سایت اصولگرای نامهنیوز نوشت: بحث رایج این روزهای جوانان و نخبگان ایرانی این است که چه زمینههایی برای مهاجرت به کشورهای توسعهیافته وجود دارد؟ شاید کمتر خانوادهای باشد که فرزند تحصیلکرده داشته باشند و بحث مهاجرت وجود نداشته باشد؛ به ویژه در چندسال اخیر که موج مهاجرت نخبگان و تحصیلکردگان به طرز عجیبی افزایش یافته و حتی این خطر وجود دارد که در مشاغلی مانند پزشکی با کمبود نیروی متخصص روبهرو شویم.
در گذشته یکی از مهمترین دلایل میل به مهاجرت در بخشهایی از مردم ایران بیثباتی اقتصادی بوده است اما در شرایطی که وضعیت اقتصادی صرفا همراه با بیثباتی نیست و همراه با گسترش فقط است، بحران درآمد متناسب با کار ارائه شده و به طور کلیتر بحران اقتصادی مهمترین دلیل مهاجرت از ایران است. به گفته جامعهشناسان کشور ایران در سالهای اخیر شاهد ریزش طبقه متوسط به طبقه فرودست بوده است و طبیعی است جامعهای که طبقه متوسطش در معرض نحیفشدن قرار میگیرد، میل به مهاجرت بالا میرود.
در ادامه بحرانهای اقتصادی باید گفت کاهش ارزش پول ملی مردم را میترساند و باعث میشود که نتوانند برای آینده خود برنامهریزی کنند. به این معنی که هر نوع برنامهریزی اقتصادی در زندگی افراد دچار بحران میشود. کاهش ارزش پول ملی، تورم ایجاد میکند و تورم نیز سرعتگیر پیشرفت افراد در زندگیشان است. طبیعتا بخشهایی از مردم که امکان مهاجرت به کشورهای توسعهیافته را داشته باشند، چنین شرایطی را تحمل نمیکنند.
دلیل دیگری که میتوان در باب مهاجرت ذکر کرد، نبود شغل مناسب برای تحصیلکردگان است. گرچه بحران اشتغال در کشور عمومی است اما وقتی افرادی که دارای تحصیلات آکادمیک هستند، نمیتوانند شغل مناسب خود را پیدا کنند به دلیل آنکه راضی به انجام کارهای دیگر جز آنچه درسش را خواندهاند نمیشوند، تصمیم به مهاجرت میگیرند. برای مثال وقتی فردی که در حوزه فلسفه تحصیل کرده است نمیتواند شغال مرتبط با رشتهاش را پیدا کند راضی نمیشود که در یک مغازه فروشنده شود؛ پس تصمیم به مهاجرت به کشوری که شغل مناسب رشتهاش را تأمین کند مهاجرت میکند.
البته در کنار اینها وضعیت اجتماعی نیز یکی از مواردی است که باعث مهاجرت میشود؛ این دلیل به ویژه در جوانان رایج است. در این بین متأسفانه برخی نگاهها که بعضا در صداوسیما هم منتشر میشود بر ناامیدی مردم دامن میزند و به تبعش میل آنها به مهاجرت را افزایش میدهند مانند آن مهمان یک برنامه تلویزیونی که میگفت هرکس شرایطی کنونی را نمیخواهد جمع کند و برود به آنجاهایی که رفاه و آسایش هست یا آن دیگری که میگفت مملکت مال حزباللهیهاست.
ارزش یک نخبه برابر هزینه آموزش و پرورش یک قرن
ماجرای اخراج سریالی اساتید دانشگاه، این روزها به نقل محافل عمومی بدل شده و واکنشهای گستردهای را در میان مردم و جامعه دانشگاهی به دنبال داشته است.
در همین رابطه، امانالله قراییمقدم، استاد با سابقه جامعهشناسی دانشگاه در گفت و گویی با امتداد، ضمن بر شمردن تبعات این رویکرد سلبی در دانشگاه در میان جامعه دانشگاهی و افکار عمومی، اظهار داشت: متاسفانه این رویکرد که به نظر من، بیحرمتی به ساحت دانشگاه و همه اساتید و دانشجویان است. به هر حال همه کسانی هم که دست به اتخاذ چنین تصمیماتی میزنند، روزی در دانشگاه تحصیل کرده و به نوعی، امروز نمک خورده و نمکدان میشکنند.
این رویکرد در تاریخ ایران به تاریکی ثبت خواهد شد. همانگونه که بعد از انقلاب، عدهای اساتید را ممنوعالتدریس، بازخرید و اخراج کردند، امروز هم شاهد تداوم این مشی هستیم. امروز قریب به هفده قرن از تاسیس دانشگاه در ایران میگذرد-تاسیس دانشگاه گندیشاپور به عنوان نخستین دانشگاه دنیا-و چنین رفتاری با اساتید به هیچ عنوان زیبنده ساحت کهن دانشگاه در این مملکت نیست. به هر حال ایران، قدیمیترین سابقه تعلیم و تربیت در جهان را دارد.
از دیدگاه آلفرد مارشال(برنده جایزه نوبل در اقتصاد)؛ ارزش یک نابغه با هزینه آموزش و پرورش یک کشور در طول یکصد سال برابری میکند. به عبارت دیگر، هزینه آموزش یکصد سال در ایران با پرورش نخبهای چون مریم میرزاخانی(برنده جایزه فیلدز ریاضیات) برابری میکند.
همچنین بنیامین هیگینز(استاد توسعه اقتصادی دانشگاه MIT و هاروارد) نیز میگوید اگر کشورهایی که درآمدهای ارزی فراوانی دارند، بتوانند با این درآمد؛ پیشرفتهترین تکنولوژی را وارد کرده و در عین حال در پرورش نیروی انسانی نخبه موفق نباشند به رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نخواهند رسید.
وقتی دانشگاه اساتید مبرزی را اخراج میکند، او بلافاصله جذب سیستم آموزشی در غرب و حتی کشورهای حوزه خلیج فارس-به مانند مهاجرت صدها پزشک به امارات، عمان، کویت و دیگر کشورها-خواهد شد و شما دیگر نمیتوانید نیروهای جایگزین ارزندهای را برای چنین نیروهایی-دست کم در کوتاه مدت-تربیت کنید.
نیروهای متخصص در حوزههایی نظیر روزنامهنگاری، پزشکی، مهندسی و علوم و فنون بنیادین در دانشگاه و به وسیله همین اساتید تربیت و پرورش پیدا میکنند. اعتبار یک دانشگاه به استاد و دانشجوی آن است، وگرنه دانشگاه صرفا یک ساختمان است. من در حدود ۲۵ سال قبل در مقالهای تحت این عنوان که چه کسی خسارت فرار نخبگان از کشور را میپردازد، نوشتم که هر یک نیروی متخصصی که از کشور برود، یک چاه نفت خاموش خواهد شد.
وقتی دانشجو میبیند که استاد او که مرجعاش بوده، اینگونه مورد برخورد قهری و اخراج قرار میگیرد، حرمت رئیس جمهور، وزیر و وکیل از بالا تا پایین در منظر او فرو ریخته و این دانشجو از این مشی و رویکرد کینه به دل خواهد گرفت. آن وقت است که اخراج اساتید، بستر اعتراضات در دانشگاه را فراهم میکند و اعتبار حاکمیت در نگاه دانشجویان مخدوش خواهد شد.
در خبرها داشتیم که در کنار اخراج سریالی اساتید، چهرههایی نظیر اللهکرم و سعید حدادیان در دانشگاه به تدریس خواهند پرداخت و این خبر، یک فاجعه است! متاسفانه، آقایان کار مهم استادی و معلمی را به دست نااهلان میسپارند و نتیجه آن هم از پیش روشن است. این رویکرد، صدمات جبران ناپذیری بر پیکر و اعتبار علمی دانشگاه وارد میکند.