شنبه، 3 اسفند ماه 1392 = 22-02 2014اندر تناقض ملی و مذهبی - م.سحر نتوان درسپاهِ سعد وقاص هم دلی در هوای ایران داشت ملی و مذهبی دو ناهم اصل زانکه دین در پی تهاجم بود لشگر تازی بیابانگرد زد و کُشت و ربود و بَرده گرفت زاد و رود عرب بر ایران تاخت دور، بر چرخِ اشقیا چرخید دوسه قرنی میان وحشت و بیم اسلموا تسلموا شعارش بود ما که قربانیان این خبریم غدر عباسیان و عیش ِ عرب ما موالی و تازیان والی ما نده زین یادگار وحشت و درد زهدِ خشگ و عبوسِ ایمانی زین تعصب، میان گرد و غبار آرمان پوچ و آرزو خسته ست تا تورا قبله خارج از وطن است تا تو با چشم و گوش بر منبر محوتقلید جاهل و جلَبی به خری واسپرده افسار به گمانت که طاهر و پاکی هم از ایرانزمین سخن گویی این دو با یکدگر نمیجوشند اهل دین دوستدار ایران نیست دشمن میهن است و تاجر دین شد سی و پنج سال و این کشور خوار و مجروح و پایمال بوَد تو که از ملت و وطن گویی تو از او،ای حسینی و حَسنی جز کژاندیشی و ستم توزی سفری را بپوش پای افزار لحظهای زین فضا عبوری کن بنگر تا به قرنهای دراز وین ریا پیشه مارِ جهل آموز نزد این دیو خوی انسانزاد آنچه پیوستهاش به لب بوده ست؟ نام ایران به خط و خامهٔ او هیچ شیخی به هیچ شهر و دیار نام مردان ازو شنیدستی؟ غیر عرعر که بر چمن کرده ست دین، تو را باد، اگر خوشی با آن لیک دین را مخواه دست افزار دین و دولت دو نابهمسانند در زمستان بهار نتوان داشت یا همه دل به مهر ایران دار م. سحر |