آدرس پست الکترونيک [email protected]









سه شنبه، 18 تیر ماه 1392 = 09-07 2013

وداع با بزرگی که به "آبی ها" پیوست؛ دکتر شهلا فرجاد

تغییر برای برابری - ناهید میرحاج

دکتر شهلا فرجاد یکی از فعالان جنبش زنان و امور اجتماعی بر دوش یاران خود بدرقه و به خاک سپرده شد.

امروز بسیاری از یاران او از جنبش زنان و فعالان سیاسی و اجتماعی از شهرهای تهران و رشت در بهشت سکینه کمال شهر کرج جمع شده بودند تا با کسی که در زندگی نمادی از اخلاق و همراهی و مشارکت بود وداع کنند. وداعی با گلسرخ و بوسه و اشک برای پزشکی که بیش از سی سال از عمر خود را در شهرهایی مانند رشت و تهران به طبابت گذراند.

او تنها یک پزشک نبود، بلکه حرفه حقیقی او یاوری مردم بود. در تمام زندگی چه آن موقع که درگیر کار و فعالیت سیاسی بود و چه هنگامی که اعتقاد بیشتری به کار اجتماعی پیدا کرد همیشه و در همه حال این مردم بودند که در دل و جان او جای داشتند.

دکتر فرجاد که خود در شش ماهگی مادرش را از دست داده بود، این شانس را داشت که در خانواده‌ای آگاه به مسائل اجتماعی و سیاسی تربیت شود و از همان هنگامی که جوان و دانشجو بود در پی آرمان‌هایی که به آن یقیین آورده بود با جان و دل می‌کوشید. در حقیقت آرمان‌های سیاسی برای او بهانه‌ای بود که به مردم نزدیک‌تر شود و به آن‌ها کمک کند. همه آنان که او را می‌شناختند می‌دانستند که برای دکتر فرجاد مفاهیمی مانند رقابت معنایی نداشت. او مشارکت را سرلوحه کارهای خود قرار داده بود و همواره در هرکاری چنان در کار جمعی غرق می‌شد که به سختی دیده می‌شد. دکتر فرجاد که خود عمری در پی مداوای بیماران بود، سرانجام درگیر با بیماری سرطان شد و در این دوره از درد جانکاه رنج فراوان برد، اما شاید دوره بیماری او هم مثالی از رفتار انسانی آگاه باشد که رنج‌های خودش را نمی‌دید و همچنان در پی آلام درد و رنج اطرافیان و مردمی بود که گرفتاری‌های مختلف زندگی را برایشان سخت کرده بود.

امروز اما در بهشت سکینه موجی از زنان و مردمان آگاه این سرزمین که هر کدام به نشانه عشق او به زندگی شاخه گلی سرخ در دست داشتند با خواندن این سرود که سرود سالها مبارزه در کوه و شهر بوده است، او را تا پای گور بدرقه کردند.

می‌گذرد در شب آئینه رود خفته هزاران گل در سینه رود

گُلبُـن لبخنــد فــردایــی مــوج سـر زده از اشک سیمینه رود

فَرازِ رود نغمه خوان

شکفته باغ کهکشان

مـی ســوزد شــب در ایــن میــان

رود و سرودش اوج و فرودش مـی رود تا دریـای دور

بـــــاغ آئینـــــه دارد در سینــه مـی رود تا ژرفای دور

موجی در موجی می‌بندد

بر افسون شب می‌خندد

با آبی‌ها می‌پیوندد

فـردا رود افشـان ابـریشـم در دریـا مـی خوابــد

خورشید از باغ خاور می‌روید بر دریا می‌تابد

موجی در موجی می‌بندد

بر افسون شب می‌خندد

با آبی‌ها می‌پیوندد

فـردا رود طغیـان شــورافکـن در دریـا مـی خـوابــد

خورشید از شرق سوزان می‌روید بر دریا می‌تابد

موجی در موجی می‌بندد

بر افسون شب می‌خندد

با آبی‌ها می‌پیوندد

و سرانجام اشک‌هایی که در این مراسم برای او ریخته شد نشان کوچکی از بزرگی مرام و اخلاق او بود و تاسف برای خودمان برای از دست دادن انسان های نادری چون او.

یادش و راهش همیشه زنده و ماندگار



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: