این چه انتظاری است که داریم، پول ملی کشور میبایست در این نظام غیر ارزشی، ارزشی ثابت و پا برجایی داشته باشد، در حالیکه از همان روز نخست اساسِ اقتصاد مملکت به دست جماعتِ بی کفایت افتاد که تاریخا ً به اقتصادِ انگلی رانت خواری خو کرده اند ؟! این چه انتظاری است که داریم، پول ملی کشور از قابلیتهای ارزشی خود تهی نگردد و اقتصادِ مملکت در سراشیبی سقوط هولناکی فرو نریزد، زمانیکه به عیان مشاهده میکنیم قاچاق میلیاردها دلار کالاهای بُنجلِ خارجی «برادران سپاهی» به کشور خود ویرانگر تولید و صنعت داخلی هستند ؟! این چه انتظار بیهوده ای است که داریم، سرمایه گذاری، تولید، کسب و کار میبایست رونق یابد و پولِ ملی کشور اعتباری در عرصه اقتصاد جهانی پیدا کند، در صورتبکه حکومت محور سیاستهای خارجی اش بر تروریسم دولتی استوار است ؟! قدری واقع بین باشیم، در حکومتی که نه سر دارد و نه ته و هرروز هر کس داعیه رهبری دارد چه امنیتی برای سرمایه دار داخلی و خارجی مهیا است که تولید و صنعت را رونق دهند و پول ملی کشور سرآمدِ معیار ارزشی در بازار شود؟!
***
کم هم نیستند «دائی جان ناپلئونهای» مفسرِ اقتصاد که برای توجیه این وضعیت آشفته اقتصادی مرتب دست های «پنهان» خارجی را در کار می بینند و معتقدند؛ کار کارِ خارجی است!!! اینها اگر حداقل دوکلاسِ سوادِ اکابر اقتصادی هم میداشتند، در نهایت بدین خواری در نمی غلتیدند و مدعی گردند؛ فروپاشی اقتصاد و پول ملی کشور نتیجه دلالی سیاهِ مشتی دلال ارزِ میدان فردوسی و یا عدم توازنِ عرضه و تقاضا ارز خارجی در بازار ارز کشور است. یقینا ً گناه گمراه سازی مردم توسط این دسته از «اقتصادانان» دوره دیده حکومتی، کمتر از عسگراولادی مسلمان نیست که حداقل مسبب همهء این نابسامانیهای اقتصادی و سقوط ارزش پول رایج کشور را نا کارآمدی دولت و بانک مرکزی میداند و از هم اکنون قحطی، چون پیامدِ این اقتصاد از نفس افتاده را به ملت ایران هشدار میدهد.
25 ژانویه 2012
[email protected]
این روزها وقتی که به سقوطِ پولِ ملی و اوضاعِ درهم ریخته اقتصادی کشورمان میاندیشم، کنجکاوانه در پی یافتن دلایل اصلی آن هستم که بی تردید پیامدِ تداوم این وضعیت آشفته، درآینده ای نزدیک فروپاشی کاملِ اقتصاد ایران را هشدار میدهد. سعی کردم برای شناختِ بیشترِعلل این اقتصاد از هم پاشیده وبویژه سقوط پولِ ملی کشور، گریزی بزنم به صندوقچه آموخته هایم در حوزهء اقتصاد که درهمان اوانِ جوانی، یعنی درهمان ماههای نخستِ پیروزی انقلابِ سیاه اسلامی، با شوری سرشار در پی فراگیری آن برآمدم. همانند بسیاری دیگر از جوانان کشور در همان آغاز این ضرورت را حس کرده بودم، میبایست برای چشم اندازی بهتر از جامعه ای نو و انسانی قدری زمان را به فراگیری مباحث اقتصادی اختصاص بدهم. از این رو لازم دیدم برای ورود به مبحث اقتصاد، ابتداء مقولات مهم و پایه ای اقتصاد را فرا گیرم تا قادر باشم قانونمندیهای پیچیدهِ ساختارهای گوناگون اقتصادی را که در طول تاریخ جوامع بشری آمده و رفته بودند را بهتر درک کنم.
فضای سیاسی آن روزها فضایی پر التهاب و همهء در تب و تاب آموختن بودند. از یک سو میبایست خود را به دانش سیاسی روز مسلح میکردی و از سویی دیگر میبایست در پی یافتن راهکارهای مبارزاتی مؤثر میبود تا این دیو مخوفِ برخاسته از قرنها گورِ جهالت و نادانی را از پای درآوری. علیرغم همهء خطرها وتشویش ها، امّا هرگز از فراگیری، اندیشیدند و شرکت در مباحث سیاسی روزِ مملکت غافل نمیشدیم. هر کس تلاش میکرد با اتکاء به آموخته های خود برای برون رفت از این منجلاب سیاه راه حلی بیابد. گاهی هم مباحث جنبه فخر و خودنمائی پیدا میکرد و برخی تلاش میکردند با به رخ کشیدنِ نقل قولی از نویسنده و یا پژوهشگری معتبر، صحتِ « درستی» نظرات خود را بر دیگران تحمیل کند. مرسوم بود برای ورود به مبحث اقتصاد ابتداء به «کاپیتال» مارکس نقبی بزنیم و سپس مباحث مارکس دربارهِ مفاهیم پایه ای اقتصاد را چون تکالیف مدرسه ای به مجادله بکشانیم. چون بزعم برخی، مارکس حرف اوّل و آخر در ویژگیهای اقتصاد نوین را مطرح کرده بود و برتر از او هم کسی دیگر نیامده بود تا قانونمندیهای ظاهری و پنهان فُرماسیونهای اقتصادی، بویژه نظام اقتصادی سرمایه داری را توضیح دهد. یقینا ً هم بدون درک مفاهیم اقتصادی که در «کاپیتال» مارکس به تفصیل توضیح داده شده بود، قادر نبودی یک بحثِ اقناعی اقتصادی مستدلی را در مجامع دانشجویی و روشنفکری آنروز پیش بری.«کاپیتال » مارکس الهام بخش همهء مباحث اقتصاد سیاسی محسوب میشد و راوی هم با تفاخر تمام با کُد گذاری گفتار خود از «کاپیتال»، فضای گفتمانِ جمعی را بسود خود به انتها میبرد. امّا حقیقت اش رجوع مستقیم به مارکس و جهت درکِ نظراتِ اقتصادی او و درک مقولات اقتصادی و بحرانهای ادواری جامعه سرمایه داری، بدون هر گونه پیش زمینه های مطالعاتی در مبحث اقتصاد، ناممکن بود. از این رو این دشواری مرا واداشت تا برای درکِ بهترِ « کاپیتال»، مقدمتا ً با یکی دیگر از پژوهشگران اقتصاد سیاسی آغاز کنم. یکی از آن نویسندگان برجسته اقتصاد سیاسی که من ناچار گشتم ابتداء به سراغ آن بروم، «ارنست مندل» بود که در واقع یکی از پژوهشگران بنامِ اقتصاد سیاسی بود که موفق شده بود مباحث «کاپیتال » مارکس را با زبانی ساده تر، طرح و توضیح دهد. البته او یکی از رهبران «انترناسیونالیسم چهارم» محسوب میشد که به جبهه «تروتسکیستهای» آن زمان تعلق داشت. میبایست اعتراف کنم مطالعه نوشتهای «ارنست مندل» در زمینه های اقتصادی کمک شایان توجهی را بمن کرد تا بعدها وقتی که به مباحث اقتصادی مارکس در «کاپیتال» مراجعه کردم، زمینه های فراگیری مقولات اقتصادی پیچیده او برایم سهل تر گردید. البته اینهم را یاد آور بشوم پس از «ارنست مندل» باز مستقیم به «کاپیتال» مارکس مراجعه نکردم بلکه برای فراگیری بیشترِ پیش زمینه های مباحث اقتصادی، به کتاب «گروندیسه» مارکس دستی بردم که در واقع مقدمه و جمع بندی ساده تری از مقولات اقتصادی و روابط اقتصاد کالائی بود که مارکس بطور مفصل تر در «کاپیتال » توضیح داده بود.
این پیش مقدمه طولانی را صرفا ٌ بدین خاطر یادآور شدم که اشاره ای داشته باشم به روزهای سختی که پشت سرگذاشتیم وآن فضای تشویش و دلهره ای که هرگز مانعی برای آموختن و فراگیری ما نشد. ولی علیرغم همهء کمبودها و عدم امکانات میسر درآن روزگارانِ سخت و التهاب آور، قصد دارم برای بررسی اوضاع آشفته اقتصادی امروز کشور به همان اندوخته ها مراجعه کنم که نتیجه تلاشهای آن روزهای پر تشویش بود.
بهررو آنچه را که میتوانم با اتکاء به همهء توشهء آن آموخته ها در رابطه با ناهنجاریهای اقتصادی امروز کشورمان، بیان کنم این است که سقوطِ امروزِ پول ملی کشور ارتباطِ مستقیم به فروپاشی تولید ملی دارد. چرا که پولِ ملی هر کشوری، آن کالای مبادله ای مشترک ومعیارِ ارزشگذاری برانبوهِ متنوعِ کالاهای موجود در بازار، خود محصولِ یک روابطِ تولیدِ کالایی مبتنی بر اقتصاد بازارِ آزاد است. بگذارید برای اثبات این ادعا خود به اختصار و کوتاهی مروری داشته باشم به تاریخچه انکشاف پول که تحت چه روابطِ اقتصادی پدید آمد و چه نقشی در مبادلهء کالایی یک اقتصادِ مبتنی بر بازار ایفاء میکند. همهء اقتصادان بزرگ دنیا باور دارند بدون پدید آمدن تولید اضافی، هرگز مکانی بنام بازار بعنوان محل تبادل انبوه کالاها بوجود نمیامد، و متعاقب آن انکشافِ کالای مبادله ای مشترک بنام پول هرگز اتفاق نمی افتد. اگردر همین رابطه به تاریخ اقتصاد جوامع اولیه بشری نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد تا زمانیکه تولیدگر، خود کالایی را تولید میکند که صرفا ً نیاز شخصی او را برطرف میکند، دیگر لزومی نمی بیند که به بازار رود و مازاد تولید خود را با کالایی دیگر معاوضه کند. از این رو در یک روابطِ تولید طبیعی نه نشانی از بازار است و نه اساسا ً رد پایی از پول بعنوان یک کالای مبادله ای مشترک. اقتصادانان این دوره از روابطِ اقتصادی و تولید را یک اقتصاد طبیعی مینامند که تولید جنبه کالایی ندارد و پول بعنوان کالای مبادله ای، اساسا ً پدیده ای ناشناخته و غیر انکشافی است. امّا آنجا که دیگر تولیدگر پیش از نیاز شخصی خود کالا تولید میکند، احساس میکند برای تبادل کالای اضافی تولید شده خود میبایست به بازار رود تا آن بخش از تولید اضافه خود را با کالایی دیگر که بخشی از نیاز او را برطرف خواهد کرد مبادله کند. در این شرایط است که پول بعنوان کالای واسطه ای و معیار ارزش، نقش برجسته و تعیین کننده ای در اقتصاد بازار ایفاء میکند.
آنچه را که بعنوانِ پیش مقدمه این بحث مطرح کردم بدین خاطر بود که اشاره کنم؛ ارزش، موجودیت و ثباتِ پولِ ملی یک جامعه ارتباط مستقیم با تولید دارد، که نیروی کارِ نهفته تولیدگران در کالا معیار ارزشی کالا است. پس کار معیار ارزش و تولید معیار ثروت در جامعه است. شکی نیست آنجائیکه تولید ملی و روابطِ تولیدی یک جامعه فرو ریزد، جامعه دیگر قادر به باز تولید ارزش نیست و پول بعنوان کالای مبادله ای مشترک و معیار سنجشِ ارزشها به حضیض ذلتی در می غلتد که امروز در بازار اقتصاد جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم. این چه انتظاری است که داریم، پول ملی کشور میبایست در این نظام غیر ارزشی، ارزشی ثابت و پا برجایی داشته باشد، در حالیکه از همان روز نخست اساسِ اقتصاد مملکت به دست جماعتِ بی کفایت افتاد که تاریخا ً به اقتصادِ انگلی رانت خواری خو کرده اند ؟! این چه انتظاری است که داریم، پول ملی کشور از قابلیتهای ارزشی خود تهی نگردد و اقتصادِ مملکت در سراشیبی سقوط هولناکی فرو نریزد، زمانیکه به عیان مشاهده میکنیم قاچاق میلیاردها دلار کالاهای بُنجلِ خارجی «برادران سپاهی» به کشور خود ویرانگر تولید و صنعت داخلی هستند ؟! این چه انتظار بیهوده ای است که داریم، سرمایه گذاری، تولید، کسب و کار میبایست رونق یابد و پولِ ملی کشور اعتباری در عرصه اقتصاد جهانی پیدا کند، در صورتبکه حکومت محور سیاستهای خارجی اش بر تروریسم دولتی استوار است ؟! قدری واقع بین باشیم، در حکومتی که نه سر دارد و نه ته و هرروز هر کس داعیه رهبری دارد چه امنیتی برای سرمایه دار داخلی و خارجی مهیا است که تولید و صنعت را رونق دهند و پول ملی کشور سرآمدِ معیار ارزشی در بازار شود؟! جمهوری اسلامی حکومت مشتی «تاجر» سنتی اختلاس گری است که همهء سرمایه ها و درآمد ملی کشور را به عرصه تجارت قاچاق کالا و بزهکاری سوق داده اند که تازه بخشِ اعظمی از این سودِ تجارت سیاه هم به بازار داخلی تزریق نمیشود و در حساب بانکی های آقا زاده هایشان در خارج از کشور به ودیعه سپرده میشوند تا روزی به مصرف شخصی خودِ آنها برسد. کم هم نیستند «دائی جان ناپلئونهای» مفسرِ اقتصاد که برای توجیه این وضعیت آشفته اقتصادی مرتب دست های «پنهان» خارجی را در کار می بینند و معتقدند؛ کار کارِ خارجی است!!! اینها اگر حداقل دوکلاسِ سوادِ اکابر اقتصادی هم میداشتند، در نهایت بدین خواری در نمی غلتیدند و مدعی گردند؛ فروپاشی اقتصاد و پول ملی کشور نتیجه دلالی سیاهِ مشتی دلال ارزِ میدان فردوسی و یا عدم توازنِ عرضه و تقاضا ارز خارجی در بازار ارز کشور است. یقینا ً گناه گمراه سازی مردم توسط این دسته از «اقتصادانان» دوره دیده حکومتی، کمتر از عسگراولادی مسلمان نیست که حداقل مسبب همهء این نابسامانیهای اقتصادی و سقوط ارزش پول رایج کشور را نا کارآمدی دولت و بانک مرکزی میداند و از هم اکنون قحطی، چون پیامدِ این اقتصاد از نفس افتاده را به ملت ایران هشدار میدهد.
25 ژانویه 2012