چندی پیش به دیدن یک خانم یهودی که از بازماندگان جنایت های هولوکاست است رفتم. او که اکنون ۸۵ سال دارد، متولد چکوسلواکی است و بیش از دو سال در کمپهای نازی ها، از جمله کمپ وحشتناک " آشویتس " بوده است. پدر و مادر، ۷ خواهر و برادر، ۲ تا از همسران خواهرهایش و ۴ کودک خواهرهایش در کمپ آشویتس جان سپرده اند. قبل از اینکه شروع به تعریف کردن داستان زندگی اش کند از او پرسیدم "خانم گلدامایر را می شناسید؟" با خوشحالی گفت "بله، او از افتخارات زنان یهودی است." گفتم "من شنیده ام که ایشان در باره جنایت هایی که نازی ها در حق یهودی ها کرده اند گفته است ما می بخشیم اما فراموش نمی کنیم." بیکباره چهره اش متغییر شد و آن غرور و خوشحالی ای که از شنیدن اسم گلدامایر در صورتش ظاهر شده بود، از بین رفت. با صورتی برافروخته و چشمانی که مانند کوره از خشم می سوخت گفت "من نمی دانم که خانم گلدامایر چنین حرفی زده یا نه، اما این من بوده ام که نوجوانی ام در کمپ های مرگ نازی ها گذشت، عزیزانم را از دست دادم، گرسنگی کشیدم، کتک خوردم، تحقیر شدم، خشونت دیدم، و آواره شدم نه خانم گلدامایر. من چگونه می توانم ببخشم؟ هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۷۰ سال، آن درد ها، رنجها و خشونت ها با من است. من تا زنده ام، مرگ عزیزانم و رنجی را که کشیده ایم، نه می بخشم و نه فراموش می کنم." حدود دو ساعت تمام در باره خاطراتش از آن سال های سیاه تعریف کرد و بعد هم آدرس لینکی در اینترنت را به من داد که به یکی از سخنرانی هایش در باره هولوکاست گوش کنم.
در جریان جنگ جهانی دوم حدود ۶۰ میلیون انسان بیگناه کشته شدند که ۶ میلیون از آنها یهودی بودند. یهودی ها از همان بدو پیدایش نازی ها اخبار و اطلاعات مربوط به جنایت های آنان را جمع آوری کرده و هزاران کتاب و داستان در باره آنها نوشته اند. اکثر دست اندرکاران این جنایت ها را به کمک نیروهای متفقین شناسایی کرده، محاکمه و مجازات کرده اند. فیلم و تئاتر ساخته اند. موزه های مختلف بر پا کرده اند. برای جلوگیری از جنایت های این چنینی کشورهای مختلف دنیا منشورحقوق بشر را نوشته و تدوین کرده اند. اما هنوز که هنوز است، بعد از گذشت بیش از ۷۰ سال، این زن به دانشگاه ها و سمینارهای مختلف میرود و در باره آنچه که بسرش آمده است صحبت میکند، تا کسی فراموش نکند که آزادی و دموکراسی چه هزینه سنگینی دارد. این زن، بعنوان یک شهروند وظیفه خود می داند که داستان غم انگیز و سراپا درد زندگی اش را، با دیگران درمیان بگزارد، تا جنایاتی این چنینی دیگر تکرار نشود.
ما ایرانیها نیز از اولین روزهای پیروزی انقلاب سال ۵۷، خشونت و جنایت را تجربه کردیم، و بعد از گذشت ۳۳ سال، هولوکاست هنوز در ابعادی کوچکتر، در کشور ما در جریان است. ملایان و خط امامی ها اول وزرا و ارتشیان شاه را تیرباران کردند، سپس کردستان و ترکمن صحرا را به خاک و خون کشیدند، بر طبل جنگ کوفتند و با نادانی و شعار های توخالی ومسخره مسبب شروع جنگ خانمانسوز ایران و عراق شدند، بعد نوبت ترور های درون گروهی و بمب گزاری برای از میان بردن رقبا و یکدست کردن نیروهای خط امامی رسید. سپس نوبت سرکوب مجاهدین، پیکاری ها، رزمندگان، فدائیان اقلیت و اتحادیه کمونیست ها بود، و بعد فداییان اکثریت و توده ای ها. حالا نوبت یزدی، شریعتمداری، و قطب زاده بود که مغضوب واقع شوند. با کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷، رژیم نشان داد که در جنایت و بی رحمی دست کمی از هیتلر و هوادارن او ندارد. بعد هم که ترورهای خارج از کشور، قتل های زنجیره ای، به خاک و خون کشیدن کوی دانشگاه در سال ۷۸ و سرکوب جنبش سبز در سال ۸۸.
اگر هیتلر زندانی های خود را در اردوگاه های کار طاقت فرسا و از فرط گرسنگی می کشت، زندانی های سیاسی در ایران از فشار بیکاری، حبس های انفرادی، احساس انزوا، داروهای افسردگی، و نبود مراقبت های پزشکی می میرند. فقط در هفته گذشته ۷ زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر فوت کرده اند. عده ای از زندانیان سیاسی این زندان نه تنها مدتها است ملاقاتی ندارند، بلکه حتی از دسترسی به روزنامه و کتاب نیز محروم شده اند، و محکوم به پوسیدن و مرگی تدریجی و خاموش در زندان هستند. فشارهای طاقت فرسا و مداوم روانی بر زندانیان، در کنار شکنجه و زندان های انفرادی علاوه بر مرگ های ناگهانی یا تدریجی، برخی از زندانیان را چنان مستاصل می کند که یا به اعتصاب غذا روی می آورند و یا در نهایت دست به خودکشی می زنند. در ماه گذشته دست کم دوزندانی جوان در سلول های انفرادی بند ۵ زندان گوهر دشت کرج دست به خودکشی زدند.
منصور رادپور یکی از قربانیان هفته گذشته، به علت شکنجه های فیزیکی طولانی به ناراحتی های مختلف جسمی چون خونریزی معده، بیماری ریوی، نارسایی کلیه، نوسان فشار خون و ناراحتی شدید قلبی دچار شده بود. مسئولان زندان از رسیدگی به وضع منصور خودداری کرده و پزشک زندان برای این ناراحتی های جسمی، روزی ۱۰ تا ۲۰ قرص آرام بخش برای او تجویز کرده بود که احتمالا مصرف آنها به سکته مغزی او منجر شد. منصور در سال ۱۳۸۶ دستگیر شده بود. او ۴۵ ساله بود، دو فرزند داشت ومسئولیت دو فرزند یکی از اعدام شدگان را نیز بر عهده گرفته بود.
محمد صادق کبودوند، سردبیر هفته نامه پیام مردم و بنیان گذار و مدیر سازمان حقوق بشر کردستان در اعتصاب غذا است. فرزند جوان او بدلیل بیماری سرطان در بیمارستان بستری است و پزشکان امیدی به بهبودی وضع او ندارند. اما مسئولان زندان به آقای کبودوند اجازه مرخصی نمی دهند که به بالین فرزند بیمار و رو به مرگ خود برود. وضعیت جسمی آقای کبودوند نیز وخیم است و او در زندان چندین بار سکته کرده است و قلب او باید جراحی شود، اما رژیم جمهوری اسلامی ایران از دادن مرخصی به او طفره می رود.
حسین رونقی ملکی، ۲۵ ساله، فعال حقوق بشر ، وبلاگ نویس ، و مسئول کمیته مبارزه با سانسور در ایران، به نام "ایران پروکسی" است. حسین رونقی با نام مستعار "بابک خرمدین" در ایران به وبلاگ نویسی میپرداخت. وی همچنین در زمینه برنامهنویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاشهای گستردهای انجام داده است. در طول جریانات جنبش سبز، آقای رونقی با ایجاد پروکسی های مختلف به شکستن فیلترها و فرستادن اخبار جنبش به خارج از کشور کمک می کرد. داغ ترین و تازه ترین خبرهای تظاهرات های سال ۸۸ در صفحه فیسبوک او به نام "بابک خرمدین" یافت می شد. من همیشه از میزان تلاش و گستردگی فعالیت های او در تعجب بودم. او بیوقفه می کوشید تا اخبار ایران را به گوش دنیا برساند و زمینه ای فراهم کند تا بقیه ایرانیها هم بتوانند به اینترنت بدون فیلتردسترسی داشته باشند. تلاش های انسان هایی مانند او بود که باعث شد فیلم کشته شدن "ندا" بلافاصله به دست همه خبرگزاری های خارجی برسد و صدها فیلم، عکس و خبر از جنایت ها و سرکوبهای رژیم در دنیا منعکس بشود. حسین رونقی در طول بازداشت خود مدت ۹ ماه را در سلولهای انفرادی تحت بازداشت سپاه پاسداران، زیر شکنجه های شدید به سر برده است. دادگاه انقلاب او را به دلیل «عضویت در شبکه ایران پروکسی، توهین به رهبری و توهین به رئیس جمهوری» به ۱۵ سال حبس محکوم کرد. آقای رونقی در اثر شکنجه هایی که در زندان دیده، از ناراحتی کلیوی رنج میبرد و به دلیل عدم انتقال به موقع به بیمارستان و عدم مرخصی استعلاجی یک کلیه خود را از دست داده و کلیه دیگرش نیز احتیاج به عمل و رسیدگی دارد. حسین رونقی در پی مداخله اطلاعات سپاه پاسداران در پرونده خود و ممانعت از دریافت مرخصی استعلاجی دست به اعتصاب غذای نامحدود زده و حالش وخیم است.
محمد رضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ نویسی که در نوشته های خود اسلام و آیین آن را به چالش کشیده بود حدود دو سال است که در بدترین شرایط در زندان است. او در وبلاگ خود بنام "گزارش به خاک ایران" مقالاتی در تحلیل اسلام، حقوق زن در اسلام، و مسائل سیاسی و جاری کشور نوشته است. آقای پورشجری در اثر شکنجه ها به خون ریزی معده و بیماری کلیوی دچار شده است، اما به او اجازه مرخصی برای معالجه داده نمی شود. هم اکنون او تنها زندانی سیاسی ای است که از ۸ ماه پیش برای تنبیه به زندان قزل حصار تبعید شده است و در میان زندانی های شرور و خطرناک نگهداری می شود.
نسرین ستوده فعال حقوق بشر که وکالت زندانیان سیاسی را بعهده می گرفت، نزدیک دو سال است که در زندان به سر می برد. نسرین که مادر دو کودک خردسال است از ملاقات حضوری با آنها محروم است. در ملاقات های کابینی هم هر بار ماموران رژیم به بهانه های مختلف همسر او، رضا خندان، را در مقابل کودکان او مورد آزار و اذیت قرار می دهند. خانم ستوده به جرم دفاع از موکلین خود به ۱۱ سال حبس و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.
مانند این زندانیانی که نام بردم هزاران هستند، و جوانی و طراوتشان دارد به یغما می رود. سوال این است که چه باید کرد؟ ما نیز باید از یهودیان یاد بگیریم و در باره تاریخ و گذشته خود هر چند تلخ صحبت کنیم و حقایق را بازگو کنیم و دست همکاری بهم بدهیم تا طرحی نو در اندازیم. باید از این جنایات ها صحبت کرد، باید اسم این زندانی ها و جان باخته گان را برد و یاد آنها را گرامی داشت. باید به نهاد های حقوق بشری بین المللی شکایت کرد. باید هزینه این زندانی کردن ها، شکنجه کردن ها و اعدام ها را برای رژیم بالا برد. اگر شکنجه گران وزارت اطلاعات، و جانیان رژیم بدانند که ما شب و روز مواظب عملکرد آنها هستیم و از جنایت های آنها سند و مدرک تهیه می کنیم، وحشت خواهند کرد. اگر بدانند که در دادگاه های بین المللی از آنها شکایت کرده و آنها را دادگاهی خواهیم کرد، حتما در رفتار خود تجدید نظر خواهند کرد. اگر امروز اینجور بی رحمانه فرزندان ایران زمین را شلاق می زنند، به آنها توهین می کنند، حقوق انسانی آنها را زیر پا می گذراند، درمان و معالجات پزشکی را از آنها دریغ می کنند، برای این است که از عاقبت کار خود وحشتی ندارند. تاریخ ایران نشان داده است، که مردم ما از جانیان و آدمکشان، دادخواهی نکرده و آنها را به دست دادگاه و قانون نسپرده است. ما باید این دور باطل را تغییر داده و در قرن ۲۱ در جست وجوی عدالت و دادخواهی باشیم، تا دیگر منصور رادپور ها قربانی مصرف داروهای آرام بخش نشوند، تا حسین رونقی ملکی ها کلیه های خود را زیر شکنجه از دست ندهند، تا محمد صادق کبودوندها برای دیدار فرزند رو به مرگشان مجبور به اعتصاب غذا نشوند، و محمد رضا پورشجری ها بدلیل فشار و شکنجه مجبور به اقدام به خودکشی نشوند و نسرین ستوده ها برای اعتراض به نداشتن ملاقات حضوری با فرزندان خود مجبور به امتناع از دیدار جگرگوشگان خود در ملاقات های کابینی نشوند.
به امید رسیدن به همین خواسته های انسانی بود که چهار سال پیش، اواخر شهریور ١٣٨۶برابر با سپتامبر ۲٠٠٧، جمعی از اعضای خانواده های جان سپردگان دهه شصت و جان بدربردگان از کشتار زندانیان سیاسی در این دهه، با یاری و همراهی فعالان عرصه های سیاسی و اجتماعی، تصمیم به رسیدگی مردمی به هولناک ترین کشتار تاریخ معاصر ایران، کشتار دهه ۶۰، را گرفتند. هدف این جریان این است که جمهوری اسلامی را بخاطر کشتار بیش از پانزده هزار زندانی سیاسی در دهه شصت به محاکمه مردمی بکشد. سرانجام این تلاشها به بار نشست. این دادگاه مردمی، رژیم جمهوری اسلامی ایران و رهبران و دست اندرکاران کشتار زندانیان سیاسی را، که از روزهای پایانی خرداد ۶۰ آغاز و در تابستان ۶۷ به اوج رسید، به جرم ارتکاب جنایت علیه بشریت محاکمه خواهد کرد. کشتار مخالفان در زندان در دهه شصت، مصداق جنایت علیه بشریت است. هیچ یک از ده ها هزار زندانی سیاسی، چه آن ها که اعدام شدند و چه آن هائی که جان سالم بدر برده و از زندان بیرون امدند، درهیچ دوره ای از دهه شصت به وکیل، تسهیلات، مشاوره حقوقی و خانواده خود دسترسی و حق دفاع از خود نداشتند. محاکمات بدون طی پروسه حقوقی با ملزومات یک دادگاه واقعی، تنها با طرح چند سئوال و در اغلب اوقات تنها با ابلاغ اتهامات به زندانی برگزار می شد و وی را طی چند دقیقه به اعدام محکوم می کردند. کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، هم چنین به لحاظ جغرافیائی، تعداد و تنوع گرایشات سیاسی و عقیدتی گسترده و طبق قوانین جزائی بین المللی مصداق جنایت علیه بشریت محسوب می شود. طبق آمارها و شواهد موجود، جمهوری اسلامی به فاصله سال های۶۰ تا ۶۳، حدود ۱۵هزار زندانی سیاسی؛ روزانه به طور متوسط چهارده نفر و هر دو ساعت یک نفر را اعدام کرده است. جمهوری اسلامی به فاصله ماه های خرداد تا اسفند ۶۷، چهارهزار زندانی سیاسی؛ روزانه به طور متوسط حدود ۱۵ نفر و هر دو ساعت یک نفر را مخفیانه اعدام و در نهان در گورهای دسته جمعی دفن کرد.
دادگاه جمهوری اسلامی در دو مرحله برگزار می شود. مرحله اول به مدت پنچ روز، از ١٨ تا ٢٢ ژوئن ۲٠١٢ در مرکز حقوق بشر سازمان عفو بین الملل در لندن برگزار شد. مرحله دوم، چهار ماه بعد از آن، در ماه اکتبر در لاهه برگزار خواهد شد. دادگاه مردمی ایران تریبونال، بزرگترین و بی سابقه ترین پروژه دادخواهی مردمی است که در تاریخ معاصر، با حضور بیش از صد شاهد، برگزار می شود.
یک تیم بین المللی حقوقی، متشکل از سرشناس ترین و مجرب ترین حقوقدانان بین المللی و ایرانی؛ پرفسور جان کوپر، پروفسور ریچارد فالک، سیر جفری نایس، پروفسور اریک دیوید، پرفسور پیام آخوان، دکتر نانسی هورماشیا، دکتر هدایت متین دفتری و پروفسور کادر اسمال(زوئیه ۲۰۱۱ در اثر سکته قلبی در گذشت)، این دادگاه مردمی را سازماندهی کرده و با دعوت از شخصیت های حقوقی و غیرحقوقی و قضات سرشناس جهانی همراه با یک تیم دادستانی متشکل از هشت حقوقدان ایرانی و غیرایرانی به سرپرستی پرفسور پیام اخوان و سیر جفری نایس، آن را برگزار می کنند.
این دادگاه، بخشی از مبارزه مردم رنچ کشیده ایران علیه تاریک اندیشان کوردل و جنایتکار حاکم بر ایران است، که وظیفه آن نه تنها رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی و محاکمه جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت است، بلکه این وظیفه را نیز دارد که این تراژدی انسانی را به قضاوت افکار عمومی جهانیان بگذارد و آن را در تاریخ ایران و جهان برای آیندگان به ثبت برساند.
پروفسور پیام اخوان دادستان این دادگاه مردمی در مصاحبه اختصاصی خود با عرصه سوم می گوید: "مهمترین پیام این دادگاه به رهبر جمهوری اسلامی می تواند این باشد که مردم ایران هیچگاه ستمی که بر آنها رفته و جنایت هایی که دولت مرتکب شده را فراموش نمی کنند. همچنین یکی از اهداف تشکیل این دادگاه آن است که جهان با فرهنگ مصونیتی که در ایران از چندین دهه پیش وجود دارد آشنا شود. در ایران به جای اینکه مسئولان قتل ،شکنجه و تجاوز تنبیه شوند به مقامات بالاتری ترفیع پیدا می کنند." او سپس در مورد نحوه تشکیل دادگاه می گوید "این دادگاه در واقع دادگاه مردمی است و محاکمهای هم که در این دادگاه صورت می گیرد سمبولیک است. در واقع با این هدف که مردم ایران و جامعه بین المللی به واقعیت اعدامهای سال ۶۷ پی ببرند، چون تا همین امروز هم جمهوری اسلامی حاضر به اعتراف و قبول کشتار هزارها ایرانی در سال ۶۷ نشده است. خیلی از ایرانیها هم هنوز از واقعیات و جزییات این اعدامها خبر ندارند. این دادگاه برای تنبیه فرد خاص یا افراد خاصی نیست بلکه فقط به کسانیکه که جان سالم از آن جنایتها به در بردند و یا عضوی از خانوادهشان را ازدست داده اند، این امکان را می دهد تا داستانهایشان را این بار پشت تریبون های بین اللملی بگویند. در اولین قدم باید مدارک موثق در خصوص این جنایت تاریخی ثبت شود. و این دادگاه این کار را انجام خواهد داد. تا نشان دهد که چه اتفاقی افتاده، چگونه و چرا و مسئولانش چه کسانی بوده اند. بعد می توان امیدوار بود که یک روز حداقل عدهای از مسئولان این جنایتها به پای میز محاکمه کشیده و مجازات شوند. اما در حال حاضر این مرحله فقط حقیقت یابی و تهیه گزارش است. درست است که مسئولان حکومت جمهوری اسلامی الان قدرت دارند، اما همیشه این طورنخواهند ماند و آنها هم مانند بقیه دیکتاتورها مجازات خواهند شد."
کسانی که همت کرده و با تلاشهای شبانه روزی خود، امکان ایجاد چنین دادگاهی را فراهم کرده اند، به کمک ما احتیاج دارند. متاسفانه کمک های مالی مردمی در سطح محدودی صورت گرفته است و تمامی هزینه های کارزار را تاکنون فعالان کارزار پرداخت کرده اند و بخش وسیعی از کمک های مالی را همین دوستان و همگامان کارزار داده اند. در مجموع مرحله اول دادگاه ۶۵ هزار پوند هزینه داشته است، برای برگزاری مرحله دوم دادگاه به هزینه ای بالغ بر ۷۰ هزار پوند نیاز است.
از همه ایران دوستان و کسانی که به سرنوشت میهنمان علاقمند هستم تقاضا دارم که با فرستادن کمک های مالی خود به حسابهای کارزار، این دوستان را در کار مهمی که آغاز کرده اند یاری دهند. برگزاری هرچه باشکوه تر این دادگاه مشت محکمی است بر دهان نظام جمهوری اسلامی. جانباخته گان دهه ۶۰، جوانی و جان خود را فدا کردند، بدون اینکه صدای مظلومیت آنها به گوش جهانیان برسد. نگذاریم که در سال ۹۱ فرزندآن دربند ما در زندان های ایران به سرنوشت آنها دچار شوند. با کمک به این کارزار هزینه شکنجه و اعدام را برای رژیم ایران بالا ببریم و به شیران دربندمان امید بدهیم که "سحر نزدیک است." به یاد داشته باشید که بانویی یهودی که از بازماندگان "آشویتس " است هنوز که هنوز است قصّه تلخ گرفتاریهای خویش را برای جهانیان به کرات تکرار میکند تا دیگر هرگز "آشویتس " تکرار نگردد و هیچ توانا یا ناتوانی مورد آزار و اذیت هیچ خودکامه ای واقع نشود. ما بمنظور کشف حقیقت و اجرای عدالت برپایه حقوق بشر، خواهان محاکمه کسانی هستیم که حق حیات را از افراد، بدلیل ابراز نظر دریغ نموده اند.
مشخصات بانکی حساب کارزار دادگاه در انگلستان
The Royal Bank of Scotland plc
Account name: IT Foundation
Account number: 10220106
Sort Code: 16-12-18
IBAN: GB81RBOS16121810220106
BIC: RBOSGB2L
مشخصات بانکی حساب کارزار در سوئد
Name of the Bank: Plusgiro
Name of the account: Iran Tribunal
Number of the account: 60 42 41-0
IBAN:SE19 9500 0099 6026 0604 2410
BIC:NDEASESS
مشخصات بانکی حساب کارزار در آمریکا
Bank of the West
Account name: IT
Account number: 0130-15222
Wire transfer: 121100782
USA