آیا این احتمال وجود دارد که پیرو عقبگرد مشعشعانه در موضع جمهوری اسلامی در ارتباط با حوادث سوریه، در مورد مسائل هسته ای نیز عجولانه تسلیم شوند و یکبار دیگرهمانگونه که سر انجام در مورد فاجعه گروگانگیری و جنگ هشت ساله عمل کردند بازهم منافع و مصالح ملت ایران را به خاطر حفظ رژیم و بقای نکبت بارسلطه خود قربانی کنند؟
این روزها برای سران جمهوری اسلامی و شرکا در خاورمیانه اوضاع دردناک است. درایران هر روز با افزایش هزینه زندگی و بروز ناتوانی های گوناگونِ حکومت، عرصه بر مدعیان ولایت تنگ تر می شود. در زمینه سیاست خارجی، و به ویژه اوضاع سوریه، نیز هر خبری که به بارگاه خلافت و ولایت می رسد ناامید کننده تر از خبر پیشین است. حال اگر "رهبر معظم" جمهوری اسلامی می تواند در پشت دیوارهای سیمانی و انبوه توپ و مسلسل پنهان شود بیچاره رامین مهمانپرست، به اصطلاح سخنگوی وزارت امور خارجه، این مأمور معذورحکومت اسلامی، هر هفته چاره ای جز رویارویی با اجتماع خبرنگاران و پاسخ دادن به پاره ای از سؤوالات مشکل آنان ندارد. این بیچاره از چنان قدرت و هیبتی هم برخوردار نیست که همانند کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان با کمال وقاحت به جای عرضه پاسخ به سؤال های خبرنگارایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، اورا با زور مأمورین محافظ از جلسه مطبوعاتی اخراج کند. این مهمانپرست بینوا ناچار است با سری افکنده در برابر خبرنگاران بیگانه و بومی، با پشتک و واروهای گوناگون سیاست خارجی متزلزل و متلون نظام را هر هفته به گونه ای تفسیر و توجیه کند.
دعوت از "معارضان" سوری به تهران
البته رئیس او علی اکبر صالحی نیز با آنکه عنوان وزیر را برای خود یدک می کشد،از استقلال وجُربزه چندان بیشتری برخوردار نیست. اشاره صریح این نگارنده دقیقاً به اظهارات اخیرعلی اکبر صالحی و انتخاب و اختراع کلمات والقاب عجیب از جانب ایشان درباره " تروریست ها " در سوریه است. جناب ایشان می فرمایند:" جمهوری اسلامی ایران آمادگی دارد با معارضه (اپوزیسیون سوریه) نشستی داشته باشد و معارضان را به ایران دعوت کند. ما این آمادگی را داریم که شرایط لازم برای گفتگوی بین معارضه و دولت سوریه را فراهم و تسهیل کنیم." این "معارضان" که امروز آقای وزیر به ایران دعوت می کند همان هایی هستند که در آخرین بیانات آقای وزیر و سخنگوی زبان به فرمان ایشان، رامین مهمانپرست، تا دیروز تروریست،آشوب طلب، عوامل خارجی و دشنامهای دیگر نامیده می شدند. چه شد که یکباره پس از آنکه این به اصطلاح معارضان به مسکو دعوت شدند و آقای پوتین به عبث سعی کرد رضایت آن ها را جلب کند، گماشتگان پوتین در تهران نیز از خواب غفلت بیدار شدند و با عجله می کوشند یکبار دیگربازهم از قافله عقب نمانند.
سفیری که رازهای مگو را می داند پناهنده شد
خوانندگانی که اخبار مربوط به سوریه و قیام مردم این کشور را از نزدیک مورد توجه قرار می دهند فراموش نکرده اند که حوادث بسیار مهمی در ارتباط با این به اصطلاح" جنگ داخلی" در سوریه در حال تکوین است. اماآنچه بیش از همه موجب نگرانی جمهوری اسلامی شده پناهنده شدن سفیر سابق سوریه در عراق،نواف فارِس، است. او پس ازاستعفاء از مقام خود وعضویت در حزب بعث به کشور قطر پناهنده شد. شاید در ظاهر این خبر، در زمره دیگراخبار مربوط به سوریه، زیاد مهم جلوه نکند ولی با توجه به این واقعیت که نواف فارس پس از سه دهه قطع رابطه سیاسی دمشق و بغداد در سپتامبر دو هزارو هشت به عنوان سفیر تام الاختیار به آن کشور اعزام شد، برای جمهوری اسلامی از حساسیت بسیار مهمی برخوردار است. نواف فارس بیش از هرکس می داند جمهوری اسلامی و سوریه در عراق مرتکب چه جنایاتی شده اند. شب گذشته، در نخستین مصاحبه خود با تلویزیون الجزیره، وی از گوشه ای ازخرابکاری های مشترک جمهوری اسلامی و دولت بعثی سوریه در عراق پرده برداشت. او گفت: " این جمهوری اسلامی و دولت سوریه بودند که باعث این همه انفجار، قتل و خونریزی در عراق شدند". اگر سفیر سابق بخش اعظم مطالب را درنخستین برنامه مصاحبه تلویزیونی خود به این رابطه نامشروع در ایجاد ترور و وحشت در یک کشور سوم از جانب این دو حکومت اختصاص می دهد، خدا می داند چه گنجینه ای از اطلاعات مخفی از فعالیت های جمهوری اسلامی در عراق را در اختیار متحدان قطر وعربستان سعودی قرار خواهد داد. بی جهت نیست که یک شبه در تهران "تروریست ها" تغییر نام پیدا کرده و با کلمه محترمانه "معارضه و معارضان" از سوی وزیر خارجه جمهوری اسلامی مورد خطاب قرار میگیرند.
باید از آقای وزیر خارجه و سخنگوی بی اختیار ایشان پرسید چرا یکسال و نیم صبر کردید تا هزاران شهروند سوری با کمک های مستقیم شما، طبق شواهد انکار ناپذیر، به قتل برسند و آنگاه زمانی که سقوط و نابودی نظام بیدادگر بشار اسد از احتمال بسیار بالایی برخوردار است به فکر میانجی گری و مصالحه افتاده اید؟ سفیر سابق با کمال تعجب در مورد پیشنهاد کوفی عنان برای شرکت دادن جمهوری اسلامی در بحران سوریه این چنین می گوید:"ایران که خود بخشی از بحران سوریه است، چگونه می تواند بخشی از حل این بحران باشد؟ جمهوری اسلامی خود یکی از عوامل بقای بشار اسد در حکومتی است که کشتارهای وحشتناکی را در حق مردم این کشور روا می دارد." پاره ای از خبرگزاری ها در مورد پیامد جدایی نواف فارِس از حکومت سوریه با اشاره به پیشینه او در مدارج حزبی- امنیتی و نزدیکی او به بشار اسد که شخصاً او را به سفارت برگزیده و به عراق فرستاده بود به این نتیجه رسیده اند که استعفای او ضربه مهلکی به رژیم بشاراسد به حساب می آید و به احتمال زیاد این ماجرا می تواند منجر به یک سری استعفا های گوناگون دیپلمات های سوری در دیگر کشورها شود. زمانی که معاون سفیر لیبی در سازمان ملل از معمر قذافی جدا شد و گفت که وجدان او بیش از این نمی تواند فرمانبرداری از یک مرد سفاک و جنایتکار را تحمل کند بلافاصله جمع کثیری از دیگر دیپلمات های لیبیایی به او پیوستند و این یکی از دلایل سقوط رژیم قذافی بشمار می آید. در مورد سوریه این ریزش به مراتب شدید ترخواهد بود زیرا اندکی پیش از استعفا و پناهندگی سفیر سوریه به قطر، ژنرال مناف طلاس که یکی از نزدیکترین دوستان شخصی بشار اسد بوده است و زمانی هم فرماندهی گارد ریاست جمهوری را به عهده داشت از سوریه گریخت وبه کشورهای غربی پناهنده شد. این جدایی ها از حکومت بشار اسد دلایل واضحی هستند بر فقدان مشروعیت و عدم اعتماد عمومی به نظام دیکتاتوری در سوریه.
آیا بعد از سوریه نوبت سلاح هسته ای است؟
خوانندگان این ستون و آنان که اخبار مذاکرات نافرجام جمهوری اسلامی با هیأت(۱+۵) را تعقیب کرده اند به خاطر دارند که پس از شکست مذاکرات اولی در استانبول وشکست بعدی در بغداد و سرانجام فضاحت شکست مذاکرات در مسکو قرار بر این شد که مذاکرات تا زمانی که تغییرات لازم و کافی در مواضع طرفین ایجاد نشده است تکرار نشود. اما برای خالی نبودن عریضه و به علت اصرارجمهوری اسلامی قرار شد طرفین در سطوح کارشناسی جلساتی را برقرار کنند تا صرفاً در مورد مسائل فنی به مذاکره بپردازند و اگر توافقی حاصل شد مذاکره کنندگان فنی به معاونان خانم اشتون و آقای جلیلی گزارش دهند و اگر آن ها پیشرفت قابل ملاحظه ای را تأیید کردند، آن دو ملاقات خواهند کرد و اگربازهم ملاقات آن دو منجر به توافق بیشتر شد، این امکان وجود دارد که خانم اشتون و آقای جلیلی ملاقات کنند. پس از این قرار و مدار، اولین جلسه کارشناسی انجام شد و با وجود آن که طرف ایرانی خبری در این مورد منتشر نکرد و کما فی السابق ملت ایران را نه تنها لایق مشورت در این امور نشناختند بلکه حتی از اعلام نتیجه آن جلسه نیز سرباز زدند، طرف غربی مذاکره کنندگان اعلام کرد که این مذاکرات به جایی نرسیده است!
رفع نگرانی طرف مقابل!
با این همه بازهم مهمانپرست نگونبخت مأمور شده است تا یکبار دیگر تنور مذاکرات را گرم کند. وی در مصاحبه مطبوعاتی خود که روز سه شنبه بیست و هفت تیر برگذار شد ملتمسانه اظهار داشت "امیدواریم مذاکرات فنی آینده در استانبول به رفع نگرانی طرف مقابل بیانجامد." در این سخن کوتاه معانی بسیار نهفته است. چگونه شد که ناگهان آقای مهمانپرست و اربابان او به فکر رفع نگرانی طرف مقابل افتاده اند؟او می گوید:" چنانچه جمعبندی مذاکرات آقای علی باقری و خانم هلگا اشمیت معاونان گروههای مذاکرهکننده ایران و گروه ۱+۵ مثبت باشد و بتوانند دستور کاری برای ادامه مذاکرات فراهم کنند، در آن صورت نسبت به تعیین زمان و مکان بعدی مذاکرات تصمیم گرفته میشود". او می افزاید:" امیدواریم بحثهای کارشناسان فنی و معاونین دو طرف به جمعبندی برسد که بتوانند گامهایی را به جلو بردارند، گامهایی که هم در جهت به رسمیت شناخته شدن حقوق ما باشد و هم اقداماتی که بتواند نگرانیهای طرف مقابل را برطرف کند". باید پرسید که چگونه شد که یکباره بعد از این همه سال به فکر" نگرانی های طرف مقابل" افتاده اید؟ آیا لازم بود این همه خفت و ذلت به ملت ایران تحمیل شود تا ناگهان شما آماده رفع نگرانی از طرف مقابل شوید؟ مگر نه این است که همانگونه که بار ها در این ستون یادآور شده ایم جمهوری اسلامی در تمام موارد در ارتباط با دنیای خارج و در رویارویی با آن، لیاقت استفاده از هیچیک از فرصت ها را نداشته و ندارد و آنقدر در تداوم لجوجانه سیاست های کورکورانه خود اصرار می ورزد تا سرانجام به ناچا در مشکلترین شرایط و با بدترین دست آوردها تسلیم طرف مقابل شود. باید انسان کور باشد که در این مسیر مشخص و خط مستقیم نتواند ببیند که در انتهای این راه جز تسلیم و یا انهدام گزینش دیگری وجود ندارد. به تاریخچه این مذاکرات رجوع کنید، اگر نمی خواهید به بیست یا سی سال پیش برگردید لاقل هشت سال به عقب برگردید و توافقنامه پاریس را یکبار دیگر مطالعه کنید. در آن توافقنامه که به امضای نمایندگان جمهوری اسلامی هم رسیده بود تمام درخواست هایی که امروز اروپا و آمریکا حتی حاضر نیستند درباره آن ها مذاکره کنند به هیأت ایرانی عرضه شده بود اما زمانی که آن ها به ایران بازگشتند با لجاجت و خودخواهی آقای خامنه ای روبه رو گشتندوبه قول و قرار های رسمی پاریس پشت پا زدند. امروز پس از هشت سال حتی یکی از آن امتیازهایی که با سهولت در آن زمان به ایران عرضه شده بود در دسترس نیست. اگرآن روز هیات اروپائی به نمایندگی ازد یگران حاضر شده بود غنی سازی اورانیوم را به رسمیت بشناسند و اورانیوم غنی شده در اختیار ایران بگذارند، اکنون پس از هشت سال و تحمل این همه ذلت و خفت، آقایان برای بازیابی تنها بخشی از همان امتیازات که به آن پشت پا زده شد اینچنین به دریوزگی افتاده اند. زمانی که به جای کارشناسان میهن پرست و دانشمندان و دیپلمات های برجسته، سیاست خارجی مملکت توسط یک آخوند بی سواد و بی خبر از واقعیات جهان امروز تعیین شود نباید بیش از این انتظاری داشت.
تاریخ نویسان در آینده زمانی که به این دوران تیره و تاریک تاریخ کشور کهن سال ما خواهند رسید انگشت حیرت به دهان خواهند برد وخواهند پرسید چگونه امکان دارد در میان هفتاد و پنج میلیون ایرانی که دارای میلیون ها نفر زنان و مردان شایسته، فرهیخته و تحصیل کرده است چنین اشتباهاتی به دست اندکی افراد بی سواد و بی خبر از همه جا اعمال شده باشد؟ آن ها خواهند پرسید کجا بودند آن هایی که بهتر می دانستند و دنیا را بهتر می شناختند؟ آن هایی که بعضاً در عالی ترین سطوح علمی و تحقیقاتی جهان می درخشیدند اما از دخالت در تعیین سرنوشت میهن خود محروم شده بودند؟
پاریس
چهار شنبه
2012/07/18