آدينه، 20 اسفند ماه 1400 = 11-03 2022نامه از اوین: مردم نام این زنان را دهان به دهان بگردانندسپیده قلیان که بهخاطر فعالیتهای مدنی خود در حمایت از کارگران زندانی است، نامهای را از زندان اوین در شرح حال خود و شماری دیگر از زنان زندانی نوشته که رادیو فردا منتشر کرده است. سپیده قلیان در پرونده اعتراضات هفتتپه به پنج سال حبس محکوم شد. اسفند پارسال خانم قلیان را به زندان بوشهر تبعید کردند و او پس از مدتی گزارشی با عنوان «جایی که نزدیک آخر دنیاست» درباره این زندان نوشت و منتشر کرد و به موضوعاتی چون «صیغه موقت برخی زنان نیازمند توسط زندانیهای مرد بند مالی با هماهنگی مسئول بند» پرداخت. خانم قلیان که اکنون در زندان اوین است، در نامۀ جدید خود که متن کامل آن در ادامه میآید، ضمن عذرخواهی بابت «دوربین فریبکار سازمان زندانها»، به شرح حال خود و شماری از زنان زندانی دیگر پرداخته و خواسته است مردم نام این زنان را دهانبهدهان بگردانند. خواهم برایتان از رنجهای چند زن دیگر بنویسم. امید که زنان را به خاطر بیاورید؛ مرا نه، زنان را. نامشان را دهانبهدهان بگردانید. امید که همراه با معشوقهایشان روزی در محلههایی که متعلق به خودشان است با زبان مادریشان عاشقانههایشان را مرور کنند. امید که شادی از آن ما شود. در چهار سوی ایران برقصیم و به پا خیزیم. یک: مریم حاجیحسینی بیش از دو سال است که در زندان است. مریم یکی از آنانی است که میان وسوسۀ رفتن و عطش ماندن، وطنش را ترجیح داد؛ بلکه بتواند سهمی در آبادانیاش داشته باشد. خودش به مسئولان گفته که از جایگاه کشور در جهان ناراضی است، پس مانده تا کاری کند. اما جوابش بازداشت و متهم شدن به جاسوسی برای اسرائیل بود. مریم به افساد فیالارض و اعدام محکوم شد. ۴۱۲ روز، یعنی یک سال و چند ماه، را در خانهای امن در پای کوهی -بهگفتۀ خود مسئولین- در سلول انفرادی بوده است. در مکانی نامعلوم. از فرزندش علیرضا دور و بیخبر. هزار بار از خودش پرسیده چرا به آبادانی کشوری امید داشته که اینطور کمر به نابودی دلسوزانش بسته است. پس از ۴۱۲ روز با اتهام فساد فیالارض بر پیشانی و حکم اعدام بر پیشانی به بند نسوان زندان اوین منتقل شده است. حالا با ورود هر مقام مسئولی به بند نسوان زندان اوین تنها درخواستش را برای هزارمین بار به زبان میآورد: حتی اگر سندی یکخطی دال بر جاسوسی من وجود دارد، لطفاً سریعتر اعدامم کنید؛ نمیتوانم دیگر، تاب تن دادن به این رسوایی را ندارم دیگر، لطفاً اعدامم کنید. دو: نیلوفر بیانی از سیسالگی به اتهام جاسوسی برای موساد، سیآیای و هر نهادی که به ذهن سپاه خطور کرده، در زندان است. کارمند سازمان ملل بوده و دانشجوی دانشگاه کلمبیا. بیش از دو سال در سلول انفرادی نگه داشته شده و دارد پنجمین سال حبسش را میگذراند. او را در این مدت گاهی بردهاند به پارکینگ آپارتمانهای خالی در گوشه و کنار شهر، گاهی به ویلایی در لواسان. بازجو نیلوفر را در پارکینگ و ویلاهای خالی چرخانده تا از او اعتراف بگیرد که جاسوس است. تحمل بیش از دو سال انفرادی و انواع و اقسام شکنجهها و فشارهای روانی. فکرش را که میکنی، چهار ستون بدنت میلرزد، همهچیزت شروع میکند به مردن و مردن و مردن، کرده و نکرده و گفته و نگفتهات یکی میشوند و بیاعتبار، چه اعتراف به جاسوسی باشد، چه اعتراف به قتل نفس بازجوی سر و مر و گندۀ ظاهراً زندهای که دارد اعتراف تو به قتل خودش را ثبت میکند! نیلوفر که تمام زمان و زندگیاش را صرف عشق به طبیعت کرده، حالا اینجاست و دیگر تنها از دور میتواند به ماهیها سلام بکند. سه: ناهید تقوی، دوتابعیتی، از آلمان به ایران آمده است. کمونیست است و سودای عدالت و آزادی دارد. اما به ۱۰ سال و هشت ماه حبس محکوم شده است. فرزندش خارج از ایران در انتظار مادر است. مادر ملاقات ندارد، اما خم به ابرو نمیآورد. از تماس تلفنیاش که برمیگردد، شاد است که با دختر حرف زده. دخترش نگران زندانیهاست. نگران همبندیهای مادرش. انگار که در زندان اوین است. مادرش رو به من میکند و با چشمانی درخشان از اشک و ذوق، به من میگوید مریم دیگر مریم سابق نیست. دلش در اوین است. دلش با مردم ایران است. دلش در گروِ آزادی ایران است. ناهید ماهها بازجویی و شکنجه را متحمل شد. به او مرخصی دادند و دوباره گرفتند که این خود مصداق شکنجه است. اینکه ناهید بتواند دخترش را، مریمش را در آغوش بکشد، معطل کموزیاد شدن روابط ایران و آلمان است! ناهید کرونا گرفت و یکی از معدود کسانی بود که مرخصی برایش تعلق نگرفت. ناهید هرگز گریه نمیکند مگر همبندیاش گریه کند. چهار: زهره سرو، زندانی سلطنتطلب بیملاقاتی محکوم به هفت سال حبس. زهره دو سال تمام در زندان قرچک بود. آزادیاش اما به دو ماه نکشید و دوباره بازداشت شد. زنی مقاوم و بسیار همراه همدل و مهربان. مادر بیمار زهره جز او کسی را ندارد و چشمبهراه آزادی فرزندش است. پنج: شهره (لیلا) قلیخانی، زندانی سلطنتطلب که در بیکسی مطلق به چهار سال و نیم حبس محکوم شده است. او را آن قدر تنها و درمانده فرض کردهاند که تمام داراییاش، یعنی ۲۱ میلیون تومان پول رهن خانهاش، را هم بالا کشیدهاند. خدا میداند که این زن به خاطر از دست رفتن چندرغاز پولی که پسانداز همۀ عمرش بود، چه ضجهها زده است. فقط خدا میداند. شش: گلاره عباسی مدتهاست که حرف نمیزند. فقط جیغ میکشد، داد میزند و درد میکشد. گلاره هم رماتیسم دارد هم آرتروز، هم از تنگی کانال نخاعی رنج میبرد و هم پنج دیسک کمر بیرونزده دارد. به اینها درد سیاتیک و نارسایی قلبی را هم اضافه کنید، ببینید از او چه میماند جز درد؟ اما کاش همهاش همین بود. گلاره این دردها را در بند نسوان زندان اوین تحمل میکند. فشارها بر زندانیان زن سلطنتطلب روزبهروز بیشتر میشود بیاینکه صدایی از کسی دربیاید. مسئولیت بخشی از این فشارها را خود ما باید گردن بگیریم، باید سکوت افکار عمومی در برابر ستم مضاعف به این زندانیان را به پرسش کشید و اجازه نداد که اختلافنظر با گرایش سیاسی یک فرد منجر به نادیده گرفتن یا نفی حقوق او شود. هفت: زهرا زهتابچی قدیمیترین زندانی زن زندان اوین است. او به ۱۰ سال حبس محکوم شده که ۹ سال از آن را پشت سر گذاشته است. در این مدت تنها یک بار، آن هم به دلیل ابتلا به کرونا، به مرخصی اعزام شده است. زمانی که زهرا بازداشت شد، مینا دختر کوچکش ۱۱ ساله بود. پس از بازداشت به مدت بیش از یک سال تحت بازجویی و در سلول انفرادی بود. در این مدت همسر و نرگس، دختر بزرگترش، هم بازداشت و تحت فشار قرار گرفتند. پدر زهرا یکی از قربانیان کشتار خونین زندانیان سیاسی در دهه شصت است. هشت: سپیده کاشانی به شش سال زندان محکوم شده است. او هم مثل نیلوفر به جاسوسی متهم شده و بیش از دو سال در سلول انفرادی و زیر شدیدترین فشارها و شکنجههای روانی بوده است. سپیده و هومن سالها با هم همکلاسی و همراه و همکار و همصحبت و همسو و همسر و همسرا و همسفر و همدرد و همگروه و همصدا و هماهنگ و همفکر و همزیست و همپا بودهاند. آنها به خاطر همهمههای ناشی از توهم عدهای مبنی بر «همدستی»، همقفس و همبندِ همدیگر هستند. اما تا زمانی که سرچشمۀ جریان چرخۀ «هم»های سرشار آنها حیات طبیعت باشد، این توهمها گذرا خواهد بود.
به اشتراک بگذارید:
|