شنبه، 10 اسفند ماه 1392 = 01-03 2014عروس 15 ساله مجددا در آستانه اعدامروزنامه اعتماد: در حالي كه قرار است حكم قصاص فرزانه، عروس 15 ساله سه روز ديگر در زندان مركزي اصفهان اجرا شود او طي نامهيي به دادستان اصفهان جزييات تازهتري از ماجراي قتل شوهرش را بازگو كرد و مدعي شد به دليل تهديدهاي دوست شوهرش مجبور به پذيرش اتهام قتل شده است. آغاز ماجرا با گذشت يكسال از اين حادثه روز 30 دي ماه سال 87 فرزانه به اتهام قتل شوهرش در شعبه 17 دادگاه كيفري استان اصفهان پاي ميز محاكمه نشست. هرچند فرزانه در دادگاه اعترافات اوليهاش را پس گرفت و گفت اقرارش تحت فشار بوده اما در نهايت با درخواست اولياي دم به قصاص محكوم شد. طولي نكشيد كه اين راي در شعبه 27 ديوانعالي كشور نيز تاييد و آماده اجرا شد. قطعي شدن راي در شرايطي بود كه فرزانه مدعي بود بيگناه است و شوهرش را نكشته است. در چنين شرايطي اجراي حكم براي مدتي به تعويق افتاد تا اينكه با درخواست پدر و مادر احمد روز 13 بهمن براي اجراي حكم تعيين شد. زندگي در يك قدمي مرگ او روي چهار پايه مرگ ايستاد و ماموران اجراي حكم طناب را دور گردنش انداختند. نفسها در سينه حبس و شمارش معكوس آغاز شد. فرزانه اشك ميريخت و به پدر شوهرش التماس ميكرد. او ميگفت قاتل نيست. همهچيز براي فرزانه تمام شده بود. مامور اجراي حكم دستش را نزديك چهارپايه برد اما درست همان زمان دل پدرشوهر فرزانه به رحم آمد و از اجراي حكم منصرف شد. او به فرزانه گفت يك ماه مهلت دارد تا قاتل اصلي را معرفي كند. به اين ترتيب زندگي را در يك قدمي مرگ حس كرد و دوباره به سلولش منتقل شد. معرفي قاتل اصلي در ادامه اين نامه آمده است: « شب حادثه حدود ساعت 30: 4 «الف»دنبال احمد آمد. او خواب بود و من بيدارش كردم اما بلند نشد. چون هوا سرد بود در را باز كردم و «الف» وارد خانه شد. خودم به اتاق خواب رفتم تا لباسم را عوض كنم. وقتي برگشتم «الف» با يك چاقو پشت سرم بود. زبانم بند آمده بود. او گفت ميخواهم شوهرت را از بين ببرم و از همسرم طلاق بگيرم تا با هم زندگي كنيم. به دست و پايش افتادم تا اين كار را نكند. گفتم من زندگيام را دوست دارم اما او توجهي نكرد و سراغ احمد رفت. ميخواستم مانعش شوم اما او من را هل داد و روي زمين افتادم. بعد با همان چاقوي خونآلود سراغم آمد و تهديدم كرد كه اگر اسمي از او بياورم به همين راحتي همين بلا را سرم ميآورد. او گفت اول سر دخترم و بعد سر پدرم را زير آب ميكند. گفت حتي اگر پليس دستگيرش كند دوستانش را سراغم ميفرستد. «الف» خونها را پاك كرد و گفت وسايل خانه را بهم بريزم و اگر پليس آمد بگويم دزدها شوهرم را كشتهاند. با ترس و دلهره سراغ جسد شوهرم رفتم. كنار او يك تيغه چاقو بدون دسته افتاده بود. آن را برداشتم و روي پشت بام همسايه پرتاب كردم. بعد با مادرم تماس گرفتم و در ادامه داد و فرياد و صاحبخانه را خبر كردم. اوايل از ترس «الف» مجبور بودم قتل را گردن بگيرم اما در ادامه همهچيز را گفتم اما كسي حرفهايم را باور نكرد. حتي يك روز «الف» به پليس آگاهي احضار شد اما هيچ چيز را گردن نگرفت و خيلي زود پروندهام به شعبه چهار اجراي احكام فرستاده شد. حالا چند روز ديگر بيشتر به اعدامم باقي نمانده و اگر به دادم نرسيد قصاص ميشوم. وقتي دستگير شدم دخترم دوساله بود و در اين مدت او را نديدهام. خواهش ميكنم كمكم كنيد.» حكم بايد اجرا شود |