آدرس پست الکترونيک [email protected]









سه شنبه، 22 دی ماه 1394 = 12-01 2016

لعنتِ نویسنده ایرانی ندیدن حاصل کارش است

گفتگو با برنده جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات؛

روزنامه ابتکار: کورش اسدی متولد 1343 آبادان است. از او مجموعه داستان‌های پوکه باز (1387 نشر آگه)، باغ ملی (1382 نشر سالی) و گنبد کبود (1394 نشر نیماژ) به چاپ رسیده است.«پوکه باز» جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات را به خود اختصاص داد و «باغ ملی» برنده‌ی عنوان بهترین مجموعه داستان سال 1383 بنیاد گلشیری شد. البته کارهای چاپ شده، در دست چاپ و در انتظار مجوز دیگری هم دارد که از آنها می‌گذریم. با کورش اسدی درباره‌ی ادبیات داستان به گفت و گو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:
-داستان‌های کورش اسدی تا چه اندازه مسیر منطقی داستان نویسی ایرانی و اسلافش را پیموده؟ البته اگر بتوان مسیری منطقی را برایش برشمرد، مراد از این کلمه بیشتر پیدا کردن نسبت داستان شما در سازگاری یا فراروی از رویکرد‌ها و چالش‌هایی است که تا دهه‌ی هفتاد شمسی داستان نویسی ایرانی با آن‌ها روبرو بوده است و خب شما اولین مجموعه داستانتان را در آن زمان به انتشار در آوردید.
کار منتقدهاست که ببینند. شک ندارم که، آگاهانه یا ناخودآگاه، در هوای داستان نویسی فارسی نفس کشیده‌ام و میکشم. چون من پیش از هر چیز دارم با این زبان و در این زبان زندگی می‌کنم. چالش‌های داستان نویسی ما هر چه هست من هم به شکلی در آن دخیل هستم و جزئی از آن هستم. اما برای قضاوت در مورد هر نویسنده باید زمانی بگذرد و پس از بالا و پایین شدن ها، آن وقت موقعیت هر نویسنده را سنجید. در کل می‌توانم بگویم داستان فارسی به نسبت شعر کمتر دچار هرج و مرج و جریان بازی‌های رنگارنگ بوده است. چالش‌های داستان نویسی ما یک زمان مثلا رئالیسم سوسیالیستی بود و در مقابلش داستان مدرن بود، و این اواخر مثلا شاهد تقابل یک جور داستان اجتماعی هستیم که رنگ و بویی تند از مسائل حاد جامعه دارد با یک جور ادبیات گریز، مثلا گریز به فضاهای قدیم یا دوران قاجار یا مثلا به سفارشی نویس‌های اهالی حوزه اگر دقت کنی می‌بینی آثارشان اغلب درباره دوران رضاشاه است یا زمان‌های پیش از خرداد 42 . یک وجه دیگر هم چالش‌ها و تقابل‌های تکنیکی و فرمی است. همه‌ی این‌ها با شدت و ضعف حتما در داستان‌های من هم نمود دارند که ترجیح می‌دهم دیگران به جزییاتش اشاره کنند تا خودم.
-همین نسبت را این بار می‌خواهم درباره‌ی مجموعه‌ی گنبد کبود بپرسم. این که گنبد کبود چه نسبتی با کورش اسدی و چه نسبتی با مجموعه‌های قبلی‌اش دارد؟
در ادامه‌ی همان دو مجموعه قبل است . تغییر یا جهش تندی رخ نداده است . بویژه این که بسیاری از داستان‌ها از نظر زمانی خیلی هم تازه نیستند اما تکه‌های یک نقش هستند. همین نقش داستان‌ها را به نوعی به هم گره می‌زند.
-حرفی درباره‌ی گلشیری و کارگاهش هست که نگفته باشید؟ و اینکه چگونه می‌توان داستان‌های کورش اسدی را به مثابه‌ی گفتمانی دیگر در برابر گفتمان هوشنگ گلشیری دانست؟ این گفتمان الزاما یک "ضد نهاد" در برابر نهادی که "قرائت گلشیری از داستان نویسی" محسوب می‌شود، نیست. اما همانطور که داستان گلشیری را می‌توان به نوعی به مثابه‌ی نقدی بر داستان‌های گذشتگانش دانست. داستان‌های کورش اسدی هم می‌تواند به مثابه‌ی نقدی بر هوشنگ گلشیری عمل کند؟
یک داستان نویس باید شانس بیاورد و در جوانی با چند خوره‌ی داستان و اهل کلام جوش بخورد. هیچ چیز مثل یک جمع داستانخوان جدی سبب تراش خوردن قناسی‌های نوشته‌ی آدم نمی‌شود. اما در مورد سوال بعدی باید بگویم آدم‌هایی که گلشیری وارد داستان می‌کند اغلب یا روشنفکرند یا خودشان داستان نویس و هنرمند هستند و این به نظرم نکته‌ای است که می‌توان در مورد آن با گلشیری اختلاف نظر داشت یعنی همین گرایش به یک جور نخبه گرایی که در دست گلشیری البته گاهی خیلی هم خوب جواب داده است، مثل داستان گرگ یا کریستین و کید و در کل باید خوشحال باشیم از این بابت که حالا صاحب درخشان ترین تجربه‌ها در این نوع نوشتن هستیم. اما در آثار گلشیری با وجوهی رو به رو هستیم که به نظرم گاهی زیادی دانشورانه و فرهیخته وار است ــ بله اسمش همین است، یک جور فرهیختگی در کارهای گلشیری هست که خاص خود اوست و فقط خودش در داستان فارسی به آن رسیده است و توی این فرهیختگی من با گلشیری اختلاف دارم ــ توی کارهای گلستان هم هست این فرهیختگی ولی توی گلستان خیلی رو است و خیلی کار را خراب می‌کند. این بحث البته نیاز به توضیح و تفسیر بیشتر دارد و متاسفانه در این فرصت نمی‌توان به همه‌ی ابعاد آن پرداخت.
-جنوب برای شما جغرافیاست یا زمینه‌ی رویداد و یا نوعی جهان بینی و زیست محسوب می‌شود؟ و چقدر به ادبیات اقلیمی معتقدید؟ آیا ادبیات اقلیمی بازنمایی اقلیم در داستان به عنوان محل روی دادن وقایع است یا ویژگی‌های فرمی و سبک شناختی برای آن قائلید؟
من در کل به داستان خوب و درست معتقدم. داستان در وهله‌ی اول باید داستان باشد بعد می‌رویم سراغ سطوح و مسائل دیگر مانند داستان اقلیمی یا شهری یا همین عناوینی که مد شده و خیلی هم دقیق نیست مثل داستان آپارتمانی یا آشپزخانه ای، که من واقعا نمیفهمم فحش است یا ستایش! بگذریم! مکان جزئی از تمامیت داستان است. دو وجه عمده دارد، هم مکان است یعنی محل رویدادهاست و هم اینکه در خدمت یکپارچگی و کلیت داستان است. یک جنوب داستانی شده نزد هر نویسنده جنوبی اتمسفری ویژه است. جنوب چوبک همان جنوب احمدمحمود نیست . در عین حال به مثابه عنصری جغرافیایی هرگز به کار کسی مثل چهلتن نمی‌آید. همینجا گریز بزنم به پرسش آخرتان ــ ادبیات اقلیمی به گمانم نسبت‌هایی با یک جور رئالیسم سوسیالیستی پیدا می‌کند. یک مکان از پیش ساخته و پرداخته است که خواننده قرار است آن را کشف کند بهترین شکلش را در کارهای اولیه دولت آبادی و بویژه سلوچ می‌بینیم و از نسل بعد لالی بهرام حیدری یک ادبیات اقلیمی ناب است. حالا شما همین اقلیم جنوب و حوالی مسجد سلیمان را مثلا مقایسه کنید با « ده سوخته» پورمقدم که گاهی از این اقلیم نوشته و عالی هم نوشته است ــ می‌خواهم بگویم ادبیات اقلیمی و جغرافیای محض کافی نیست. هر داستان یک تکه کار هنرمندانه‌ی ناب است که عناصرش در خودش و برای خودش خلق شده‌اند من اگر از آبادان می‌نویسم این آبادان صرفاً آبادان روی نقشه‌ی ایران نیست بلکه آبادان داستان من است.
-آیا می‌شود داستان‌های کورش اسدی را در قیاس با ویژگی‌های سبکی مکتب داستان نویسی جنوب و اصفهان سنجید؟ فرض کنید تسامحا بگویم داستان‌های شما تلفیقی از این دو است، البته تلفیقی به شیوه‌ی خودتان.
ببینید یک زمانی بود چند تا آدم به هر بهانه یک جا جمع می‌شدند یک سال پنج سال در یک دوره‌ی ثبات اجتماعی ده سال با هم در کنار هم می‌نوشتند و خود به خود به نوعی اشتراک‌های سبکی می‌رسیدند که از توش همین مکتب اصفهان یا مکتب جنوب در می‌آمد. ما سال هاست که از آن نوع ثبات و جمع دور شده ایم. حلقه‌هایی اوایل دهه‌ی شصت ایجاد شد ولی نپایید. مثلا بچه‌های پنجشنبه یا جلسات سه شنبه ها. ما الان سال هاست داریم هر کدام مان در یک جور پیله می‌نویسیم و همین که پیله‌ای باقی مانده انگار خودش غنیمتی است. می‌خواهم بگویم آن جریان‌ها و عواملی که سببب پیدایش آن جریان‌ها می‌شد دیگر وجود ندارد و نویسنده هر چه بیشتر دارد در تشخص و تنهایی خودش پیش می‌رود یا به عبارتی که فروغ فرمود: فرومی رود. در این وضعیت شاید حالتی که باید برای داستان‌ها قائل شویم یک جور ترکیب است. ترکیب تکنیک‌ها و روش‌های متنوع به علاوه‌ی نبوغ و خلاقیت ویژه‌ی هر نویسنده.
-شما در چه فاصله‌ای از سوژه هایتان می‌ایستید؟ آیا از نزدیک شدن به آنها اجتناب می‌کنید؟ این سوژه‌ها اعم از شخصیت‌های داستانی، نگاه اجتماعی و سیاسی و ... می‌توانند باشند.
بهترین شکل کار روی یک شخصیت یا جغرافیا این است که در آخر کار، خواننده بتواند از درون با آن ارتباط برقرار کند. به سوژه‌ها و شخصیت‌ها باید بی رحمانه نزدیک شد آن را درونی کرد و بعد دوباره از آن فاصله گرفت و همه چیز را به عهده تخیل خواننده گذاشت.
-درباره‌ی آخرین وضعیت "پایان محل رویت است" برایمان بگویید .چرا که ما هنوز از کورش اسدی رمان نخوانده ایم، و مایلم بدانم جهانی که کورش اسدی در رمانش برمی سازد با جهان داستان‌های کوتاهش چه تفاوت‌هایی دارد.اصلا قدری درباره‌ی خود این رمان بگویید.
انتشار این رمان دارد یواش یواش حکم معجزه پیدا می‌کند. بهتر است فعلا همه چیز را محول کنیم به زمان انتشار آن. امیدوارم بالاخره روزی منتشر شود. ولی نوشتن در قالب رمان و اینکه در یک دوره‌ی زمانی طولانی هر روز بلند شوی و با یک دنیای مشخص و آدم‌های مشخص سرکنی برای خودش تجربه حیرت انگیزی است. تازه این را هم پذیرفته‌ای که حاصل کار خودت را به احتمال زیاد قرار نیست ببینی . یعنی لعنت نویسنده ایرانی همین است که آثارش کمتر در زمانه خودش خوانده و دیده می‌شود
-از کارهای جدیدتان برایمان بگویید.این روزها مشغول چه کارهایی هستید؟
راستش دست و دل آدم گاهی به هیچ کاری نمی‌رود. دنیای جنون آمیزی شده. مدام در معرض اخبار دیوانه وار هستیم و از ظرفیتهای انسان در نابود کردن خودش و همنوع خودش و این سیاره به مرور حتی دیگر حیرت هم نمی‌کنیم. واقعیت خیلی وقتها دارد از داستان پیشی می‌گیرد.
-و آخرین سوال که شاید مهمترین و کلیشه‌ای ترین سوال ممکن باشد.اینکه وضعیت داستان نویسی امروز را چطور می‌بینید و به نظرتان چه افق‌هایی را می‌توان برایش متصور شد؟
داستان ایران در یک دوره‌ی آشفته به سر می‌برد. هنوز خودش را پیدا نکرده است. من فکر می‌کنم یک مشکل عمده غیبت نقد و منتقد درست در جامعه‌ی ادبی است. باید آنها که اهلش هستند، این بیست سی سال داستان نویسی را بدون تعارف و دور از روش‌های مافیایی مرسوم تحلیل کنند و انحراف‌ها و تجربه‌های قابل اعتنا را مشخص کنند.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: