چهارشنبه، 5 فروردین ماه 1394 = 25-03 2015نامه به رهبر: با همه اعتدالم دیگر نمیتوانم...با همه اعتدالم و دندان به جگر فشردنم دیگر نمیتوانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم. من برانداز نیستم . تو براندازی. تو نوکری....
از فیس بوک: نوشتار زیررا روز گذشته استاد خشایار دیهیمی خطاب به رهبرمعظم انقلاب اسلامی نوشته بودند که در صفحات مجازی منتشر شد وبفاصله کوتاهی نیز این نوشتار از صفحه استاد حذف گردید. وقتی علت العلل حذف نوشتار را جویا شدم، متوجه یک واقعیت تلخ شدم. اینکه بعضی ابن الوقت های بیرون نشین، وشاید لشکریان گمنام امام زمان در تقبیح نوشتار جناب دیهیمی براو شوریده بودند که واژگان این نوشتار از شان وشخصیت فردی چون شما که اسم وآوازه ای دارید بعید مینماید وشاید هم شوریدشان براین مدار بوده که نوشتن چنین اعتراضی میتواند موجبات خشم وغضب رهبر وعمله های استبداد را موجب گردد که همین خشم گریبانتان را بگیرد وکار بجاهای باریک ختم شود. با اینکه فریاد استاد دیهیمی فریاد در گلو مانده میلیونها ایرانیست که توان نوشتن وبیان آنها را نداشته باشند، و فریادی بود از دل زنداهای جمهوری اسلامی از زبان زندانیان در اسارت، همین بود که محتوای آن بر بسیاری از عافیت طلبان آنسونشسته گران آمده باشد و بر آنانیکه در داخل دوشاخه معیشت وزندگی شان در پریز حکومت باشد. گویا فشارها ونصایح منفعت طلبانه و رانت خوارانه تا آنچه موثر افتاد که استاد دیهیمی ناچار شدند بفاصله کوتاهی نوشتارشان را از روی صفحه خود بردارند، وغافل آنانیکه هنوز نتوانسته دریابند که زمان سانسور وخود سانسوری واینجور حرکات بزدلانه بسر آمده وهرنوشته ای که انعکاس فریاد یک ملت باشد در یک فاصله زمانی چند ثانیه ای، آنهم از جنس نوشتار استاد دیهیمی بگوش وعالم وآدم میرسد تا وجدان ناداشته حاکمان اسلامی را بیازارد و خواب خوش را از آنها بگیرد. اگر شهامت مدنی و آزادیخواهی و آزادگی معنایی داشته باشد هماکنون تجسد و تصورش میشود انسان شریف، خشایار دیهیمی! هر چند از بُن وجودم دلنگران این انسان گرانمایه هستم که با تمام وجود به فرهنگ و اندیشهی این مرز و بوم یاری رسانده است. خشایار دیهیمی خطاب به خامنهای چنین مینویسد: |