خود کامهء ایران در انتظار سرنوشت قذافی!
عارف پژمان
خبر رسید که آتش رسیده تا ریشت
خروش خلق، شتابنده، میزند نیشت
حواریون تو بربسته اند ساک سفر
و وز وز مگسی مانده است در پیشت
کجاست آنهمه خوابیدگان بالش وهم
که ظاهرا همه بودند، غلام و درویشت؟
سپاهی ات چو مهاجم ،چگونه شد منفور
نمی چرند به آسودگی بز و میشت !
+++
خیال بسته ای ، این شب ، سحر نخواهد شد
خراب، بارهء بیدادگر نخواهد شد؟
خرافه های تو زیر و زبر نخواهد شد
و «لاله زار»، سرای ظفر نخواهد شد؟
+++
برو به پرس ز ایدی امین آدمخوار
ز پول پوت، علی صالح و ز قذافی
برو بپرس ز اشرارخفته درگرداب
برو بپرس زشب های بیکرانهء رنج ؛
و در نهایت پیکار،
طلوع آزادی
به دست و دامن خلق.