی لازم را هم با علوم انسانی داشته باشند و برای اینکه نیز دلسوز باشند می توانند قدم اول را بردارند.
نقد باید علمی و منطقی باشد و «پژوهش های ما در این زمینه باید روش مند و بر اساس متد علمی باشد، نه اینکه در کنار هر بحث و مطلبی آیه قرآن و روایتی قرار دهیم و بگوییم اسلامی شد! به صرف قرار دادن آیه و روایت در کنار مباحث علوم انسانی، کتاب دانشگاهی علمی تنظیم نمی شود. وقتی مطلبی را بر خلاف نص قرآن و روایت دیدیم و به دلیل آن، اشکال وارد بود، باید با دلیل منطقی و متناسب با همان رشته ثابت کنیم که آن مطلب اشکال دارد، نه اینکه بگوییم اندیشمندان و اساتید غربی چنین گفته اند، ولی آیه قرآن چنان می گوید. این نوع برخورد نه فقط نتیجه مثتبی به دنبال ندارد، بلکه باعث تنش و ایجاد تضاد فکری برای دانشجو می شود. حاصل آنکه باید عمری تلاش کرد و عالمانه و با متد صحیح، تحقیق و پژوهش انجام پذیرد».
6- مشکلات تولید علوم انسانی اسلامی
1-6. خودباختگی عمومی
«مشکل جدی ما تا به حال، خودباختگی بود، فکر می کردیم تنهایت علومی که ما به دانشگاه می توانیم بیاموزیم، ترجمه مطالبی است که دانشمندان غربی در اختیار ما قرار داده اند. جوانان ما را این طور تربیت کرده بودند که خودتان در این زمینه ها چیزی ندارید. اگر چیزی یاد بگیرید، همین هاست که ما به شما می دهیم. همان طور که در زمینه صنعت و تکنولوژی القا شده بود».
2-6. عدم برنامه ریزی
«این که می بینید در بسیاری از زمینه های علوم انسانی عقت هستیم، بخاطر این است که در این زمینه ها برنامه ریزی نشده است. علوم طبیعی برنامه ریزی نشده است. علوم طبیعی و تجربی چون نتایج دنیوی داشته، انگیزه زیاد بوده است. کار بنیادی در این جاها چون منافع مادی زیادی ندارد، باید با انگیزه های الهی انجام گیرد».
3-6. ما برای اسلامی شدن دانشگاه، نه استاد داریم و نه کتاب. ترجمه ای است از کتابهایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده با اندکی تغییر. چند مثال اروپایی برداشته شده و به جای آن، مثال ایرانی گذاشته و به اصطلاح بومی سازی شده است.
«مفاسد سیاسی اخیر که در کشور ما ایجاد شد، منشأ آن به بیست سال پیش بر می گردد. برخی اساتید دانشگاه، افکار انحرای را به این افراد تزریق کردند. اساتید شناخته شده ای که اکنون در ایران نیستند. درس آن اساتید، این کارگزاران را به بار آورد و آنها این حرکت را بوجود آوردند و به فکر براندازی نظام افتادند».
4-6. نبود امکانات
همچنین نبود امکانات و عدم توجه مسئولان را در این سی سال به این مقوله، از مشکلات بزرگ برسر راه می دانند. ایشان در کنایه ای معنادار می گوید: «آنهایی که بودجه تخصیح می دهند و تصویب می کنند اقلاً به اندازه ورزش به علوم انسانی کشور اهمیت بدهند. ولی با همه اینها این اندازه هم اهتمام ندارند و حمایت نمی کنند». ایشان همچنین می گوید: «با کمال تأسف عرض می کنم که اراده مسئولان برای ایجاد این تحول و پیگیری آن ضعیف است و آنها با تمام توان برای ایجاد آن اقدام نکرده اند».
7- مراحل اجرایی طرح تحول علوم انسانی
با توجه به مباحثی که گذشت، آیت الله مصباح به ارائه یک الگوی عملیاتی گام به گام می پردازد. از آنجا که این الگو یک سیر منطقی دارد و توجه بسیاری به فضای جامعه امروز ایران کرده است، برای مسئولان و دست اندرکاران تولید علوم انسانی اسلامی بسیار قابل توجه است. این الگوی در پنج گام تدوین شده است و به همه ابعاد نرم افزاری و سخت افزاری و ساختاری موضوع نیز توجه نموده اند.
گام اول: طرح جامع تحول
نقطه آغاز آن بررسی و بازنگری در فلسفه علوم انسانی است، زیرا برای ایجاد تحول در علوم انسانی اولاً باید جهت و سمت و سوی تحول و مبانی آن مشخص گردد. از این رو در بررسی مبانی فلسفی علوم انسانی می تواند یک شروع منطقی برای ایجاد تحول در علوم انسانی باشد. در این گام با برخی سؤال ها که به مبانی علوم مربوط است، روبه رو می شویم. 1. مبانی علوم انسانی چیست و 2. مبانی آن چند گونه است و 3. چه کسی باید تعیین کند که کدام مبانی درست و کدام نادرست است و منطقاً ما باید چه مبانی ای را برای علوم انسانی بپذیریم؟ 4. سپس حل و بررسی مسائل بنیادی معرفت شناسی و رعایت متد بحث در معرفت شناسی و رعایت متد تحقیق در علوم انسانی است. بنابراین از منظر ایشان، مادامی که این مسائل کاملاً حل نشود، همه مسائل علوم انسانی را باید به صورت معلق و در قال قضیه شرطیه بیان کنیم.
گام دوم: طراحی نقشه
پس از موفقیت در گام اول، آن گاه این سؤال مطرح می شود که آن دریافت های نظریه تا چه حد کاربردی و قابل اجرا است؟ اگر بناست دستاوردهای آن تحقیقات محقق شود، باید طرحی منطقی و علمی با تعیین نقطه آغاز و سیر اجرا و فرجام کار تدوین شود. مهم آن است که نقشه و طرح، قابل اجرا و عملیایت شدن باشد و در آن، نقطه آغاز و مدتی که برای پیاده کردن طرح لازم است، مشخص شده باشد. باید مشخص شود که طرح را در کجا و با چه نیروهایی باید اجرا کرد و لوازم و پیامدهای اجرای آن طرح نیز مورد توجه قرار گیرد. کسانی که در صدد ارایه طرح تحول در علوم انسانی هتسند، باید در کنار ارائه طرحی علمی و بیان مسائلی که باید مورد بررسی و تحقیق قرار گیرند و رعایت و ترتیب بین آن مباحث و تعیین متد تحقیق، و به تعبیر دیگر، زیرا ما با واقعیت هایی مواجه هستیم که نمی توانیم از آنها صرف نظر کنیم و بدون توجه به آنها طرحی خیالی و رویایی برای تحول علوم انسانی ارائه کنیم. باید بدانیم که ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم و واقعیت های دانشگاه هایان چیست. از این رو، اهمیت و دشواری اجرای آن طرح بیش از اهمیت و دشواری تدوین و تهیه آن طرح است. زیرا گاهی نقشه یک ساختمان توسط مهندس به سرعت تهیه می شود؛ اما اجرای نقشه مراحل دشواری را شامل می شود و باید محاسبه شود که این عملیات از کجا شروع شود، چه قدر نیروی انسانی و امکانات می خواهد. یعنی در این طرح نیروی انسانی متصص در رشته های گوناگون مشخص شده باشد و بودجه و هزینه اجرای طرح نیز معین باشد.
گام سوم: فرهنگ سازی
ایشان خطاب به اندیشمندان می گوید: صرف اینکه شما یک کتاب خوب دانشگاهی بنویسید، کار تمام نمی شود و متن تدریس نخواهد شد. بلکه می بایست در سطح جامعه و سطح دانشگاه ها کار فرهنگی صورت پذیرد، تا اصل تفکر درباره ایجاد چنان تحولی مورد قبول همگان باشد. و با ایجاد زمینه و فرهنگ سازی، احساس ضرورت ایجاد تحول در علوم انسانی و احساس ضرورت استفاده از معارف اسلامی برای ایجاد این تحول و نیز استفاده از عالمان اسلام شناس برای این منظور، را بوجود می آورد. پس باید زمینه های فرهنگی نیز به وجود آید تا شرایط اجتماعی برای ایجاد این تحول بزرگ فراهم شود. برای اینکه جهاد فرهنگی در عرصه ایجاد تحول در علوم انسانی موفق شود و حرکت پژوهشی و تحقیقی ما به سامان برسد، باید در بین متخصصان، فرهیختگان، دانشگاهیان و حوزویان، زمینه فرهنگی کافی برای درک اهمیت و ضرورت و دست یافتنی بودن این تحول فراهم شود.
گام چهارم: نیروسازی بین اصحاب علم
ما نمی توانیم بدون داشتن نیروی انسانی کافی به تحول اساسی در علوم انسانی دست یابیم. حداقل ما باید چند استاد متخصص در اقتصاد اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و روان شناسی اسلامی داشته باشیم تا همان طورکه دیگران سر کلاس های دانشگاه می روند و حرف هایی مبتنی بر مبانی غربی و بعضاً حرف های الحادی می زنند، ما نیز حرف خود را بزنیم. باید از لحاظ کمیت و کیفیت آمادگی پیدا کنیم که بتوانیم اساتید دانشگاه را بازآموزی کنیم. باید جلسات بحث و گفت و گویی تحت عنوان کلاس، همایش های علمی،کنفرانس و ... داشته باشیم، تا دوستانه این مفاهیم به اساتید متدینی که علاقه مند هستند، منتقل شود. باید سعی کنیم که ارتباط مان را با اساتید معظم دانشگاه به خصوص اساتیدی که به انقلاب و اسلام و ارزش های اسلامی علاقه مند هستند، گسترش دهیم و با آنها گفت و گو کنیم و این مسائل را دوستانه و صمیمانه با آنها مطرح کنیم و دنبال راه حل باشیم. بحمدلله در دانشگاه، بزرگان و اساتیدی وجود دارند، اما وجود پراکندگی و عدم ارتباط بین ما و آنها باعث شده که نتوانیم با آنها تفاهم و همکاری مناسب داشته باشیم.
گام پنجم: توجیه مسئولان دولتی
قدم مهم تری که در این زمینه باید برداشته شود، تفاهم با سیاست گذاران و مسئولین دولتی و جلب نظر موافق آنها و اعلام همکاری آنها برای ایجاد چنین تحول بزرگی است. تنها با تهیه و نگارش کتاب در زمینه علوم انسانی اسلامی کار تمام نمی شود و در کنار آن، سیاست گذاران و مسئولان باید تصمیم بگیرند و اقدام عملی داشته باشند. به نظر ایشان، جلب همکاری دولت دشوارتر است، چون کار دولت، تولید علم و تحقیق و پژوهش نیست. دولت به دنبال آن است که مرد را راضی کند. از این رو دولت ها به پیشرفت در زمینه علوم صنعتی و ساخت موشک و ماهواره و دستاوردهایی از این قبیل خیلی اهمیت می دهد، چون با چنین دستاوردهایی ملت ما احساس سربلندی و عزت می کند، اما نمی آید برای کاری صرفاً فرهنگی که بیست سال دیگر نتیجه اش به بار می نشیند سرمایه گذاری کند و بودجه اختصاص دهد؛ در مجموع، دولت چندان انگیزه ای برای همکاری در زمینه تحقیقاتی که بسیار زمان بر است و نمی توانند در دوران مسئولیت شان محصول آن را برداشت کنند، ندارند.
8- مؤسسه امام خمینی مدل عملیاتی علامه مصباح
آیت الله مصباح با ترسیم رسالت عالمان دینی در عصر جدید معتقد است، برای اینکه یک عالم دینی بتواند نقش صحیح خودش را در جامعه ایفا کند، از طرفی باید اسلام را خود بشناسد، و از طرف دیگر، از چیزهایی آگاه شود که می تواند به عنوان رقیب اسلام، رقیب معارف اسلامی و جایگزین علوم اسلامی مطرح شود، و از طرف سوم، بتواند اثبات کند که راه اسلام، نظریات اسلام و آراء اسلام بر آراء غیر اسلامی برتری دارد. برنامه آموزشی باید جوری تنظیم شود که علاوه بر اینکه اسلام خوب آموزش داده می شود، رقیبان اسلامی و کسانی که افکار غیر اسلامی رابه جای نظریات اسلام مطرح می کنند، شناخته شوند افراد توانائی اثبات برتری نظریات اسلامی بر نظریات غیر اسلامی را پیدا کنند. از قبل از انقلاب هم به این فکر بودیم ولی پرداختن به این کارها در آن شرایطی که در رژیم گذشته وجود داشت، این امر آسان نبود، بعد از پیروزی انقلاب، ستاد انقلاب فرهنگی با اساتید همکاری هایی شروع شد و یک مرکزی بنام دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس شد برای این همکاری ها و سازمان دادنش، سپس در بنیاد باقر العلوم کارهایی در زمینه علوم انسانی با این جهت گیری که دیدگاه های اسلام در علوم بیشتر برجسته شود، انجام گرفت.
تأسیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در اندیشه و عمل آیت الله مصباح برای همین منظور بوده است؛ ایشان می گوید که این مؤسسه تأسیس شد تا فضلای حوزه با علوم انسانی آشنا شوند و با اشراف بر مبانی علوم انسانی، بتوانند در آینده برای ایجاد تحول و اسلامی کردن دانشگاه ها نقش ایفا کنند. یعنی مثل امروز انقلاب، ما عالمانی داشته باشیم که هم دین را خوب شناخته باشند و هم علوم انسانی را درک کرده باشند و هم قدرت گزینش، قدرت نقد و قدرت تولید علم داشته باشند. دوستانی هم ما را یاری کردند تا کار به اینجا رسد که امروز ملاحظه می فرمایید. هنوز ما برای رسیدن به هدف مطلوب، راهی دراز در پیش داریم. در این مؤسسه چهارده رشته علوم انسانی در سه مقطع لیسانس و فوق لیسانس و دکتری آموزش داده می شود و این فرصت فراهم شده که اساتید دانشگاه با فارغ التحصیلان این مؤسسه برای برداشتن قدم های اساسی جهت ایجاد آن تحول بزرگ همکاری داشته باشند.
جمع بندی
در منظومه فکری آیت الله، وجه مشترک و ستون فقرات مجموعه علوم انسانی را انسان و ابعاد وجودی او را تشکیل می دهند؛ از این رو با درک اهمیت و نقش آفرینی علوم انسانی در جامعه، فرهنگ و تمدن، می بایست به این علوم اهتمام ویژه ای نمود و از میان انواع سه گانه علوم انسانی (کاربردی عام البلوی، کاربردی در حیطه نخبگان و مسائل بنیادی) به قسم سوم یعنی علوم بنیادی را می بایست محور تلاش علمی و نظریه پردازی قرار داد؛ با به کارگیری اکثر همت و تلاش خود در این حوزه طرحی نو در مبانی فلسفی و روش شناسی علم دراندازیم؛ عرصه را برای استفاده از آموزه های وحیانی و دینی باز کنیم و با تکیه بر معارف دینی به سنجش و نقد دست آوردهای بشر در علوم انسانی بپردازیم. و از این رهگذر به بومی سازی علوم انسانی که عبارت است از «تغییر جهان بینی ها و استفاده از منبع وحی تولید علم» بر پایه جهان بینی دینی و انسان شناسی اسلامی دست یابیم.
ایشان با توجه به بایسته های نوآوری و آسیب های پیش رو، مراحل دستیابی به این امر مهم را در پنج گام مهم و اساسی ترسیم نموده اند که عبارتند از: گام اول: طرح جامع تحول؛ گام دوم: طراحی و نقشه و طرح اجرائی و عملیاتی؛ گام سوم: فرهنگ سازی؛ گام چهارم: نیرو سازی در بین اصحاب علم اعم از دانشگاهیان و حوزویان؛ گام پنجم: توجیه مسئولان دولتی و جذب امکانات لازم. و معتقدند سانی می توانند وارد این عرصه شوند که، از طرفی باید اسلامی را خوب بشناسد، و از طرف دیگر، با علوم انسانی که در دنیا رایج است، آشنا شود و با نظر نقادی عالمانه و منطقی، نه شعاری به آنها و بتواند علوم انسانی اسلامی را استنباط و برتری آرای اسلام بر آرای غیر اسلامی اثبات کند. مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) گامی عملیاتی در تحقق این مدل است.