سه شنبه، 22 تیر ماه 1395 = 12-07 2016ببینید: اعتبار پاسپورت حکومتی تروریست پرورنوشته ای در سایت فرارو: بیاعتباری گذرنامه ایرانی!...سال گذشته به دعوت یکی از هم اتاقیهای بلغارم، قرار شد یک هفته از تعطیلات تابستان را در بلغارستان مهمان او باشم و سپس همراه یکدیگر به ایران بیاییم تا او هم یک هفته مهمان من باشد. همراهم به سفارتخانه بلغارستان در آنکارا آمد و درخواست ویزا دادیم؛ که با هزینههای جانبی، بیش از دویست دلار شد. دو هفته بعد که رفتم و پاسپورتم را گرفتم، با مهر مشکی روی آن «رد شد» زده بودند. هم من شگفتزده شدم هم دوست بلغارم شرمنده؛ آنچنانکه دیگر رویش نشد همراهم به ایران بیاید و اصرار مرا هم با بهانههای بیهوده پاسخ گفت. آن موقع با خودم اندیشیدم بلغارستان، یکی از شرقیترین کشورهای اروپایی با جمعیت هشت میلیونی و اقتصادی که هنوز عمدتاً بر پایه کشاورزی، آن هم نه مکانیزه، بلکه سنتی میچرخد، مرا بهعنوان یک دانشجوی ایرانی دکترا که به بلغارستان دعوت شدهام نمیپذیرد؛ آن وقت چه انتظاری است از کشورهای توسعهیافتهتری چون انگلیس و آلمان و فرانسه و...؟ آنجا بود که با این توجیه که کشورهای غربی در پی خوار شمردن ما هستند، با خودم تصمیم گرفتم عطای سفر به کشورهای غربی را به لقایش بخشیده و بر کشورهای شرقی متمرکز شوم (که به نوعی حوزه مطالعاتیام نیز هست). چند ماه پیش در یک دوره انسانشناسی و فرهنگ مغولی که از سوی دولت مغولستان برگزار شده بود و برای دو هفته همه هزینههای پذیرفتهشدگان را میپرداخت، ثبتنام کردم. پذیرفته شدم و دعوتنامه به دستم رسید. اما از میان سی نفر پذیرفتهشده، فقط منِ ایرانی بودم که برای دریافت ویزا فرمهای گوناگون را باید پر میکردم. چون تنها هزینه رفت و برگشت به عهده خودم بود، تصمیم گرفتم از راه کشورهای آسیای میانه به منطقه ترکستان چین رفته و از آنجا به مغولستان بروم. در این راه دو تن از استادان جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه تهران هم قرار شد همسفرم شوند. اما برخلاف سفر پیشینام به آسیای میانه، این بار شرایط سفر به این کشورها برای ایرانیان بسیار دشوارتر شده بود. رزرو هتل، آن هم هتلهایی که مورد تأیید سفارتخانه این کشورها باشد یکی از گزینههای جدید بود. تازه برای کشوری مانند ترکمنستان شما باید مشخص کنید دقیقاً به کدام شهرها سفر میکنید و اگر در بیرون از شهرها پلیس با شما روبرو میشد، برخورد قانونی صورت میگرفت (احتمالاً همانند بسیاری از ایرانیان دیگر باید سر از زندانهای طویلالمدت ترکمنستان در میآوردیم). در این میان حکایت چین هم جالب بود. این متحد استراتژیک و اقتصادی ایران، به تازگی برای سفر اتباع ایرانی به آن کشور، گواهینامه رسمی از بانک، مبنی بر تمکن مالی با موجودی حساب دوازده میلیون تومان میخواهد. حقیقتاً هر سه نفرمان خیلی سرخورده شدیم از این رفتارهای تحقیرآمیز. گویا خیلی از کشورها به تازگی این شرایط را برای گردشگران ایرانی تعیین کردهاند. حتی کشوری مانند تایلند! این بود که هر سهمان فعلا از خیر سفر گذشتیم؛ شاید تا روزی که بتوانیم با این رفتارهای تحقیرآمیز کنار بیاییم. تحقیر ایرانیان برای دریافت ویزا را میتوان از راههای دیگری نیز شناخت. صفهای دراز جلوی سفارتخانهها که از شب قبل منتظر میایستند؛ واسطههایی که گاه با دریافت چندین میلیون تومان برای شما نوبت سفارتخانه میگیرند؛ سفارتخانههای کشورهای شناختهشده یا ناشناسی که یکی پس از دیگری تعطیل میشوند و شما برای دریافت ویزایشان باید به کشور سوم بروید؛ و... برخی از این موارد است. این برخوردهای تحقیرآمیز تنها محدود به شهروندان عادی نمیشود. حتی سیاستمدارانمان نیز در موارد بسیاری با این برخوردها روبرو میشوند. عدم صدور ویزا برای احلاس جهانی در امریکا و یا حتی عدم و نهایتاً دیرکرد صدور ویزا برای هیئت ایرانیای که میخواست برای مذاکره درباره حج به عربستان برود از این دست است. پرسش اینجاست که به راستی چه شده که این رفتارهای تحقیرآمیز دارد روز به روز بیشتر میشود؟ کشورهای برادر اسلامی از یکسو، و همپیمانان استراتژیک از سوی دیگر دارند روز به روز بر محدودیتهایشان بر گذرنامههای ایرانی میافزایند. شگفتآور اینکه گویا این محدودیتها تنها «نزد ایرانیان است و بس»! یکی از هماتاقیهایم اهل بنگلادش است. در این دو سه سال اخیر اخباری که از بنگلادش به بیرون درز میکند عموماً بمبگذاری، بریدن سر روزنامهنگاران، سکولارها، پیروان یا رهبران ادبان دیگر و... است. اما با این وجود اعتبار گذرنامه هماتاقیام خیلی بیشتر از اعتبار گذرنامه منِ ایرانی است. او به بسیاری از کشورهای اروپای غربی و امریکای شمالی سفر کرده و من حتی از رفتن به کشورهای اروپای شرقی و آسیایی هم درماندهام. دوستان دانشگاهی ایرانی بسیاری دارم که برای رفتن به همایشهای علمیای که مقالاتشان پذیرفته شده، یا با دردسرهای بسیار روبرو بودند و یا آنکه نهایتاً ویزا برایشان صادر نشده است. اینها با اصطلاح دهان پر کن «ایرانی سربلند» ناهمخوان است. یک جای کار میلنگد (و ایکاش تنها یک جای کار بلنگد). سربلندی بالاخره باید در یک جایی خودش را نشان بدهد. آن یکجا دقیقاً کجاست؟ هزار و یک پرسشی که در هنگام مصاحبه در سفارتخانههای خارجی از ایرانیان میپرسند و بیشتر به بازجویی میماند؟ یا اثر انگشت و حتی اثر چشم گرفتن از ایرانیان در فرودگاههای کشورهایی که گاهی عمرشان کمتر از نیمسده است؟ شهروندان کشورهای غیرسربلند وقتی میخواهند به کشوری دیگر بروند، گذرنامهشان را میگذارند توی جیب و راه میافتند. توی فرودگاه یا سر مرز مهر ورود به گذرنامهشان میزنند و وارد آن کشور میشوند (بگذریم از اتحادیه اروپا که کارت شناساییشان را سر مرز نشان میدهند و تمام!). اما در ایران برای گرفتن ویزای حتی یک کشور برادر مسلمان و جهان سومی هم باید یک ماه پاشنه کفشها را بالا کشید و از کار و زندگی زد. حالا اگر ساکن شهرستان باشید که مصیبت دو چندان است. این شیوه رفتار کشورهای دیگر در میزان تعلق خاطر به میهن هم اثرگذار است. چندی پیش با یکی از دوستان قومگرا بحث میکردم. در لابلای سخنش میگفت: «ببین فلانی! من اگر سنگ فلان کشور را به سینه میزنم برای این است که اگر ما هم شهروندش بشویم، با گذرنامهاش آزادانهتر و بیدردسرتر میتوانیم به کشورهای دیگر برویم». واقعیت تلخی بود که از زبانش بیرون میآمد. اگر دیپلماسی خارجی ما که منجر به چنین رفتارهایی از سوی دیگر کشورها میشود را تغییر ندهیم، دور از ذهن نیست که فرار مغزها و درخواست پناهندگی از دیگر کشورها (حتی با عناوین و دلایل دروغین و عجیب و غریب) و قومگرایی افسارگسیخته و... روز به روز بیشتر شود که معنایی به جز فرار از مفهوم «ایرانی سربلند» ندارد. اگر گفتی که در ایران چه چیزی اعتبار دارد؟ دوست گرامی، متأسفانه حقایق در مورد سفر ما ایرانیها با پاسپورت ایرانی آن است که شما بدرستی ذکر کردید من فقط می خواستم اضافه کنم که حتی' ایرانیهائی که پاسپورت اروپائی دارند از این مشکلات در امان نیستند بعنوان مثال دولت آمریکا برای تمام متولّدین ایرانی که با پاسپورت اروپائی قصد سفر به آمریکا را دارند تقاضای ویزا می کند و بعنوان مثال برای زدن ویزا روی پاسپورت سوئیسی یک ایرانی آنقدر او را استنطاق می کنند که از رفتن به هر چه آمریکا است پشیمان می شود! در زمان شاه فقید فقط دو کشور اروپائی از ایرانیها تقاضای روادید داشتند: اتریش و سوئیس هموطن گرامي گذرنامه هر كشوري بخود خود اعتباري نداردبلكه اعتبار ان بستگي به سياستمداران وزمامداران واعتبار واقتصاد وارزشهاي انساني واجتماعي ان حكومت دارد حالا شما توقع داريد كه حكومتي خود كامه وفاسد وتروريست پرور وبي اعتبار وبي ارزش در جهان گذرنامه اش ارزش داشته باشد نگران نباشید، بجاش فرهنگ امام زمانی داریم و حکومت مطلقهٔ ولی فقیه هم نمیشود خدا را خواست هم خرما را کسانی که ۳۶ سال پیش فریاد زدند مرگ بر شاه باید فکر امروز را هم میکردند پاسپورت شاهنشاهی ایران پاسپورت ايرانى کيلويى چند?! همانطوريکه دوستان در بالا بدرستى بدلايل مهم آن اشاره کردند! بايد اضافه کرد که در حکومتى مثل ج ا که شهروند خودش ارزشى براى حکومتش ندارد چه توقع اى از بيگانگان! حکومتى که رهبر بى کفايت آن چفيه بيگانه بر دوشش مياندازد! و هم و غمش فقط فلسطنيان و بقيه تروريستان منطقه ميباشد! و او و سران سپاه ضد ايرانى او که هى ديگران رادر مقابل چشم دنيا تکرارا تهديد پشت تهديد بنابودى ميکنند! و يا اهانت بسران کشور هاى ديگر ميکنند! و بآنها تهمت ميزنند! بعد ما انتظار داريم که کشور هاى ديگر و يا متحدين آنها! ما را با آغوش باز بپزيرند?! ويا بما بچشم تروريست و خرابکار ننگرند! براى اين حضرات داعشى ج ا متحجر کلا چيزى باسم رفاه مردم وجود خارجى ندارد! که تا برسد به پاسپورت با ارزش ايرانى! که مردم قادر بسفر کردن راحت بکشور هاى ديگر را با آن داشته باشند! مهم براى اين آقايان فقط حفظ همين نظام ديکتاتورى ج ا خود ميباشد و بس! کوروش |