سه شنبه، 30 خرداد ماه 1402 = 20-06 2023اعدام وحشیانه بهائیان؛ حمایت نرگس محمدی از داستان ما یکیستنرگس محمدی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، به مناسبت چهلمین سالگرد اعدام ۱۰ زن بهائی در شیراز، طی نامهای اعدام آنها را تجسم تصویر و افشای ماهیت حکومت استبدادی زنستیز دینی توصیف کرد. متن کامل نامه نرگس محمدی ابلاغ نامه دادستان کل وقت (سال ۸۷)؛ دری نجف آبادی، در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی: تشکیلات بهایی تعطیل میشود، حکومت جمهوری اسلامی حقوق شهروندی بهاییان را تضمین میکند. نتیجه: تشکیلات تعطیل اعلام شد، اما حقوق شهروندی بهائیان با شدت بیشتری تضییع و سرکوب شد. سه واژه واقعه ۲۸ خرداد ۶۲؛ «اعدام زنان بهائی»، تجسم تصویر و افشاگر ماهیت واقعی حکومت «استبدادی زنستیز دینی» بود. یکی از آنان دختری ۱۷ سالهای بود. هر بار او را به همراه ۹ زن دیگر در مسیر و صف اعدام تصور میکنم، یاد صحنهای از صف یهودیان به سوی اتاق گاز آشویتس میافتم. از دریچه نگاه یک انسان بیپناه، بیگناه و بیصدا که با نظم و رعایت آنچه دیگر نیازی به اطاعت از آن وجود ندارد، به سوی جوخه اعدام میرود، هیچ چیز نمیتوان یافت. نه عدالت، نه انسانیت، نه خدا. در تلاش برای درک تحمل ناپذیری شدت بیپناهی هول انگیز و ناگزیری مطلق و خلا تا بینهایت، صدای هانس یوناس را میتوان شنید: «خدا چگونه آشویتس را تاب آورد...: و من هم میگویم خدا چگونه جنایتهای بعدی برای دیگر انسانها را تاب آورد. سال ۱۳۸۷ زمانی که حبس هیئت مدیره جامعه بهائیان ایران برای دو سال و نیم در«سلولهای انفرادی» بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات همراه با شدیدترین فشارهای روحی و روانی و شکنجه جسمی رقم میخورد و هدف بازجویان تاب دادن ۷ جسد بهائی بود، نامهای از سوی دادستان کل وقت؛ آقای دری نجفآبادی به همبندیهایم خانمها مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی ابلاغ شد که تصریح شده بود: تشکیلات بهائی تعطیل میشود و حکومت جمهوری اسلامی حقوق شهروندی بهائیان را تضمین خواهد کرد. هر چند بهائیان پیشتر از نامه رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر فقط امکان بخور نمیر برای بهائیان، مطلع بودند. تشکیلات بهائیان که صرفا جهت اداره امور داخلی جامعه حدود ۳۰۰ هزار نفری بهائیان بود، تعطیل اعلام شد، اما حقوق شهروندیشان نه تنها تضمین نشد، بلکه با شدت بیشتری سرکوب و پایمال شد. این روزها کدام ایرانی است که از بازداشت، حبس، محرومیت از تحصیل و اشتغال، مصادره اموال و دارایی و سرمایههای بهائیان حتی خانههای کاه گلی روستاییانشان و ناباورانه از ممنوعیت و امنیتی شدن دفن مردههایشان اطلاعی نداشته باشد؟ آیا انتشار و شنیدن این اخبار صرفا با کارکرد افشای ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی کفایت میکند یا مسئولیتی هم برای ما به وجود می آورد؟ تکلیف حکومت روشن است، اما جامعه، اندیشمندان، روشنفکران، نویسندگان، نیروهای سیاسی-اجتماعی، حتی خانوادههای ما چه؟ مهوش جان میگوید همسایهای هرگز به استکانهای ما دست نمیزد و من متوجه نمیشدم چرا؟ تا مادرم گفت ما را نجس میدانند. ما به خود اجازه دادهایم در جامعه تا آنجا پیش برویم که برخی حتی به گزافه گویی در مورد بدن و اندام بهائیان پرداخته و سم و دم به زبان آورند. تا سهل باشد که بپذیریم، آنها از ما نیستند و رنجهایشان مال خودشان است و وجدانمان هم آسوده بماند. آیا زمان آن فرا نرسیده تا جامعه بزرگ تحت ستممان، از اندیشمندان و فعالان تا خانوادههایمان نگاهی انسانی به بخشی در اقلیت اما از یک پیکر و پارههای تنمان یعنی ایران بیاندازیم؟ قطعا وظیفه ماست که برای پاسخ به فراخوان «روایت ما یکیست» هموطنان عزیز و رنج کشیده بهائیمان، برای استیفای حقوق شهروندی و حفظ شان وکرامت انسانیشان و برای شکستن مرزها و تابوهایی که برساخته انسان متعصب خود حق پندار و جامعه نابرابر غیر آزاد است، اقدامی عاجل و موثر کنیم. برای استیفای حقوق شهروندی بهائیان هم صدا شویم.
به اشتراک بگذارید:
|