* بنظر میرسد مفهوم «اصلاح طلبی» بدون در نظر گرفتن تعلقات مکانی و زمانی آن، همانند بسیاری دیگر از مقولات سیاسی در جامعه سیاسی ایرانی تحریف شده و از این رو به دشواری میشود اصلاح طلب را از «اصلاح طلب» تمیز داد.
* بسیار جای شگفتی است که هنوز مشاهده میکنیم، ابزارهای واقعی تحقق و استمرار دمکراسی چون «رفراندوم»، «انتخابات آزاد» و یا «حق حاکمیت صندوق رأی»، بدون هر گونه استدلال منطقی و پشتوانه تئوریک، ابزارهای «اصلاح گری» نظامهای بسته و دیکتاتوری قلمداد میشوند.
*امّا از سویی دیگر امروز ما وظیفه ای دیگر بعهده داریم که تعریفی دقیق، مبتنی بر داده های علمی و تجربه بشری، از اصلاح طلبی را ارائه دهیم و یا بصراحت اعلام داریم که آیا اصولا ً جمهوری اسلامی از ظرفیتهای سیاسی معینی برخوردار میباشد که روزی حتی از سر استیصال تن به یک سری اصلاحات سیاسی در درون نظام دهد؟
* شعار «انتخابات آزاد» یک شعار مرکزی و استراتژیک نیروهای مترقی و دمکراسیخواه است، آنهم جهت استقرار و پاسداری از دمکراسی و نه ترمیم و توجیه نظامهای سیاسی سرکوبگر. شعار «انتخابات آزاد» از یک جنبه میتواند شعار تاکتیکی اپوزیسیون محسوب گردد؛ صرفا ًبرای انسجام و متحد کردن اپوزیسیون برای گذار از رژیم اسلامی، چرا که امکان هرگونه اصلاحات در این رژیم مذهبی غیر ممکن است. امّا نکته مهم این است که اگر بخواهیم مطالبات سیاسی دمکراسیخواهانهء خود در دوران گذار را در محدوده ِ جمهوری اسلامی محصور کنیم، این بدین معنا است قصد ماندگار شدن رژیم را در سر داریم با این ادعا که اصلاحات در دوران سیادت مذهبیون ممکن است. شعار «انتخابات آزاد» و یا «حق حاکمیت صندوق رأی» یقینا ً شعارهای اصلی نیروهای دمکراسیخواه میباشند، نه گروهی مذهبی که هنوز سودای جمهوری اسلامی دوم را در سر دارند، آنهم با توجیه تز «ولی فقیه انتخابی». شعار «انتخابات آزاد»، شعار نیروهای آزادیخواهی است که قصد عبور از این رژیم مذهبی را دارند، تا برپایی نظمی نوین، دمکراتیک و سکولار میسر گردد.
کوروش اعتمادی
1 مه 2012
[email protected]
دراغلبِ نوشتارها و یا گفتارها هرگاه اشاره و یا صحبتی در خصوص این خیلِ گستردهِ گروه های «اصلاح طلب» در صحنهء سیاستِ کنونی ایران شده، همیشه این دستجات سیاسی با قرار دادن شان در گیوم، جزء آن دسته از نیروهای غیر واقعی «اصلاح گرِ» سیاسی برشمرده میشوند که پیش از سه دهه است تلاش میورزند با تحمیق افکار عمومی اثبات کنند که امر «اصلاحات» سیاسی در جمهوری اسلامی فرضِ محالی نیست. باور دارم که بسیاری از همین دستجاتِ سیاسی موسوم به «اصلاح طلب»، خود بخوبی واقف هستند که امر «اصلاحات» سیاسی در جمهوری اسلامی ناممکن و صرفا ً طرح مُکرر چنین مطالبات سیاسی دمکراسیخواهانه آنهم درسیادت کاملِ این رژیم مذهبی، مسئله شراکت در قدرت و ماندگار شدن جمهوری اسلامی با «تعدیلاتی» در اختیارات ولی فقیه رژیم موردِ نظر است. در واقع همان نظرگاه سیاسی که حدود 33 سال پیش برآن شد تا با هم پیمانی با روحانیون، آن فاجعه انقلاب اسلامی را بیافریند.
با اظهار تأسف بسیار باز امروز پس از گذشت 33 سال از آن رویداد سیاه، شاهدِ رشدِ روند سیاسی همگونه دیگری در پهنهء جامعه سیاسی ایرانی هستیم که بنا دارند تاریخ را چون یک تراژدی تکرار کنند، منتهی قرار است اینبار شیپور با نوای دلخراش اش از سر گشادش نواخته شود. در همین رابطه مشاهده میکنیم چگونه باز برخی از نیروهای بازدارنده پیشرفت و دمکراسی در ایران با عنوانهای جعلی چون «اصلاح طلب» و یا «اصلاحگر» پا بمیدان گذاشته اند تا در صورت وقوع تحولِ سیاسی دیگر، عنان قدرت را اینبار امّا با تجاربی بیشتر نسبت به گذشته در اختیار گیرند. باز در کمال تأسف همچنان مشاهده میکنیم در این بین برخی از نیروهای انحلال طلب با تحلیل و استدلالهای خارج از منطقِ پایه ای علم جامعه شناختی و تجارب تاریخی بشر، و بدون در نظر گرفتن تعلقات سیاسی و تاریخی اصلاح طلبی در ساختارهای معین اجتماعی، در مسیری گام برمیدارند که «اصلاح طلب» را اصلاح طلب و آنها را رقیب سیاسی برشمرده که در صورت ریزانی های تداوم یافته امکان تفاهم با آنها پیرامونِ پاره ای از مطالبات سیاسی جهت ایجاد یک نهاد گسترده «اپوزیسیونال» ممکن میباشد. بی آنکه باز بدرستی مفهوم رقیب سیاسی یا اصلاح طلبی درک و توضیح داده شود. امّا از سویی درمییابیم که همهء تجارب جوامع بشری بازگو کننده یک واقعیت است که هرگز گروههای سیاسی رقیب، جزء در شرایطی خاص، در تلاش برای یک هم پیمانی سیاسی، ولو موقت، با یکدیگر نمیباشند. مگر آنکه رقبا از منافع تنگاتنگ سیاسی مشترکی برخوردار باشند و یا کشور مطبوع در خطر اضمحلال باشد که در آنصورت یک ائتلاف سیاسی گسترده از همهء نیروهای سیاسی حاضر در صحنه امری است منطقی و معقول. روشن است رقبای سیاسی حریف های رقابتی یکدیگر در فضای سیاسی کشور هستند که در جدل و رقابتی متمدنانه، هر یک تلاش میورزند شرایط پیروزی خود در صحنهء سیاست را هموار کنند. اگر جایی تلاشی صورت گیرد که چند نیرو و تشکل سیاسی در ائتلاف سیاسی با یکدیگر هم پیمان شوند، یقینا ً دیگر صحبت از رقیب سیاسی معنا ندارد. اتحاد سیاسی برپایه اصول معینِ سیاسی زمانی شکل خواهد گرفت که هر دو سو در افقی دور دست از منافع سیاسی یکسان و مشترکی برخوردار میباشند. البتّه این نوع ائتلافهای سیاسی در بیشتر دمکراسیهای پیشرفته امری است رایج و ممکن و در همین رابطه میشود نگاهی انداخت به بسیاری از ائتلافهای سیاسی بین بلوکهای چپ و احزاب هوادار جنبش محیط زیست در اروپا، که دیگر این نوع هم پیمانیهای سیاسی در این « تمدنهای سربه فلکه کشیده» تبدیل به یک سنت سیاسی شده است. منتهی همانگونه که اشاره شد این ائتلافهای سیاسی در صورتی دست یافتنی است که تشکلهای سیاسی مزبور چه در استراتژی و چه در تاکتیک مبارزاتی خود و روند گذار به دمکراسی همسان با یکدیگر بیاندیشند.
این واقعیت را میبایست پذیرفت که این گونه ائتلافهای سیاسی که عمدتا ً از کانال گفتگوهای آزاد و علنی صورت میپذیرند، صرفا ً بر پایه یک سری اصول و خواستهای سیاسی پایه ای مشترک انجام میگیرند که حتی برخی از این هم پیمانیهای به تشکیل دولتهای ائتلافی منجر میشوند. امّا آنچه که تجربه جوامع بشری امروز بیانگر آن میباشند این است که صحنه سیاست محل رقابت های نیروهای سیاسی با یکدیگر میباشند، نه صرفا ً ائتلاف.
امّا اجازه بدهید در همین رابطه باز به مبحث مفهوم « اصلاح طلبی» در سیاست بازگردیم که چگونه این مقوله سیاسی در صحنه سیاست و اندیشه سیاسی بخشی از جامعه سیاسی ایرانی لوث و از مفهوم واقعی خود تهی شده است. بهررو بنظر میرسد مفهوم «اصلاح طلبی» بدون در نظر گرفتن تعلقات مکانی و زمانی آن، همانند بسیاری دیگر از مقولات سیاسی در جامعه سیاسی ایرانی تحریف شده و از این رو به دشواری میشود اصلاح طلب را از «اصلاح طلب» تمیز داد. هنوز درک این موضوع بسیار دشوار است که چگونه میشود برخی از دسته های سیاسی در صحنه سیاست ایران را «اصلاح طلب» برشمرد در حالیکه پس از سه دهه شکستِ سیاست «اصلاح گری» در جمهوری اسلامی، هنوز عده ای مدعی اند «اصلاحات» سیاسی در این نظام بسته سیاسی تمامیتخواه امری است ممکن! آنهم با توّسل جستن به شعارها و مطالبات سیاسی که مؤلفه های استراتژیک یک دمکراسی مدرن محسوب میشوند که هیچ ربطی هم به ویژگیها و ماهیت نظامهای توتالیتر ندارند. بسیار جای شگفتی است که هنوز مشاهده میکنیم ابزارهای واقعی تحقق و استمرار دمکراسی چون «رفراندوم»، «انتخابات آزاد» و یا «حق حاکمیت صندوق رأی»، بدون هر گونه استدلال منطقی و پشتوانه تئوریک، ابزارهای «اصلاح گری» نظامهای بسته و دیکتاتوری قلمداد میشوند. در صورتیکه نمونهء بارزِ انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از دلِ اندیشه قرون وسطائی، اسلامیسم، بیانگراین واقعیت است که اساسا ً «اصلاحات» سیاسی در یک چنین نظام بسته مذهبی حتی با بهره جستن از ابزارهای دمکراتیک غیر ممکن است، و ادعای بهره برداری از این حربه های دمکراسیخواهانه برای «اصلاحات» در این نظام مذهبی پیشتر گمراه ساختن افکار عمومی است که مدعی است؛ تحقق «اصلاحات» سیاسی در جمهوری اسلامی امری به دور از ذهن نمیباشد. شکی نیست ادعای غیر اخلاقی بهره جویی از ابزارهای استقرار و توسعه دمکراسی در نظام بسته جمهوری اسلامی، توجیه ای برای تطهیر همین نظام مذهبی است و یا اینکه نظام مذهبی جمهوری اسلامی دارای پتانسیل های سیاسی است که قادر است «اصلاحات» سیاسی را در خود پذیرا باشد. در واقع این است آن نقطه گرهی مورد اختلاف که عده ای از دورن همین رژیم برخاسته اند و تلاش میورزند با طرح شعارهای دمکراسیخواهانه و تحقق محتمل آنها در همین نظام مذهبی، توجیه گر ظرفیت های «دمکراتیک» حکومتی باشند که زبانی جزء سرکوب و انسان کشی نمی شناسد.
همهء ما به روشنی حوادث سیاسی سه سال اخیر کشور خود را از نزدیک دنبال کرده ایم و شاهد بوده ایم پس از آنکه مطالبات حداقل مردم برای احقاق حق رأی خود در کوچه و بازار این سرزمین سر داده شد، چگونه جمهوری اسلامی با وحشیانه ترین شکل ممکن مردم را بخاک و خون کشید. تجربه سه سال سرکوب خونین مردم توسطِ رژیم یکبار دیگر اثبات کرد که اساساً ً اصلاح گری در چارچوب این نظام امری است ناممکن. البّته پیام اصلی این سه سال مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی، نیز اوج شکست تفکری است که باورمند به طرح انجام «اصلاحات» در این رژیم توتالیتراست. و نیز مشاهده کردیم در دورانی که خواست ها و شعارهای مردم در طی جنبش دمکراسیخواهی سه سال اخیر از حق موجودیت این رژیم مذهبی فراتر رفت و شعارهای محوری مردم نفی کامل جمهوری اسلامی را نشانه رفتند، چگونه همین «رهبران» خودگمارده «جنبش سبز» سراسیمه به میدان آمده و درمقابل خواستهای جدی مردم ایستادند و تأکید ورزیدند؛ که هدف این جنبش اعتراضی سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، پس از دادن شعارهای «ساختارشکانه» پرهیز کنید. و امروز هم بخوبی این امر را مشاهده میکنیم که پس از 3 سال که این «رهبران» موسوم به «رهبران جنبش سبز» مردم را خانه نشین کردند، عده ای دیگر از همان قماش به میدان آمده اند تا عده ای را متقاعد کنند که تحقق «اصلاحات » سیاسی در همین رژیم اسلامی میسر است، آنهم در قالبِ اغواء گرایانه؛ مطالبات و شعارهای دمکراسیخواهانه.
امّا از سویی دیگر امروز ما وظیفه ای دیگر بعهده داریم که تعریفی دقیق، مبتنی بر داده های علمی و تجربه بشری، از اصلاح طلبی را ارائه دهیم و یا اینکه بصراحت اعلام داریم که آیا اصولا ً جمهوری اسلامی از ظرفیتهای سیاسی معینی برخوردارمیباشد که روزی حتی از سر استیصال تن به یک سری اصلاحات در درون نظام دهد؟
شعار «انتخابات آزاد» یک شعار مرکزی و استراتژیک نیروهای مترقی و دمکراسیخواه است، آنهم جهت استقرار و پاسداری از دمکراسی و نه ترمیم و توجیه نظامهای سیاسی سرکوبگر. شعار «انتخابات آزاد» از یک جنبه میتواند شعار تاکتیکی اپوزیسیون محسوب گردد؛ صرفا ًبرای انسجام و متحد کردن اپوزیسیون برای گذار از رژیم اسلامی، چرا که امکان هرگونه اصلاحات در این رژیم مذهبی غیر ممکن است. امّا نکته مهم این است که اگر بخواهیم مطالبات سیاسی دمکراسیخواهانهء خود در دوران گذار را در محدوده ِ جمهوری اسلامی محصور کنیم، این بدین معنا است قصد ماندگار شدن رژیم را در سر داریم با این ادعا که اصلاحات در دوران سیادت مذهبیون ممکن است. شعار «انتخابات آزاد» و یا «حق حاکمیت صندوق رأی» یقینا ً شعارهای اصلی نیروهای دمکراسیخواه میباشند، نه گروهی مذهبی که هنوز سودای جمهوری اسلامی دوم را در سر دارند، آنهم با توجیه تز «ولی فقیه انتخابی». شعار «انتخابات آزاد»، شعار نیروهای آزادیخواهی است که قصد عبور از این رژیم مذهبی را دارند، تا برپایی نظمی نوین، دمکراتیک و سکولار میسر گردد.