پنجشنبه، 24 بهمن ماه 1392 = 13-02 2014وانچه در آستین داشت ننگِ نوعِ بشر بودانقــلاب انقلابی اگر بود مادری روسپی داشت خفته ای زیر ابلیس روز میلاد نوزاد پا که بر خاک بنهاد خونش از پنجه جاری پا به نعلینش ، اما گُرز اللهُ اکبرش سیل هستی رُبا بود چشم و گوشی اگر داشت قلبش از سنگِ اَسود بسته ، دستار سنگین با دَمَش مِهر، معدوم باورِ مردم او را وعده ی بود و بادش توده ی ابرِ اوهام وحشتی در فریبی هم به نهج علی بود انتَ عبدی به طبلش رایتش نصر بِالّرُعب وانچه در آستین داشت نزد او اهلِ ایران ملّتی با تمدّن عزّت و آبرویش سکه ای بی بها بود شوکتش در لجن بود روزگارش سیه پوش طالعش بی سرانجام کشتی ی آرمانش فکرِ آزادگانش بسته ای درحضر، یا درحریقِ پدر سوخت جانِ مردم هَبا بود مرگِ عصرِ تجدّد هم بشر را زیان بود چشمه ی اشک این شعر |