جام جم آنلاين: هر از گاهی از خاك تمدنخیز ایران زمین، نشانهای از فرهنگ و تمدن سر بر میآورد كه همه مردم را شگفتزده میكند.درست سال 1388، درجریان اجرای پروژه راهسازی در محور سنندج به روستای حسنآباد در دامنه كوه آبیدر مشرف به سنندج، راننده بولدوزر به یك قبرستان قدیمی بر میخورد و سه تا چهار جنازه چمباتمهزده و سالم سر از خاك بر میآورند؛ تا راوی تاریخ 3000 ساله این سرزمین كهن و روایت گوشهای از داستان ایرانباستان باشند.
اما این تمام آن چیزی نبود كه انسانهای پیشین با خود به ارمغان آوردند. در كنار اسكلتها، اشیایی مانند كوزه سفالی، كاسه مفرغی، نیزه فلزی و كمربند مفرغی كه به همراه اجساد دفن شده بودند كشف شد. اما این هم تمام داستان نبود چرا كه اسكلتها سرنوشت غمانگیز دیگری یافتند در روزگار امروز ما و اما ادامه ماجرا.
خبر پیدا شدن اجساد، بازار حرف و حدیثها كه گاه آمیخته با شایعه بود، شعلهور شد. انتشار یك بلوتوث در بین مردم و در فضای مجازی كه نشان میداد در این اكتشاف و حفاری، جسدی مومیایی شده پیدا شده است، دلیل موجهی بود برای اعتماد مردم نسبت به آنچه می دیدند، انتشاردهندگان معتقدند كه این بلوتوث تصویر یك مومیایی واقعی است كه در قبرستان قدیمی كشف و به مكان نامعلومی منتقل شده است.
مسوولان هم از سرمسوولیت زیاد بیآنكه به صورت كارشناسی شده به ماجرا پاسخ دهند تنها با بیان این كه اجساد مومیایی نیستند و اصلا رسم مومیایی كردن در فرهنگ ایرانی وجود نداشته است پرونده را به بایگانی سپردند.
البته برخی از كارشناسان هم به این مساله اشاره كردند كه این قبرستان یك نمونه عادی از گورستانهای تاریخی مردمان بومی است كه هر از گاهی در ایران كشف میشود. با این وجود این راز همچنان سر به مهر باقی ماند.
در همان روزهای پیدا شدن اسكلتها مطالب زیادی در فضای رسانهای منتشر شد و هر كس به زعم و باور خود به تحلیل ماجرا پرداخت؛ این همه در حالی است كه مسوولان به كشف سه جسد متعلق به 3000 سال پیش همراه اشیايی همچون نیزه های جنگی، دستبند مفرغی و كاسههای سفالی اذعان كردند.
اما این كه آمار اجساد مكشوفه سه یا چهار تا بوده، ابهام دارد. برخی میگویند كه جسد چهارم متعلق به «دیاكو» پادشاه ماد بوده است كه توسط بالگرد به نقطهای دیگر انتقال داده شده است؛ مسوولان این موضوع را هم تكذیب كردند. واقعیت هر چه باشد این قصه سر دراز دارد.
آنچه در پی میآید بازخوانی و بازگشایی این پرونده نیست بلكه نگاهی است به همان اجساد مكشوفه مورد اشاره مسوولان كه غریبانه در گوشهای از موزه سنندج میروند تا بار دیگر طعم مرگ را بچشند.
نفس مسافران نوروزی كه در سنندج حسابی سبز شده بود با ورود به موزه آن شهر و دیدن سه نفر حسابی بند آمد. آنها زمان خود را بیش از آنكه صرف دیدن سایر اشیاي موزه كنند كنار اسكلتها توقف كردند و شگفتزده شدند؛ اما شگفتی آنها پایانی نداشت؛ پرسشهای بیپاسخ فراواني داشتند.
این كه اسكلتها دقیقا مربوط به چه دوره زمانی بودهاند؟ چون تاریخ 3000 ساله كه مسوولان آن را اعلام كردند تنها برآورد اولیه بوده است و دیگر اینكه اسكلتها مربوط به چه تمدنی بودهاند؟ شیوه معیشت، پوشش، تغذیه، انسانشناسی و... به چه صورت و چگونه بوده است؟ همه و همه البته بیپاسخ بودند تنها به این دلیل ساده كه تاكنون مطالعه چندانی درباره آنها انجام نگرفته است.
راهنمای موزه هم این مساله را تایید كرد. گرچه بنا به گفته او برخی افراد به مطالعه اسكلتها اظهار علاقهمندی كردهاند اما این كار هنوز انجام نشده است.
بازخوانی دورههای تاریخی و كشف زوایای تاریك و پنهان عهد قدیم همواره یكی از دغدغه های بشر امروزی بوده است. با خبر كشف و پیدا شدن گوشههایی از تمدن و آثار پیشینیان، گروهها و افراد متخصص بسیاری برای انجام كارهای مطالعاتی اظهار علاقهمندی میكنند؛ اما اینكه چرا و به چه دلیل اسكلتهای مكشوفه پس از گذشت دو سال همچنان غریب و مرموز باقی ماندهاند، خود پرسشی اساسی است.
بهغیر از این موارد، اهمیت چنین آثار با ارزشی برای موزهها و همچنین برای جذب گردشگران و علاقهمندان بسیار اهمیت دارد كه تا به امروز اطلاعرسانی شایستهای در این خصوص صورت نگرفته است.
اما مبهم بودن سرنوشت این اسكلتها تمام آن چیزی نیست كه بازدیدكنندگان را به حیرت ميكشاند؛ نحوه نمایش و نگهداری این اجساد در فضای موزه نیز هر بازدیدكنندهای را به تعجب وا میدارد.
اسكلتها كه هنوز خاك روی آنها به شیوه علمی زدوده نشده است در یك محفظه شیشهای قرار گرفتهاند كه زیر آن كاملا باز است و این ابتكار جان میدهد برای این كه بچه بازیگوش دست خود را به قصد خاك بازی در آن فرو برد!
لطفا به این محفظه دست نزنید؛ هر چند پوشش و حریمی برای این كار وجود ندارد اما با كوچكترین تماس یا بازیگوشی كودكی؛ این اسكلتهای ارزشمند كاملا پودر میشوند و چیزی از آنها باقی نخواهد ماند كه مسوولان بخواهند در فرصت مناسب به آن بپردازند.
سه جسد كه به هر حال سر از موزه درآوردهاند در سالن اصلی كه چند پله با كف حیاط فاصله دارد در پشت دومین ارسی بزرگ ایران جا خوش كردهاند.
راهنمای موزه در پاسخ به این نحوه نمایش غیراصولی، به نبود بودجه اشاره میكند. به گفته او برای ایجاد یك جایگاه و محفظه مناسب نیاز به 100میلیون تومان پول است! البته این را هم ميگويم كه قرار است چنین بودجهای به آنجا اختصاص دهند اما زمانش مشخص نیست.شاید وقتی دیگر!
اینبار هم نبود اختصاص بودجه همچون پتكی بركالبد میراث ایران كهن فرود میآید و شايد به همین دلیل بسیاری بر این باورند كه بهتر آن است تا گنجینهها همچنان در بستر خاك بمانند و اینچنین از خطرات و نابودی بیشتر مصون بمانند.
انتظار میرود تا مسوولان نسبت به حفظ، نگهداری و انجام كارهای مطالعاتی روی این میراث 3000 ساله اهتمام بیشتری ورزند.
البته گاهی كه یك میراث سر از خاك بر میآورد تا رازی از گذشته را عیان سازد چنان موضوع آمیخته با گفتههای عامیانه و روایتهای متناقض مسوولان روبهرو میشود كه اصل ماجرا به فراموشی سپرده میشود. امید كه چنین مباد تا اسكلتها بر خاك سوخته نشینند.