سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو - اسماعيل نوری علا
وقتی يک «کنشگر سياسی سکولار دموکرات ِ انحلال طلب» نتوانسته است، در کنار گزينه های پيش روی مردم، گزينه ای از آن خود را ارائه دهد چرا بايد وقت خود را صرف اظهار نظر در مورد شطرنج بغرنجی چون انتخابات کند؟ براستی، فايدهء نشستن در «اطاق های فکر» و «انديشکده ها» و «شوراها»ی فتوا صادر کن چيست وقتی که «ما»، بخاطر کوتاهی های مکرر خود، در اين «بازی» شرکت نداريم و تنها تماشاگر شگردها و فراز و نشيب های نمايش پر التهابی هستيم که در دور دست ها اتفاق می افتد و ما، مثل يک مسابقهء فوتبال، تنها تماشاگر آنيم؟
[email protected]
با يک پيش نهادهء ظاهراً بديهی آغاز کنم: «کسی که خود را "سکولار دموکرات انحلال طلب" بداند، قطعاً منکر حقانيت حکومت های ايدئولوژيک (از جمله، "مذهبی") است و، به همين دليل، انحلال آنها را خواستار بوده و، در نتيجه، در هيچگونه کنشی که به سود اينگونه حکومت ها صورت گيرد شرکت نمی کند و حتی، اگر بتواند، در جهت خنثی ساختن اينگونه کنش ها فعالانه درگير می شود».
اما اگر آنچه که گفتم، در سطح نظريه پردازی درست باشد، تجربهء عملی به ما نشان داده است که يک «سکولار دموکرات انحلال طلب» نيز ممکن است، بنا بر مصالح فوری زندگی خود و عطف به فقدان هرگونه گزينهء بهتر، به اين نتيجه برسد که بايد در فعاليت مورد نظر حکومت شرکت کند.
از نظر من، اين «قاعده» ای است که، در اذهان تحليلی، در برابر آن «پيشنهادهء بديهی» که گفتم قرار گرفته و «تضادی ممکن!» را بوجود می آورد؛ بخصوص اگر شخص در داخل کشور زندگی کند و درگير مسائل روزمرهء زندگی خود باشد.
به عبارت ديگر و مثلاً، از منظر انديشهء تجريدی، تحريم فعال يا غير فعال انتخاباتی که رژيم به سود خويش انجام می دهد (چه مهندسی شده باشد و چه نه) از نظر يک معتقد به «سکولار دموکراسی انحلال طلب» امری بديهی محسوب می شود اما، اگر چنين شخصی اميدی به برنامه ای بلند مدت نداشته باشد و فکر کند که، در امر منافع کوتاه مدت آيندهء او، نامزدهای تأييد شده از جانب شورای نگهبان با هم تفاوت دارند، آنگاه ممکن است معتقد شود که می تواند با شرکت در انتخابات به پيروزی «بهترين بد!» کمک کند.
در انتخابات سال 84 همينگونه محاسبات (که در درون آنها همه گونه علائق طبقاتی نيز مندرج بود) موجب شد تا برخی از شناخته ترين روشنفکران سکولار دموکرات داخل و خارج ايران تصميم بگيرند تا به نفع هاشمی رفسنجانی (مبتکر قتل های زنجيره ای روشنفکران) اعلاميه صادر کنند و يا در انتخابات سال 88 جانب موسوی (نخست وزير ضد سکولاريسم محبوب «امام») را بگيرند.
امروز هم با گذشته تفاوتی ندارد. يعنی «فتوای تحريم انتخابات»، آن هم از طرف اپوزيسيون خارج کشور، ماهيتاً، امری تجريدی بوده و بی اعتناء به دلايل صدور اين فتوا، قابل اعمال نيست؛ از جانب هر کس و هر سازمانی که صادر شده باشد.
يعنی، اگرچه انتخابات حکومت اسلامی آشکارا قلابی، تقلبی، مهندسی شده، به نفع حکومت، و با نتايجی سر تا پا يکسان صورت می گيرد و تنها به کار تثبيت «ظاهر دموکرات رژيم» می خورد اما، هيچ کدام از اين صفات مانع شرکت سکولار دموکرات های حتی انحلال طلب داخل کشور در انتخابات نشده و نمی شوند.
در واقع، اگر در نظر داشته باشيم که پايه و شالودهء اغلب تصميم گيری های افراد «منافع کوتاه مدت مادی و شخصی» آنها است در آن صورت در می يابيم که هرچه از اين منافع دورتر باشيم تصميمات ما جنبهء تجريدی تری بخود می گيرد.
مثلاً، منی که 33 سال است از ايران به دور افتاده ام، اغلب افراد خانواده ام در ايران مرده اند، ملک و مالی در «آنجا» ندارم، و در «اينجا» سکنی گزيده ام، شغلی داشته ام يا دارم، فرزندان و نوه هائی را بزرگ کرده ام و اصلاً شکل و شمايل وطنی را که 33 سال است نديده ام نمی شناسم، جز خواست و سليقه و عقيده ام، کدام «منافع کوتاه مدت مادی و شخصی» را بايد در محاسباتم منظور کنم تا سينه پيش داده و اعلام کنم که «ای مردم ايران! وظيفهء شما آن است که انتخابات را تحريم کنيد!». روشن است که وقتی دو سه بار از اينگونه سخنانم بگويم و ببينم که کسی به سخنم گوش نمی کند، بايد بفهمم که با آن رأی دهندهء داخل کشوری که مستقيماً در معرض تلاطم های سياسی و اجتماعی و اقتصادی زادگاه اش قرار دارد دارای «منافع مشترک» نيستم و نمی توانم برای او راه و چاه خاصی را تعيين کنم.
البته اين سخن نافی وظيفه ای که «من» نسبت به وطنم دارم نيست. «من»، هزار بار هم که با انتخابات حکومت اسلامی مواجه شوم، آن را تحريم خواهم کرد. اما، در عين حال، می دانم که نفسم از جای گرم بلند می شود و من، تا نتوانم به آن رأی دهندهء درگير نشان دهم که منفعتی بالاتر از منفعت او وجود دارد که تحقق پذير هم هست، بايد آماده باشم که او به سخن من گوش فرا نداده و کار خودش را، آنگونه که خود تحليل می کند، انجام دهد.
آنکه نمی داند فردا «يارانه» اش قطع يا ابرام خواهد شد، يا مأموران امر به معروف و نهی از منکر در کوچه و خيابات سخت تر خواهند گرفت يا کمی وا خواهند داد، و يا می انديشد که اين امکان وجود دارد که کسی غنی سازی اورانيوم را متوقف کند، و از سطح تنش های بين المللی بکاهد و ميزان و شدت تحريم ها را کاهش دهد، يا تورم را مهار کند، يا دستمزدهای معوقه را بپردازد، و... ناچار است به اين نامزدهای کج و معوجی که از فيلتر شورای نگهبان گذشته اند نگاه کند و، عليرغم ميل باطنی سکولار دموکرات اش، تصميم بگيرد که به يکی از آنها رأی بدهد.
اين هم که در فردای انتخابات، وقتی معلوم شد که رأی او به حساب نيامده، چه خواهد کرد امری است که فقط و فقط به درک و تجربهء خود او مربوط می شود. مثلاً، ممکن است بگويد که در 84 در انتخابات شرکت نکردم و احمدی نژاد نصيبم شد، در 88 در انتخابات شرکت کردم و نه تنها احمدی نژاد نصيبم شد بلکه کتک هم خوردم. اما، بهر حال، نتيجه ای که از اين تحليل می گيرد، يا می خواهد بگيرد، امری مجرد از واقعيت های روزمره اش نيست. يعنی، او تا «انجام انتخابات» به «فردای انتخابات» فکر نمی کند و ناچار است در روز انتخابات تصميم بگيرد که چه بايد انجام دهد. برخی در خانه می نشينند، برخی رأی می دهند، برخی با دلواپسی به اعلام نتايج انتخابات گوش می کنند؛ و هيچ کدام شان هم به اين نمی انديشد که «اپوزيسيون خارج کشور»، مثلاً، اعلام داشته است که مردم بايد انتخابات را تحريم کنند.
چرا چنين است؟ برای اينکه تحريم کننده، اگر بخواهد به حرف اش توجه کنند، بايد گزينه ای متفاوت از آنچه حکومت عرضه می دارد را، که معقول و مطلوب و شدنی هم باشد، در برابر کسانی که منافع و زندگی شان در معرض بازی های سياسی قرار دارد بگذارد تا سفارش او هم لااقل به يک «گزينهء احتمالاً اثر بخش» مبدل شود؛ و اين در حالی است که «اپوزيسيون سکولار دموکرات حکومت اسلامی» هرگز نتوانسته است چنين گزينه ای را به فتوای دائمی ِ تحريم اش سنجاق کند.
***
معنای اين سخن، طبعاً، برگذشتن از تجربهء بی فايدهء گذشته و اتخاذ استراتژی و تاکتيک های مبارزاتی نوينی از جانب اپوزيسيون سکولار دموکرات انحلال طلب است. يعنی بايد ديد که اين «اپوزيسيون»، خود بايد چگونه، و با چه جدول و معياری، انتخاباتی را، که بهر حال انجام می شود، و مردم يا در آن شرکت می کنند يا نمی کنند، ارزيابی کرده و سود و زيان انواع واکنش های رأی دهندگان و شکست و پيروزی هر يک از کانديداها را ارزيابی کند تا بتواند، اگر قصد مداخله در سرنوشت کشورش را دارد، برنامه های کار آينده اش را بر اساس اين ارزيابی تنظيم کند.
پس می توان کار را با اين پرسش آغاز کرد که «روند تحليل و موضع گيری سياسی يک سکولار دموکرات انحلال طلب ِ نشسته در خارج و فاقد منافعی شخصی و مادی در داخل کشور از کجا آغاز می شود؟»
پاسخی که به ذهن من می رسد آن است که برای او معياری جز اين وجود ندارد که بفهمد شرکت و شرکت نکردن مردم در انتخابات، و نيز انجام و نتايج محتوم آن، چه نتايجی را در راستای گسترش و تعميق انديشهء سکولار دموکراسی در ايران به بار می آورد؟ و از موقعيت فراهم شده در قبل از انتخابات و فضای پس از آن چه سودی می توان برد؟ و برای ارائهء يک گزينهء سکولار دموکرات در ايران، که بتواند در موقعيت های پس از انتخابات دخالت تأثيرگذار داشته باشد، چه کاری بايد انجام داد؟
آری، انتخابات فرا خواهد رسيد، اکثريت صاحبات حق رأی يا در آن شرکت می کنند و يا نمی کنند و، در فردای اعلام پيروزی هاشمی، يا مشائی و يا جليلی و يا هرکس ديگر نيز يا مردم همچون سال 84 سکوت اختيار خواهند کرد و يا همچون سال 88 به خيابان خواهند آمد. می بينيد که «احتمالات» متعددند و، در نتيجه، يک «کنشگر سياسی سکولار دموکرات ِ انحلال طلب» بايد جای قهرمان شطرنجی چنين بغرنج باشد تا بتواند حرکت های مختلف «حريف» را پيش بينی کرده و، در برابر هر حرکت احتمالی او، پاسخی تدافعی يا تهاجمی داشته باشد. و اين البته که کار آسانی نيست و آنچه تا کنون از جانب اپوزيسيون اقامه شده حاکی از عجزی عميق است.
اما پرسش اينجا است که وقتی يک «کنشگر سياسی سکولار دموکرات ِ انحلال طلب» نتوانسته است، در کنار گزينه های پيش روی مردم، گزينه ای از آن خود را ارائه دهد چرا بايد وقت خود را صرف اظهار نظر در مورد شطرنج بغرنجی چون انتخابات کند؟ براستی، فايدهء نشستن در «اطاق های فکر» و «انديشکده ها» و «شوراها»ی فتوا صادر کن چيست وقتی که «ما»، بخاطر کوتاهی های مکرر خود، در اين «بازی» شرکت نداريم و تنها تماشاگر شگردها و فراز و نشيب های نمايش پر التهابی هستيم که در دور دست ها اتفاق می افتد و ما، مثل يک مسابقهء فوتبال، تنها تماشاگر آنيم؟
من، با طرح اين پرسش ها می خواهم شما را به اين پرسش های اصلی تر نيز بکشانم که «اگر فکرها و مواضع و فتواهای ما در جريان انتخابات رژيم اثری ندارد، پس تکليف سياسی / عقيدتی / وجدانی و انسانی ما چيست؟» و «اگر فکر می کنيم که مردم ايران در زير دست و پای اين رژيم هر روز لهيده تر می شوند و با همهء ثروت ها و استعدادها که دارند حق شان اين نيست که اسير يک حکوت فاشيستی ايدئولوژيک (مذهبی) باشند، ما می توانيم و بايد چه کار کنيم؟»
می بينيد که در اينجا هم ناچاريم به همان «تنها معيار» که گفتم، يعنی به «ايجاد گزينه ای سکولار دموکرات»، بر گرديم و بخواهيم و بتوانيم گذشته و آيندهء خود را به مدد نگريستن در اين «آينه» به تحليل بکشيم و برای آينده برنامه ريزی کنيم.
***
به نظر من، اگر از اين طريق بيانديشيم، خواهيم ديد که همهء احتمالات گوناگون و بغرنجی که بدان ها اشاره کردم، يعنی هرچه که اتفاق افتد، به شرح زير، می تواند برای ما مطلوب از آب در آيد:
1. اگر مردم در انتخابات شرکت نکردند، معنای حرکت شان برای ما آن است که از تأثيرگزاری بر سرنوشت خود از طريق انتخابات قطع اميد کرده اند و فضای کشور پر از نوميدی و استرس است. در آن صورت اگر ما راه و گزينه ای مشکل گشا داشته باشيم می توانيم مطمئن شويم که گوش مردم با ما خواهد بود
2. اگر مردم در انتخابات شرکت کردند و اکثريت شان به خواست خود رسيدند آنگاه می توانيم اميدوار باشيم که ذهنيت مردم ديگر معطوف نتايج بلافاصلهء انتخابات نيست و، از پس اعلام نتايج، فرصتی پيش می آيد تا مردم به مسائل و حرف های ديگر هم گوش فرا دهند و ما هم اگر حرفی برای گفتن داشته باشيم فرصت می يابيم که انديشهء «سکولار دموکراسی انحلال طلب» را در داخل کشور نيز به گفتمان قالب سياسی بدل کنيم.
3. اگر مردم در انتخابات شرکت کردند، و نتايج آن برايشان مقبول نبود، اما از واکنش شان هم خبری نشد؛ بر ما روشن می شود که همان حالت اول پيش آمده و فضا پر از انتظارهای تازه است که در آن «سکولار دموکراسی» صحنه ای برای جلوه گری می يابد.
4. اما اگر واکنش آنها بصورت اعتراضات خودجوش جلوه کرد، با توجه به تجربهء جنبش سبز و فقدان مديريتی انحلال طلب در آن، نياز مردم به هدايت و دست يازيدن به يک گزينهء سکولار دموکرات بيش از هميشه خواهد بود. بخصوص که گمان نمی رود مردم حاضر باشند، تا حد دستگير و شکنجه و کشته شدن، و با حضور ميليونی خود، به اينکه يکی از نامزدها «اين انتخابات» از صنوق بيرون نيامده اعتراض کنند. بنظر من «اعتراض به نتايج انتخابات» تجربه ای بود که يک بار برای هميشه در حکومت اسلامی بصورت «جنبش سبز» به اوج خود رسيد و بنظر نمی رسد که لوازم تکرار آن در سال 92 وجود داشته باشد.
5. در عين حال، فضای پس از اينکه هر کدام از نامزدها برنده اعلام شوند نيز به نفع سکولار دموکرات ها است. مثلاً، اگر اصلاح طلبان (بگيريم هاشمی) پيروز شود، مهمترين فايده اش برای سکولار دموکرات ها بريده شدن زبان پر گوی «اصلاح طلبان» از يک سو و «انتخابات آزادی ها» از سوی ديگر است. براستی کدام اصلاح طلب است که حاضر باشد بگويد که هاشمی در انتخاباتی غير آزاد پيروز شده است؟
7. و پيروزی هر کس ديگری نيز نمی تواند به کمرنگ شدن اهميت سکولار دموکراسی کمک کند. چرا که حکومت اسلامی، از فردای انتخابات، عمر خود را به هر صورت که باشد ادامه خواهد داد و مردم هم تا چهار سال ديگر به انتخابات نخواهند انديشيد و حواس شان معطوف نتايجی خواهد شد که ممکن است پيش آيد. آنگاه ترس از جنگ، قحطی، گرسنگی، فقدان بهداشت و نظاير اين مشکلات می تواند يکی از شقوقی باشد که بر فضای زندگی مردم مسلط شود؛ بخصوص که، با ابقای حکومت اسلامی، مردم نمی توانند در عين گرفتاری به خوش بينی های نيم بند روی آورند. در اين صورت «گزينهء سکولار دموکرات» يکی از ممکن تر و جذاب ترين گزينه ها برای شکل دادن به مبارزات خواهد بود.
می خواهم بگويم که فضای پس از انتخابات، به هر صورتی که درآيد، می تواند به نفع سکولار دموکرات ها باشد؛ البته به شرط آنکه آنها نيز، خسته از اعلام فتواهای بی نتيجه و سنواتی، بتوانند در راستای مسلط ساختن گفتمان سکولار دموکراسی انحلال طلب، خود را بصورت يک نيروی وسيع و گسترده منسجم کنند و به مردم داخل و خارج کشور مژده دهند که اکنون، 107 سال گذشته از «انقلاب مشروطه»ی سکولار دموکرات شان، که بوسيلهء روحانيت و سلطنت به کمتر هدف سياسی خود دست يافته و عاقبت هم در پای «انقلاب مشروعه»ی سال 57 قربانی شده، بالاخره، در کنار انواع و اقسام نيروهای سياسی چپ و راست، يک نيروی وسيع و قاهر نيز وجود دارد که در زير چتر آن می توان هم به استقرار حاکميت ملی انديشيد، هم به حفظ يکپارچگی کشور، و هم به صلح و آزادی و آبادی و استقلال پايداری که فراهم ساز رشد تحزب و نهادهای مدنی و ارائهء برنامه های مختلف چپ و ميانه و راست خواهد بود.
همانگونه که در هفته های گذشته نوشتم، بنظر من، «اپوزيسيون سکولار دموکرات انحلال طلب»، متأسفانه، نتوانسته است در فرصت چهار سالهء پس از جنبش سال 88 چنين گزينهء منسجم و مطلوبی را پيش روی مردم بگذارد و، در نتيجه، تلاش هايش در اين دقايق آخر، برای تأثيرگزاری بر رأی مردم، به مضحکه بيشتر شباهت يافته است. اما اگر همين اپوزيسيون بتواند خود را جمع و جور نمايد، گذشتهء نزديک را به آسيب شناسی بکشاند، و از تجربه هايش درس آموزی کند، آنگاه می توان اميدوار بود که، از فردای اعلام نتايج انتخابات، مساعدترين فضا برای پيشبرد انديشه سکولار دموکراسی انحلال طلب در کشور بوجود خواهد آمد.
تا آن زمان و آن واقعه اما چه چاره ای جز تکرار پرسش قديمی حافظ شيراز است که : «شهر خالی ست ز عشاق، بود کر طرفی / مردی از خويش برون آيد و کاری بکند»؟