جناب آقاي علي مطهري؛ سلام عليكم
حال كه بازار نامه نگاري ها داغ شده است؛
و حال كه به خنده دارترين وجه ممكن شما را رد صلاحيت كرده اند؛
تصميم گرفتم نامه اي را خطاب به شما و منتقدانتان بنويسم.
جناب مطهري!
شما بی عیب نیستيد. غلظت تبری شما از دشمن و تولی تان به دوستان انقلاب، به اندازه ای که باید نیست. ضمن اینکه به نظر می رسد نگاه انتقادی شما به دولت و برخی نهادهای انقلابی، باعث شده که خوبی ها و نقاط مثبت آنها کمتر در مواضع و سخنانتان منعکس شود. نقطه قابل نقد ديگر در كارنامه شما برخورد و جبهه گيري تان در مقابل نوضدانقلاب و سران آن است. با وجود آنكه زير سوال بردن اصل انتخابات باشكوه و دشمن شكن ۸۸ و ظلم بزرگ به مردمي كه اين حماسه را آفريدند؛ بزرگترين جرمي بود كه در موضوع انتخابات وحوادث پس از آن رخ داد؛ متاسفانه تيغ تيز انتقادات شما بيش از آنكه متوجه نوضدانقلاب و سران آن باشد؛ متوجه كساني شد كه اشتباهات و ظلم هايي را در حق معترضان به نتيجه انتخابات انجام دادند. در هر دو طرف ماجرا ظلم و اشتباه رخ داد ولي وزن دهي شما به عملكرد دو طرف؛ عادلانه و متناسب با جرم نبود. جا داشت ضمن محكوم كردن برخي ظلم هاي احتمالي به اهالي نوضدانقلاب، در هجوم سنگين و ناجوانمردانه دشمن و عوامل داخلي اش به نظام و ولايت؛ خيلي بيشتر به وظيفه روشنگري تان پرداخته و "عمار" گونه دامان نظام، ولايت و حزب اللهي ها را از تهمت هاي ناروا تطهير مي كرديد.
اینها را گفتم تا معلوم شود علی مطهری را مجموعه ای از نقاط مثبت و منفی میدانم و با وجود نقدهایی که به او دارم، باز هم میخواهم قلمم را در طرفداری از او، به کار بگیرم. همه ما به خاطر معصوم نبودنمان، واجد نقاط مثبت و منفی و دارای ضعف ها و قوت های توامان هستیم و بنابراین مجبوریم در قضاوتمان نسبت به یک فرد، بالاخره یا او را تایید "نسبی" کنیم یا نفی "نسبی". پس نه تاییدمان به معنای مطلقا خوب دانستن کسی است و نه نفیمان به معنای مطلقا بد دانستن او.
از آنجا که بعضي تریبون ها و بیانیه های طرفداران نظام و ولایت، غالبا به دست کسانی است که چشم دیدن امثال شما را ندارند و مسلما از اینکه فعلا رد صلاحیت شده ايد؛ بسیار خوشنودند ؛ تصمیم گرفتم بر اساس وظيفه و به عنوان یک حزب اللهی و يك بسيجي طرفدار ولایت ـ که ان شالله در عمل هم طرفدار ولایت و انقلاب باشم ـ چند سطری را در دفاع از شما بنویسم؛ تا مشخص شود كه موضع اين برادران تريبون دار ما، فقط موضع قسمتي از حزب اللهي ها بوده و هستند كساني كه ضمن آنكه قلبشان براي انقلاب و نظام و ولايت مي تپد و نيز چشم ديدن خوشحالي دشمنان داخلي و خارجي را هم ندارند، اما كليت كارنامه شما را به عنوان يك نماينده در مجلس نظام اسلامي تاييد مي كنند.
و اما برادران حزب اللهي ام كه منتقد علي مطهري هستيد!
علی مطهری بی عیب نیست اما بايد از او به عنوان نماينده اي كه عافيت طلبي و سكوت مصلحتي را كنارگذاشته و آبرو و وجهه اش را در راه نقد مسولانه حاكميت و مبارزه با خودرايي و قانون گريزي، و استبداد و ظلم و فساد برخی مدعيان دروغين انقلابي بودن، به مخاطره انداخته است؛ دفاع كرد. نبايد امثال مطهري را در مقابل هجمهي انقلابي نماها و ولایتی نماهایی كه جز خودشان، كسي را انقلابي و طرفدار نظام و رهبري نمي دانند و انقلاب را به نفع خودشان مصادره كرده اند؛ تنها گذاشت. کسانی که فکر میکنند با چشم بستن به روی مفاسد و ندانمکاریهایی که درون نظام اتفاق افتاده یا خواهد افتاد؛ مردم هم متوجه این مشکلات نشده، شبهه و نقدی هم برای مردم پیش نمی آید و در نتیجه لزومی هم به پاسخگویی وجود ندارد!
نميدانم اگر شاخصي به عنوان "خوشحال نكردن دشمن" نبود؛ بسياري از ما حزب اللهي ها با چه معياري رفتار و گفتار افراد را مي سنجيديم؟ درست است كه نبايد دشمن را خوشحال كرد اما آيا تنها معيار قضاوت همين "خوشحال نشدن دشمن" است؟ اگر چنين است پس چگونه برخي رفتارهاي اهل بيت(ع) يا حضرت امام(ره) را تحليل كنيم كه باعث شادي دشمنانشان هم شده است؟ مثلا همه مي دانيم كه عده اي از دلسوزان انقلاب، امام(ره) را به شدت از بركناري منتظري بر حذر مي داشتند و استدلالشان هم اين بود كه دشمن خوشحال ميشود اما ايشان به خاطر مصلحت اسلام و انقلاب، منتظري را با آن وضع كه ميدانيد، عزل كردند حتي اگر خوراك رسانه اي دشمن فراهم شده و از ته دل خوشحال شود. نكته اينجاست كه هر چند خوشحال نكردن دشمن يك معيار است؛ اما تنها معيار نيست و برخي موضع ها را بايد گرفت و بعضي حرف ها را بايد زد ولو اينكه دشمن خوشحال شود و سوء استفاده كند.
یکی از نهادهای انقلابی دانشجویی، به شدت علی مطهری را کوبیده و او را به خاطر خوشحال شدن دشمن از برخی مواضعش، به شدت نکوهش کرده و خطاب به ایشان گفته بود «... اگر جریان انحرافی یک روی سکه دشمن شادکنان انقلاب باشد، شما و برخی همفکرانتان نیز روی دیگر این سکه هستید که مواضعتان نتیجه ای جز تشنج و تفرقه و سوء استفاده دشمنان انقلاب ندارد. » اما سخن اینجاست که اگر نوع نگاه و برخی موضع گیری های علی مطهری باعث شادی دشمنان انقلاب شده است؛ مسلما نوع نگاه و موضع "نگرفتن" های ما حزب اللهي ها درباره مفاسد و ظلم های احتمالی که در درون نظام اتفاق افتاده یا می افتد هم نتیجه ای جز مایوس شدن مردم از عدالت نظام ندارد. و چه خوبست که همه به این مسئله بیاندیشیم که واقعا کدامیک ضررش برای نظام و انقلاب و رهبری بیشتر است؛ "خوشحال شدن دشمن یا مایوس شدن مردم از عدالت نظام و فسادستیزی و ظلم ستیزی آن"؟ و یا اینکه ضرر خوشحالی دشمن بیشتر است یا اینکه جوانان و نخبگان منتقد تصور کنند که نمی شود حاکمیت و افراد و نهادهای منتسب به آن را نقد کرد و خدای ناکرده احساس نوعی خفقان بکنند؟ به راستي خطر شادماني دشمن بيشتر است يا خطر احساس بسته بودن فضا بر جوانان و منتقدين دلسوز ايران و انقلاب؟ خطر دشمن بیشتر است یا خطر ناامیدی مردم از عدالت و فسادستيزي نظام؟ خطر دشمن بیشتر است یا استبداد و خودرایی و قانون گریزی؟ و بالاخره خطر دشمن بیشتر است یا سكوت ما در مقابل ظلم، فساد و ندانمكاري برخی مسئولين و مدعيان دروغين؟ مسلما هر دو خطرناكند ولي كدام خطرناك تر است؟
ضمنا باید پرسید که کدام نماینده، رسالت نمایندگی را صحیح تر به جا می آورد؟ آيا نماینده ای که تفکر و تحلیل خودش را تعطیل کرده و به بهانه تبعیت از رهبری، پشت ایشان پنهان شده است، بیشتر شانیت مجلس نظام اسلامی را حفظ نموده یا نماینده ای که به مسئولیت خویش واقف بوده و سعی میکند ضمن در نظر گرفتن نظر رهبری، با تفکر و تحلیل خودش موضع گرفته و نظر دهد ـ ولو اشتباه باشد ـ مگر در جایی که رهبری نظر و خواسته صریح و لازم الاجرایی داشته باشند؟
رهبر معظم انقلاب در مهرماه ۱۳۹۰ و در دانشگاه رازی کرمانشاه فرمودند: «در واقع رهبرى، يك مديريت كلان ارزشى است... اين مسئوليتِ بسيار سنگينى است. اين مسئوليت، مسئوليت اجرائى نيست؛ دخالت در كارها هم نيست. حالا بعضىها دوست ميدارند همين طور بگويند؛ فلان تصميم ها بدون نظر رهبرى گرفته نمي شود. نه، اينطور نيست. مسئولين در بخشهاى مختلف، مسئوليت هاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سياسى، در بخش ديپلماسى، نمايندگان مجلس در بخشهاى خودشان، مسئولان قوهى قضائيه در بخش خودشان، مسئوليت هاى مشخصى دارند. در همهى اينها رهبرى نه ميتواند دخالت كند، نه حق دارد دخالت كند، نه قادر است دخالت كند؛ اصلاً امكان ندارد. خيلى از تصميمهاى اقتصادى ممكن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمي كند؛ مسئولينى دارد، مسئولينش بايد عمل كنند. بله، آنجائى كه اتخاذ يك سياستى منتهى خواهد شد به كج شدن راه انقلاب، رهبرى مسئوليت پيدا ميكند »
جرم امثال علي مطهري اينست كه دفاع از حق را به بهانه خوشحال نكردن دشمن؛ كنار نگذاشته اند. جرم او اينست كه با جريان متحجر يا منحرفي درافتاده است كه تابع ولي فقيه بودن را اشتباه فهميده است و متاسفانه بر اشتباهش مصر بوده و علي رغم سخنان صريح رهبري، كاسه از آش داغ تر شده و خودشان را فدائيان و سينه چاكان رهبري مي دانند. متحجرين يا فرصت طلبان ولايتي نمايي كه بعيد نيست ضررشان براي انقلاب و ولايت؛ بيشتر از نفعشان باشد. به راستي ديگاه اين متحجرين ـ يا فرصت طلبان ـ درباره بيانات رهبري در دانشگاه رازي كرمانشاه چيست؟ چه بايد كرد با ولايتي نماياني كه علي رغم تلاش مستمر حضرت آقا براي بازتر كردن و گسترش دايره التزام به ولايت مطلقه فقيه، تمام هم و غمشان تنگ تر كردن اين دايره است؟
چقدر بايد خون دل خورد از دست كساني كه نقد خودشان را به مثابه نقد رهبري مي دانند و به جاي پاسخگويي به انتقادات وارده بر عملكردشان؛ منتقد را به مخالفت با ولي فقيه متهم مي كنند؟ اينها كساني اند كه به جاي آنكه خودشان را سيبل انتقادات وارده بر نظام قرار بدهند و درباره اشتباهاتشان پاسخگو باشند؛ با مخالف خواندن منتقدين؛ ضمن فرار از پاسخگويي و روشنگري يا عذرخواهي احتمالي، خواسته يا ناخواسته، تير انتقادات و آثار ندانم كاري هايشان را به سمت ولي فقيه هدايت ميكنند. در حالي كه وقتي از نگاه ولي فقيه، مسئولين تا اين حد، در راي و عمل، استقلال دارند؛ خودشان هم بايد پاسخگوي كردارشان باشند و از اينجاست كه طرفداران ولايت مي توانند بهانه را از دست دشمن گرفته و اعلام كنند كه مشكلات موجود به خاطر ندانم كاري مسولين است و انتقادات به شخص رهبري وارد نمي باشد.
جرم ديگر امثال مطهري اينست كه خواسته اند با گشودن فضاي نقد سرخ درون گفتماني سازنده كه نياز مبرم هر نظام پويا و سالمي است، جلوي نقد سياه روشنفكرانه را بگيرد كه جز ياس و دود و تخريب، فايده اي براي انقلاب و دلدادگانش ندارد.
عرض بنده اینست که امثال علي مطهري ـ با تمام عیوبی که دارند ـ نماد تقریبی يك تفكر هستند؛ تفكري كه در آن، اصلاح خودمان مهم تر و بااولويت تر از اصلاح ديگران است؛ تفكري كه در آن نمي شود به بهانه حفظ نظام و تبعيت از رهبري، خيلي از گفتني ها را نگفت و ساكت بود و نمی توان چشم به روي قانون گريزي ها، خودرايي ها، استبداد و ظلم ها و مفاسد برخی مدعيان طرفداري از انقلاب؛ بست. تفكري كه در آن منتقدان حكومت هم حق اظهار نظر و بودن در عرصه سياسي جامعه را دارند. تفكري كه در آن ظلم از هر كس كه باشد، به هراندازه كه باشد و بر هر كس كه باشد، محكوم است و بايد عليه آن فرياد كشيد. تفكري كه در آن حق نداري براي اثبات تابع رهبري بودن، عقل و تشخيص خودت را تعطيل كرده و از مسئوليت فرار كني. تفكري كه در آن، حق نداري آثار و تبعات اشتباهات و ندانمكاري ها را به گردن اسلام، نظام و ولي فقيه انداخته و با سپر قرار دادن ولي فقيه؛ از معركه پاسخگويي فرار كني. البته در اين تفكر دشمن شناسي و دشمن ستيزي هم اهميت بسيار بالايي دارد كه جناب مطهري متاسفانه در اين مورد عملكرد مناسبي نداشته اند.
دوستان!
به راستی، امثال مطهري به اسلام ناب نزديكترند يا نمايندگان انقلابي نمايي كه يا خودشان در اين مفاسد شريك و ذي نفعند، يا ساكتند و به فكر منعت اقتصادي و سياسي خود هستند و يا از انقلابي بودن تنها فحش دادن به استكبار و فتنه و جريان انحرافي را فهميده اند و چشم ها و قلم ها و تريبون هايشان را به روي آفت هاي درون نظام و فساد یا ظلم برخی مدعیان دروغين طرفداری از نظام و رهبری بستهاند. آفت هايي كه می توانند خدای ناکرده، همچون غده سرطاني، به تدریج نظام و انقلاب را از درون متلاشي كنند.
علي مطهري بي عيب نيست و نماینده "نسبتا" ـ و نه مطلقا ـ خوبیست. اما در میان تمام نمایندگان که نسبتا خوب یا نسبتا ضعیف هستند؛ مطهری ویژگی های مثبت بسیار برجسته ای دارد. امثال او ثابت كردند كه ميتوان و بايد طرفدار نظام و ولايت بود و در عين حال، نسبت به مشكلات و نارسايي ها به صورت جدي منتقد بود. ضمن آنكه به قول يكي از دوستان، اگر تنها خدمت اين شخص به اين مملكت و نظام، جا انداختن معناي صحيح تبعيت از ولايت باشد؛ بايد دست او را بوسيد چرا كه بزرگترين خدمت را به تفكر انقلاب و اصل ولايت مطلقه فقيه كرده است. خدمتي كه ضمن آنكه جلوي بن بست فكري و اجرايي و نيز ريزش بسياري از اهالي انديشه و منتقدين دلسوز را ميگيرد؛ مانع فرار مسئولين ـ در هر سطح و ارگاني كه باشند ـ از پاسخگويي نسبت به عملكردشان ميشود. امروز علي مطهري نماينده نسبي و تقريبي يك جريان و تفكر و نگاه است و لذا دفاع از او؛ براي معتقدين به اين تفكر و نگاه، يك وظيفه است.