سه شنبه، 1 مهر ماه 1393 = 23-09 2014زلزله بوشهر؛ زندگی زير سقف داغ کانکسخراسان - هفده ماه از زلزله 6.1 ريشتري در شهرستان شُنبه و 23روستاي تابعه آن در استان بوشهر مي گذرد.زلزله اي که تخريب 90درصدي خانه هاي شهر ۳ هزار نفري شُنبه را در پي داشت و از شهر و روستاهاي تابعه آن جز ويرانه اي براي ساکنانش به جاي نگذاشت. اهالي شُنبه و طسوج از توابع شهرستان دشتي استان بوشهر ساعت 16:22 روز بيستم فروردين ماه سال 92 را هرگز از ياد نخواهند برد. روزي که برايشان اولين روز بي خانماني لقب گرفت و اين بي خانماني براي بسياري از آنان هنوز ادامه دارد. 37کشته،850مجروح و هزار و 228واحد مسکوني تخريب شده تمام آن چيزي بود که زلزله براي ساکنان منطقه شُنبه در پي داشت. در همان روزهاي اول کارشناسان مجموع خسارت هاي مالي وارد شده به منطقه زلزله زده را 220ميليارد تومان برآورد کردند، خسارتي که 124ميليارد تومان آن مربوط به منازل مسکوني بود و در اصل مردم شُنبه متحمل آن شده بودند. در آن روزها وقتي زلزله 6.1 ريشتري، شُنبه و توابع آن را در صدر اخبار رسانه ها قرار داد، دستگاه هاي دولتي و قشرهاي مختلفي از مردم براي کمک به آسيب ديدگان زمين لرزه به منطقه گسيل شدند، مسئولان دولتي يکي بعد از ديگري در بازديد از مناطق زلزله زده قول بازسازي زود هنگام را مي دادند و اين که قرار نيست زلزله زدگان گرماي غيرقابل تحمل جنوب را در چادر يا کانکس هاي موقت سپري کنند. خانه هاي نيمه کاره و زلزله زدگان کانکس نشين سعي مي کنيم ساعت حرکتمان از بوشهر به سمت شُنبه را طوري تنظيم کنيم که پيش از گرماي ظهر به منطقه برسيم. وقتي به روستاي چاهگاه مي رسيم عقربه هاي ساعت ۱۰ صبح را نشان مي دهد. چاهگاه يکي از ۱۳ روستايي است که بر اثر زلزله سال گذشته صد درصد تخريب شد. با اين که کولر خودرو روي آخرين درجه است اما هواي داخل خودرو به قدري گرم است که با گرماي تير و مرداد تهران فرقي ندارد! بالاخره به چاهگاه مي رسيم و خودرو متوقف مي شود. در خودرو را که باز مي کنم گرماي هواي جنوب را با تمام وجودم احساس مي کنم و خرما پزان برايم معنا مي شود. گرماي هوا نفس هايمان را به شماره انداخته و از سوي ديگر آفتاب آن قدر سوزان است که حتي نمي تواني در مقابلش سر بلند کني. با اين که ساعت ۱۰ صبح است اما کوچک ترين صدايي از روستا شنيده نمي شود.حتي پرنده ها هم جرات بيرون آمدن و پر زدن ندارند چه رسد به بچه هايي که بايد در اين ساعت از روز در حياط خانه ها مشغول بازي باشند. همراه عکاس روزنامه کوچه پس کوچه هاي روستا را در پيش مي گيريم تا شايد با يکي از اهالي روبه رو شويم. با اين که اسکلت همه خانه ها ساخته شده است و بعضي از خانواده ها هم در خانه هاي تکميل شده شان سکونت دارند اما خبري از ديوار کشي حياط خانه ها نيست. داخل حياط يکي از خانه ها مي شويم و با صداي بلند ساکنان خانه را صدا مي زنيم. مرد جواني بيرون مي آيد و بدون اين که بداند ما که هستيم و براي چه کاري وارد حريم خانه شان شده ايم با روي باز از ما استقبال مي کند.اصرار دارد به داخل برويم.برايش تفاوتي ندارد که چه کسي هستي و براي چه کاري آمده اي چون ميهمان نوازي و خونگرمي بوشهري ها اجازه نمي دهد از ميهمانشان در زير آفتاب داغ شهريور ماه پذيرايي کنند. پدر خانواده هم به جمع ما اضافه مي شود و با اصرار ما حاضر مي شود در همان حياط خانه به سوالاتمان پاسخ دهد. پيرمرد نامش عزيزا... است پيشه اش کشاورزي است. گوجه فرنگي، گندم و جو مي کارد و از اين راه امرار معاش مي کند. تحويل خانه ها در مرحله سفت کاري عزيزا... که براي سکونت پذير شدن خانه 86متري اش 12ميليون تومان هزينه کرده است خدا راشاکر است که اين پول را داشته و توانسته است خانه اش را تکميل کند. او مي گويد: با اين حال ۲ ماه پيش توانستيم خانه را تکميل کنيم و تا همين ۲ ماه پيش در اوج گرماي بوشهر داخل کانکس زندگي مي کرديم. او البته گلايه اي هم از دولت دارد. چون به گفته عزيزا... قرار بود دولت بخشي از ضررو زيان کشاورزان منطقه را هم تامين کند که متاسفانه چنين اقدامي تاکنون صورت نگرفته است. در ضمن از تسهيلات بلاعوضي که قرار بود براي ساخت دامداري هايمان در اختيارمان قرار دهند هم خبري نيست و تنها در حد حرف باقي ماند. همراه عزيزا... و پسرش به داخل روستا مي رويم و سري هم به ساير همسايه ها مي زنيم. درست روبه روي خانه او و پسرش خانه اي نيمه کاره با کانکسي که معلوم است خانواده اي زلزله زده هنوز در آن ساکنند به چشم مي خورد. ۲ خانواده باهم درون يک کانکس کوچک زندگي مي کنند. ۸ نفر بزرگسال که تنها امکاناتشان يک دستگاه کولر گازي،يک قطعه فرش، يک تلويزيون کوچک و يخچالي است که پس از وقوع زلزله به آن ها داده شده است. از پدر خانواده مي پرسم چرا خانه ات را تکميل نکرده اي؟ با لبخندي بر لب مي گويد: پول ندارم، ولي خدا را شکر همين که همه بچه ها سالم هستند و کسي در زلزله بلايي سرش نيامد خودش جاي شکر دارد.خانه اش را نشانم مي دهد و مي گويد خانه اي که به ما تحويل دادند همين است که مي بيني ،فقط ديوار دارد و سقف. گفته اند باقي کارها را بايد خودتان انجام دهيد.من و پسرم هر دو کارگر ساده هستيم و پولي براي تکميل خانه هايمان نداريم. به هر طرف که نگاه مي کني کانکس هاي آبي رنگ در کنار خانه هاي نيمه کاره به چشم مي خورد. جز چند نفري که از وضعيت مالي بهتري برخوردار بوده اند بقيه روستاييان هنوز نتوانسته اند خانه هايشان را تکميل کنند. در يکي از کانکس ها ۲ خواهر و دو برادر که پدر و مادرشان را در طول يک سال گذشته از دست داده اند زندگي مي کنند.يکي از برادرها مي گويد پول نداريم خانه را تکميل کنيم.شوخي که نيست ،صحبت از ۱۰ ميليون تومان پول است.مي گويد بنياد مسکن تنگستان که مسئوليت بازسازي خانه هاي روستاي چاهگاه را برعهده داشته است بر اساس تعهدش به دولت خانه ها را در مرحله سفت کاري تحويلمان داده است. به داخل شهر شُنبه مي رويم. شهر آن قدر کوچک است که نمي توان بالاي شهر و پايين شهر برايش تعريف کرد. اعياني نشين و فقير نشين هم ندارد. تقريبا همه ساکنان اين شهر کوچک در يک سطح اند و از لحاظ مالي برتري خاصي بر يکديگر ندارند. بولوار بسيج و محلات مجاور آن اولين جايي است که به آن سرمي زنيم. هر چه مي گذرد بر گرماي هوا افزوده مي شود و کمتر کسي را مي توان در شهر و محلات آن ديد. به در يکي از خانه ها مي روم. مرد جواني بيرون مي آيد. از شرايط بعد از زلزله و بازسازي خانه اش که مي پرسم مي گويد: خدا را شکر ما توانستيم خانه مان رابا قرض از فاميل و دوست و آشنا تکميل کنيم ولي خيلي از مردم شهر هنوز کانکس نشين هستند. مصطفي ۲ پسر و يک دختر دارد و به شغل کشاورزي مشغول است. وقتي از روند بازسازي و تکميل خانه هايشان سوال مي کنم مي گويد:همان ابتداي کار 35ميليون تومان سفته از ما گرفتند و قرار شد خانه به ما تحويل دهند. اما ۱۰ ماه بعد يک چهارديواري و سقف به ما تحويل دادند و گفتند خودتان تکميلش کنيد و ساکن شويد.به هر بدبختي و مشکلي که بود خانه را تکميل کردم.خوشبختانه تا امروز هم براي بازپرداخت اقساط به سراغمان نيامده اند. کمک هاي بلاعوض دولت کفاف ايزوگام و گچ کاري ساختمان را هم نمي کند دريکي ديگر از محلات شهر شُنبه ۲ خانه نيمه کاره و البته ۳ کانکس پر از بچه هاي قد و نيم قد توجه هر تازه واردي را به خود جلب مي کند.سراغ بزرگ خانواده را که مي گيرم بچه ها يکي يکي داخل يکي از کانکس ها مي دوند و پدربزرگشان را صدا مي زنند. نامش سرمست رسولي است و در نخلستان هاي منطقه خرماچيني مي کند.مي گويد خانه من و ۲ پسرم در زلزله سال گذشته کاملا تخريب شد ولي تنها ۲ خانه برايمان ساختند. مي پرسم چرا هنوز داخل کانکس زندگي مي کنيد؟با ناراحتي مي گويد: پول نداريم. راستش را بخواهيد خانه ها را در مرحله سفت کاري تحويلمان دادند با ۴ ميليون تومان براي هر خانه که خودمان تکميل شان کنيم. ولي ۴ ميليون تومان به کف سازي و ايزوگام سقف هم نرسيد.به همين خاطر هر ۳ خانواده همچنان درون کانکس ها زندگي مي کنيم. هنگام گشت در شهر به بخشداري شُنبه مي رسيم. با غلامرضا مهرجو فرماندار شهرستان دشتي و علي زارعي بخشدار قديمي شُنبه گفت وگو مي کنم و برايشان از مشکلات مردم مي گويم، از کارهاي بر زمين مانده و مشکلات مردم.مهرجو مي گويدبا وجود خدمات ارزنده اي که در منطقه انجام شده است بازهم نواقصي به چشم مي خورد.مردم اين منطقه از لحاظ اقتصادي ضعيف اند و بسياري از آن ها موفق به تکميل خانه هاي خود نشده اند.وقتي از تعهدات دولت در قبال زلزله زدگان مي پرسم مي گويد: دولت تنها متعهد بود خانه هاي زلزله زدگان را تا مرحله سفت کاري تکميل کرده و تحويل شان دهد.البته مبلغي هم به عنوان کمک بلاعوض براي تکميل خانه هاي آسيب ديده در اختيار زلزله زدگان قرار گرفت که متاسفانه کفاف مخارج سنگين تکميل واحدهاي مسکوني را نمي کند. مهرجو مي گويد: پرداخت 20ميليون تومان تسهيلات بانکي با سود 4درصد و پرداخت 5ميليون تومان تسهيلات بلاعوض از مسئوليت هاي دولت بوده است.بلافاصله بعد از وقوع زلزله تسهيلات 20ميليون توماني در اختيار بنياد مسکن هاي طرف قرار داد قرار گرفت و کمک هاي بلاعوض هم پس از تحويل خانه به آسيب ديدگان ،بر اساس ميزان پيشرفت کار به سرپرستان خانواده پرداخت شد. مردم از 5ميليون تومان انتظار معجزه نداشته باشند جبران نشدن خسارت کشاورزان در سايه نبود اعتبارات صرف اعتبارات 15ميليارد توماني براي بازسازي امکانات زيربنايي منطقه |