شنبه، 2 آذر ماه 1392 = 23-11 2013قرآن و بازتاب تربیتی روابط چهارگانه انسانخبرگزاری فارس: امروزه آسیب یافتگی لایه ازن، آلودگی هوا، زوال طراوت چهره زمین و عذاب دریازیستان، نمونههایی است از اعمال قدرت انسانهای فاقد تربیت الهی. روند رو به گسترش این وضعیت، خشونت حیاتسوز طبیعت را به سراغ بشر خواهد فرستاد. ج) ارتباط انسان با انسان جامعهگرایی در تمام مکاتب تربیتی، مهمترین هدف شناخته شده است. تعلیم و تربیت کمونیستی به صورت افراطی در پی این بود که اهداف فردی به اهداف عمومی تبدیل شود؛ فرد باید خود را در قالب جمع بشناسد، فردگرایی که نشانه اخلاق سرمایهداری است، جای خود را به جمعگرایی بسپارد (هواردا، /517و520) و با ملی شدن وسایل تولید و ایجاد نظام اقتصادی متمرکز، جامعه بیطبقه برادروار و دادگر به وجود آید. (فروم،/316) در تعلیم و تربیت لیبرال نیز (به رغم تأکید بر تفرد) چونان که پیش از این یادآوری شد، رشد منش اخلاقی و جامعهپذیری، جایگاه ویژهای دارد؛ هدفهای شخصی تا جایی قابل پیگیری است که با اهداف عمومی هماهنگ باشد و این وظیفه تربیت است که «یکی را در دیگری ادغام کند». (برزینکا،/163) در این رابطه نظام تربیتی اسلام ویژگیهای مخصوص به خود را دارد. نویسنده «مبانی فلسفی تعلیم و تربیت» با اشاره به چگونگی تحقق تحول اجتماعی مثبت میگوید: «هدف اساسی فلسفههای شرق، ایجاد تحول اجتماعی است، اما تحول بزرگ اجتماعی معمولاً با دگرگون شدن افراد آغاز میشود؛ افراد باید تلاش کنند تا خود را متحول سازند. پس از آنکه افراد زیادی متحول شدند، جامعه نیز تغییر خواهد کرد. درست است که آدمیان ضعیفاند و به دنبال لذت و مادهگرایی، اما میتوانند خود را به گونهای متحول کنند که به دنبال چنین اموری نباشند. ناکامیهایی نیز وجود دارد، اما این ناکامیها مربوط به افراد است و هر کس میتواند از طریق شهود، انفاق، روزه گرفتن و نماز خواندن بر آنها غالب شود.» (هواردا،/186) مصداق برجسته این گفته، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی است که بر اساس آن، تا انسان از ناحیه اخلاقی تکامل پیدا نکرده باشد، یعنی از درون خودش، از حیوانیت خودش رهایی پیدا نکرده باشد، امکان ندارد که در رابطهاش با انسانهای دیگر حسن رابطه داشته باشد؛ یعنی بتواند از اسارت انسانهای دیگر رهایی یابد یا خودش انسان دیگر را به اسارت خود در نیاورد. (مطهری، 5/521) در این تفکر، خودپردازی و خودجویی فردی، اساس همگرایی و تکامل اجتماعی را تشکیل میدهد. انگیزه جامعهپذیری از این نوع، ریشه در توجه به هنجارهای اجتماعی و مطالعه انتظار و توقع دیگران ندارد، بلکه فرد با درونکاوی، خاستگاه آن را در ضمیر و فطرت خویش مشاهده میکند و بدان پاسخ مثبت میدهد. به عبارتی با کاوش و ژرفنگری در زمین سرشت خود، فرد به حقیقتی دسترسی پیدا میکند که نشان دهنده هویت و نوعیت اوست. بنابراین رشد گرایشهای فطری و تلاشهای مربوط به آن، همزمان رشد شخصیت و تکامل اجتماعی را با هم به ارمغان میآورد و «خودخواهی و از خود گذشتگی» را به گونهای با هم پیوند میدهد که پیگیری رضامندی خودخواهانه، به طور خودکار به یاری دیگران میانجامد و کوشش نوعدوستانه نیز به صورت طبیعی پاداش و رضای فرد را در پی دارد. یعنی تضاد و دوگانگی بین خودخواهی و نوعدوستی مستحیل و منتفی میشود. (مزلو،/195) تأکید بر این واقعیت و حقیقت در اظهارات بسیاری از دانشمندان (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) قابل مطالعه است. به عنوان نمونه موارد ذیل قابل مطالعهاند: «فقط به وسیله پرتویی از فروغ عرفان مثبت است که نخست «من» انسانی را به خود او بشناساند و او با این شناخت بفهمد که «من» او که شعاعی از اشعه خورشید عظمت الهی است، چقدر خوب و زیبا و دوستداشتنی است و چون دیگر انسانها هم از همین «من» برخوردارند، پس محبت بر همه انسانها ضرورت دارد.» (جعفری، عرفان اسلامی، /130) «چگونه است که هر چه عمیقتر به درون خودمان به عنوان فردی خاص و منحصر به فرد در جستجوی هویت فردی خودمان فرو میرویم، کل نوع بشر را بیشتر مییابیم. کشف نوعیتتان در سطحی به حد کافی عمیق، با کشف هویتتان یکی میشود. دست یافتن به کمال انسانی به معنای انجام هر دو کشف مزبور، به طور همزمان است... حرکت به سوی سلامت روانی [با خودشکوفایی و تعهد به ارزشهای فطری]، حرکت به سوی آرامش روحی و هماهنگی اجتماعی نیز هست.» (مزلو،/253 و 264) «در سایه عشق به دیگران هم فعال میشویم و هم از هستی فردی خود فراتر میرویم. این نوع پیوند علامت سلامت روانی است. «دوستت دارم» یعنی هر چه انسانیت در وجود تو است، دوست دارم؛ هر چه زنده است، دوست دارم. همچنین خودم را در درون تو دوست دارم.» (فروم،/53-49) قرآن در کنار یادآوری تولد تمام انسانها از یک پدر و مادر (آدم و حوا8) که منطقی بودن همگرایی را نشان میدهد، از کرامت ذاتی (اسراء/70) و رشد و بالندگی آن با غذای تقوا (حجرات/13) سخن میگوید که حقیقت آن را گرایش به خوبیها و بیزاری از بدیها تشکیل میدهد. سپس به قصد فراخوانی به خودپروری و ضرورت رشد شخصیت انسانی، تلاشهای فردی و اجتماعی بشر را بازتاب شکلگیری حالات روحی آنها معرفی کرده و میگوید: (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ) (اسراء/٨٤) «بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند.» با این زمینهسازیها، قرآن دلها را آماده میکند برای مطالعه این حقیقت که وضعیت ظاهری و بیرونی جامعه (به ویژه تعامل اجتماعی) بر اساس سنت الهی، محصول و ثمره همگانی شدن خودسازی است که توسط خود افراد انجام میپذیرد؛ (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) (رعد/١١) «خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.» تعالی گرایشهای ناظر به روابط اجتماعی که در قالب عدالتگستری، یاری رسانی و پاسخگویی به نیاز نیازمندان به نمایش گذاشته میشود، با عوامل سهگانه کنش فطرت، توقع جامعه و خواست خداوند عینیت پیدا میکند. قرآن میگوید: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْی) (نحل/٩٠) «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستم نهی میکند!» در حقیقت تابش نور وحی بر دل انسان، مزرعه فطرت را به آبیاری میگیرد (انفال/24) تا رشد شخصیت انسان سرعت بیشتری بگیرد و بار و ثمره عدالت و احسان را به جامعه هدیه دهد. قرآن این مطلب را در قالب یک تشبیه و تمثیل این گونه بازگو میکند: (أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء*تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا)(ابراهیم/٢٥-24) «آیا ندیدى چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهاى تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد.» توصیف پاکی اشاره دارد به پیراسته بودن از هر نوع آزاررسانی، همان گونه که مددرسانی خداپسندانه و نامحدود از توانایی و انگیزه خیررسانی پرده برمیدارد. وقتی که تمام افراد جامعه شخصیتی با این دو ویژگی دارند، تکامل اجتماعی پدید میآید که قرآن با عبارتهای(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه)(حجرات/10)، (رُحَماءُ بَیْنَهُم) (فتح/29) و(أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِم) (انفال/63) به یادآوری و توضیح آن میپردازد؛ یعنی دوستی و بخشندگی با هم سبب به هم پیوستگی افراد میشود. واژه «الفت» به تجمع و به هم پیوستگی اجتماعی گفته میشود که آمیخته با تمایل، رغبت و شیفتگی باشد. (قرشی، 1/92) سازنده تمایل و گرایش متقابل در جامعه دینمدار، وحدت اعتقاد، اندیشه، اخلاق، عواطف و تصمیمات مشترک است که همسانی و همانندی در رفتار را به همراه دارد. شاید بهترین تبیین در این رابطه، تبیین مولانا باشد که میگوید: مؤمنان معدود لیک ایمان یکی جسمشان معدود لیکن جان یکی غیر فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را عقل و جان دیگر است جان حیوانی ندارد اتحاد تو مجو این اتحاد از روح باد جان گرگان و سگان هر یک جداست متحد جانهای شیران خداست جمع گفتم جانهاشان من به اسم کان یکی جانصد بودنسبت به جسم همچو آن یک نور خورشید سما صد بود نسبت به صحن خانهها لیک یک باشد همه انوارشان چون که برگیری تو دیوار از میان حس عدالتگستری و نیکیرسانی، کنشی را در افراد پدید میآورد که گذشته، آینده و حال در قلمرو آن میگنجد. مؤمن ناگزیر است که چهرههای عدالت و احسان را الگوی خود بشناسد و ده بار در هر شبانهروز از خدا بخواهد که توفیق دهد تا راه اهل نعمت را ـ که عبارتاند از پیامآوران، صالحان، صدیقین و شهدا (نساء/69)ـ بپیماید و از سقوط در مسیر مغضوبین و گمراهان در امان باشد (حمد/7-5) و آیندگان تاریخ نیز وی را به عنوان الگو و سرمشق بشناسند، چونان که حضرت ابراهیم(ع) آرمانی را در دل میپروراند (شعراء/84) و از خداوند میخواست که از نسل وی امتی فرمانبردار خویش قرار دهد (بقره/128) و حضرت زکریا(ع) پاکی نسلش را تقاضا میکرد (آلعمران/38) و هر انسانی باید آرزو کند که نسل وی از شایستگی سودمند به حال او برخوردار شود (احقاف/15). عدالتطلبی مؤمن، ارتباطگیری وی را با انسانهای معاصرش تحت عنوان دفاع از مظلوم (نساء/75) و رویارویی با ستمگران و فتنهانگیزان (بقره/193) تنظیم میکند، در عین حال در عرصه خصومت و دشمنی، رعایت عدالت را وظیفه او میشناسد (مائده/8)، بدان دلیل که دشمنی عادلانه، وسیله دستیابی به تقوا و تقوا، عامل رستگاری مینماید. احسان با یاری رسانی قابل تعریف است که احتیاج و نیاز، خاستگاه آن به شمار میآید. احتیاج و نیاز، هزاران گونه دارد؛ نداری، نقص عضو، درماندگی، نومیدی، خطاکاری و ضعف اخلاق (لوماریه،/49-47) نمونههایی از آنها را تشکیل میدهد. گویا این تفسیر از احسان با نگاه قرآن سازگاری دارد، زیرا قرآن جهاد در راه خدا (عنکبوت/69)، گذشت از گناه خیانت (مائده/13)، کمک مالی به جهاد (بقره/195)، گذشت از اشتباه دیگران (آلعمران/134)، رسیدگی به پدر و مادر (انعام/151) و مطلق کمک به دیگران (قصص/77) را احسان دانسته است. بنابراین معیار احسان، رسیدگی به احتیاج دیگران است که تمام نیازهای مادی و معنوی را شامل میشود و فعالیتهایی چون دعوت به اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و تمام گونههای دلداری و غمخواری نیز در قالب آن میگنجد. بنابراین ثروتمندترین فرد ممکن است نیازمندترین فرد باشد و در مرحلهای از تکامل فردی، پذیرش کمک توسط فقیر از سوی غنی، احسان تلقی گردد و قدرتمندترین زمامدار، مشورت فقیری را بزرگترین احسان بداند! البته قرآن در باب احسان به معنای یاد شده روی اولویتهایی تأکید دارد و مواردی چون احسان به والدین، احسان به همسر، احسان به خویشاوندان، احسان به اقشار آسیبپذیر (مانند فقرا، ایتام، درماندگان، گدایان و آزادی بردگان) و احسان به مؤمنان را به صورت مستقل نام برده و درباره تأمین نیازمندیهای آنها سفارش جداگانه به عمل آورده است. ولی این با نگاه عمومی و فراگیر قرآن که در آن نیکی به نامسلمانان بدون مانع اعلام میشود، ناسازگاری ندارد؛ (لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِین)(ممتحنه/٨) «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند، چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد.» بر اساس روایتی، پیامبر6 در پاسخ به سؤالی در این باره که چه کسی دوست داشتنیتر است، فرمود: «أنفَعُ النّاس لِلنّاس» (کلینی، 2/164)؛ «سودمندترین مردم برای مردم (محبوبترین آنها نزد خداوند است).» محبوبیت دادگران و نیکیکنندگان نزد خداوند که در قالب جمله «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِین» و «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195، مائده/13و93) تکرار شده، به گونهای به هم پیوستگی رو به تکامل ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خودش و ارتباط انسان با انسان را مینماید و از تعامل و داد و ستد این روابط در مسیر رشد پرده برمیدارد. در حقیقت یاد خدا به دادگری و احسان فرا میخواند. عادت به عدالت و احسان، محبوبیت نزد خدا و مقبولیت اجتماعی را هدیه میدهد و احساس چنین مقبولیتی، انگیزه دادگری و احسان را دوچندان میسازد. قرآن به قصد افزایش شتاب بیشتر و فزایندهتر، حرکت تکامل اجتماعی و فعالیت جمعی را در حوزه عدالتگستری و خیررسانی پیشنهاد میکند. جملههای (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى)(مائده/2)،(تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر)(عصر/3)، (تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَه)(بلد/17) و(رابِطُوا)(آلعمران/200) که دستور به مشارکت در خیررسانی و حقمداری را بازگو میکند، یادآوری اهمیت این روش را نیز به همراه دارد. مشارکتی شدن خیررسانی در کنار رشد کیفیت فعالیت و نتیجهدهی زودهنگام آن، محبت متقابل افراد گروه را نیز به ارمغان میآورد. هر کدام از افراد گروه علاوه بر نگاه انسان شناختی مشترک که گرایشهای زیبای فطری را در متن خود دارد، شاهد تبارز خوبیهای برخاسته از فطرت در فعالیتهای همدیگر است. قرآن، رفتار شایسته و باورمندانه را سبب محبوبیت میشناسد؛ (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا)(مریم/96) «مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مىدهد.» در روایتی پیامبر6میفرماید: «و لَو اجتَمَعتُم عَلی البِرِّ لَتَحابَبتُم» (ابن ابیفراس، 1/134)؛«اگر برای انجام خیررسانی به هم بپیوندید، به همدیگر علاقمند میشوید.» د) بهرههای طبیعت (تعامل با طیبعت) قرآن طبیعت را با دو کنش یا واکنش مثبت و منفی برای بشر معرفی میکند. نابودی فرعونیان، لشکر ابرهه، قوم ثمود، قوم عاد و ... به دست طبیعت صورت گرفته است. قرآن ضمن بازخوانی نابودی ملتهای مختلف با خشم طبیعت میافزاید: (إنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد)(فجر/14) «بیتردید پروردگارت البته در کمینگاه است.» سرانجام نابودی نسل بشر نیز پیش از قیامت، گویا با زلزله زمین، خشم دریا و سایر تحولات طبیعی صورت میگیرد. تصور چنین صحنههایی وحشتآفرین است. در عین حال بشر حس دشمنی با طبیعت را در ضمیرش نمیپروراند، شاید بدان جهت که مقصر اصلی در این رابطه خود اوست، نه طبیعت! یقیناً معرفی طبیعت با کنش یا واکنش مثبت، دیدگاه اصلی قرآن را تشکیل میدهد و میخواهد بشر را اقناع کند که طبیعت برای خیررسانی خلق شده است و این نقش را حتماً ایفا میکند، البته مشروط بر اینکه خود انسان به تعامل مثبت بپردازد. قرآن طبیعت را مادر، بستر، خاستگاه تولد انسان و انسانیت، محل رشد و تکامل و منبع تغذیه او معرفی کرده (مطهری، 24/223) و میگوید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ*ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ*ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین)(مؤمنون/١٤-12) «ما انسان را از عصارهاى از گِل آفریدیم. سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم] قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را به صورت استخوانهایى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم. سپس آن را آفرینش تازهاى دادیم. پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است!» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِش)(اعراف/10؛ حجر/20) «انواع وسایل زندگى را براى شما فراهم ساختیم.» طبیعت با سه نوع سودرسانی متفاوت و به هم پیوسته هدایت به سوی خدا، تأمین نیازهای معیشتی و نوازش حس زیبایی دوستی، منتظر تعامل با انسان است و به تناسب نوع سودخواهی او، همگامی یا خشونت نشان خواهد داد. بر این اساس عروج و تکامل انسان و سقوط او در اسفل سافلین با تصمیم خود او و واکنش طبیعت رقم میخورد. قرآن از درک و شعور طبیعت سخن میگوید. همین شعور خاستگاه واکنش او در برابر رفتار انسان است. سجده آنچه در آسمانها و زمین است در برابر خداوند (نحل/49؛ جمعه/1؛ تغابن/1) و به سخن در آمدن زمین در روز قیامت (زلزال/8)، در حقیقت بازتاب دهنده شعور طبیعت است؛ جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم خامُشیم و نعره تکرارمان میرود تا پای تخت یارمان چون شما سوی جمادی میروید آگه از جان جمادی کِی شوید؟ از جمادی در جهان جان روید غلغل اجزای عالم بشنوید فاش تسبیح جمادات آیدت وسوسه تأویلها بزدایدت واکنش طبیعت بیارتباط با درک و شعور آن نیست که قرآن بر آن اصرار دارد و از انسان میخواهد که همگام با هستی در برابر خداوند خضوع داشته باشد. بهره عقیدتی بین بهرههای سهگانه، بهره عقیدتی از اهمیت بیشتری برخوردار است. ارتباطگیری با طبیعت به قصد رشد معنویت در تفکر شرقی انکار ناپذیر مینماید؛ «مطالعه طبیعت باید در خدمت ارتقای درونگرایی و تأکید بر زندگی درونی باشد.» (هواردا،/186) قرآن ارتقای درونی ناشی از طبیعت شناسی را این گونه توضیح میدهد: قرآن بر این باور است که هستی، ماهیت اشارهای دارد. تمام تحولات بر پایه اصل علیت و سببیت استوار است و هدفمندانه به وقوع میپیوندد. نظام یافتگی استوار بر این دو پایه، ذهن جستجوگر و حقیقت یاب انسان را به سوی خداوند هدایت میکند. قرآن به صورت مکرر خلقت آسمانها، زمین، رفت و آمد شب و روز، حرکت سودمندانه کشتی در دریا، بارش برف و باران که مایه حیات زمین و جانداران میشود، به گردش درآوردن باد و ابر بین آسمان و زمین (بقره/164)، خلقت خود انسان و تسخیر آنچه در آسمانها و زمین است (جاثیه/4 و13)، بستر نشانهها و دلایلی میداند که به سوی خداوند هدایت میکند. خداجویی با مراجعه به طبیعت از طریق جستجوی علتها صورت میگیرد که انگیزه آن ریشه در وجود انسان و روح او دارد. (مطهری، 3/488) تقویت روحیه جستجو در حوزه علیت زمانی میسر است که رشد علمی و رشد و پرورش فطرت سیر تکاملی داشته باشد. پرورش عشق و علاقه به حقیقت از راه مطالعه علم طبیعی و انسانی امکان پذیر است (موریس دیس،/121) و عروج عرفانی راهی جز این ندارد. علامه جعفری درباره به هم پیوستگی رشد علمی و مطالعه آیات الهی میگوید: «شناخت علمی هستی با هدفگیری واقع یابی که موضوعش آیات الهی در آفاق و انفس است، به اندازه مطلوبیت حیات معقول که زمینه را برای عرفان مثبت آماده میکند، مطلوبیت دارد. آن کس که میخواهد از این دنیا عروج کند، چگونه میتواند بدون شناخت واقعی این دنیا احساس کند و بفهمد که عروج کرده است؟!» (جعفری، تعلیم و تربیت اسلامی، /192) قرآن تفکر در هستی و نشانههای توحید را برای «اولوا الالباب» قابل عملی شدن میداند. این عنوان از آنِ کسانی است که ضمن تقویت فطرت و گرایشهای فطری، آن را از اسارت باورها، اندیشهها، خویها، عواطف و نیتهای باطل دور نگه داشتهاند. این همان پرورش واقعی انسانیت است. چنین بینایی وقتی همراه میشود با علوم تجربی، آدمی را به عمق اسرار هستی هدایت میکند و عظمت، قدرت و علم الهی را در معرض درک و شعور او قرار میدهد و خوف و خشیت خداوند را بر وی چیره میگرداند؛ (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ*الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)(آلعمران/192-١٩١) «مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند (و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار!» (إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) (فاطر/٢٨) «از بندگان خدا، تنها عالمان از او میترسند.» تعامل با نعمتهای هستی رابطه انسان با طبیعت را قرآن با ملاحظه گرایشها، تواناییها، نیازها و رستگاری او تنظیم میکند. با عبارت (وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأرْضِ)(اعراف/١٠) قدرت و توانایی و کارایی او را در هستی گوشزد میکند. (فضل الله، 10/31) با اشاره به حس زیباپسندی انسان و پاسخگویی به آن، آرایش زمین (کهف/7) و ایجاد پوششی گیاهی پرطراوت بر روی آن (ق/7؛ حج/5 و 63) و آرایش و زیباسازی آسمان (ق/6؛ فصلت/12؛ حجر/16) را فرا روی او قرار میدهد. آنگاه نعمتهای نامحدود زمینی و کیهانی را (اعراف/10؛ جاثیه/١٣) یادآور میشود تا در فضای دلانگیز ناشی از زیبایی محیط طبیعیـکیهانی، قدرت نامحدود و خدادادی خویش را به کار انداخته و به آبادانی زمین (هود/62) و بهرهگیری مشروع از نعمتهای انباشته شده در طبیعت بپردازد. واژههای «مکَّن»، «سخَّر» و «استعمر» اشاره ضمنی به انعطافپذیری و مهار طغیان طبیعت نیز دارد. همانگونه که در امر هدایت به سوی خداوند، طبیعت همکار انسان است، در بهره دهی و کمک به راهاندازی آبادانی و نهضت رفاهزا نیز آماده همیاری میباشد. پس باید نظریه خیر طبیعی را پذیرفت و باور کرد که بدیهای طبیعت ناشی از جهل و نادانی است و شرور و بلیات طبیعی از قبیل زلزلهها و سیلها تنها بدین خاطر عامل بدبختی و نکبت هستند که انسان هنوز هم از شناخت کافی نسبت به قوانین طبیعی برای کنترل یا جلوگیری از حوادث قانونمند برخوردار نیست. (فلیپ جی، /225 -226) بیتردید قرآن قدردانی و استفاده بهینه از تمام نعمتها را شرط بندگی میداند. (نحل/ 114) کفران نعمت را ـ که با دو مصداق استفاده ناروا و مورد بهرهبرداری قرار ندادن قابل تعریف است ـ مستحق کیفر شدید میشناسد (ابراهیم/7). قدردانی نعمت ارتباط ناگسستنی با تقواورزی دارد (آل عمران/123) که ثمره رشد اعتقادی و اخلاقی میباشد. ارتباط انسان با انسان و ارتباط انسان با طبیعت نیز در قلمرو آن قرار دارد. امام علی(ع) میفرماید: «اتّقوا الله فی عباده و بلاده فإنّکم مسؤولون عن البقاع و البهائم.» (نهج البلاغه، خطبه167) «در برخورد با بندگان و سرزمینهای خداوند، تقوای الهی را پیشه خود سازید؛ بدان جهت که در رابطه با سرزمینها و چهارپایان مورد بازخواست قرار میگیرید.» بدین ترتیب رشد گرایشهای فطری و تقواورزی و همگانی شدن آن، تمدن جدیدی را پایهگذاری میکند. با افزایش توان علمی و انسانی، تمام برکات زمینی و آسمانی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد؛ (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ)(اعراف/٩٦) «و اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم.» بر اساس این آیه، توسعه تقوا و عدالت اجتماعی، سخاوت طبیعت و رفاه معیشتی را به ارمغان میآورد که نماد شکوفایی و حراست از طبیعت است. روی این مبنا، قرآن میگوید: روی کار آمدن انسان تربیت نشده و فاقد رشد اعتقادی و اخلاقی، فساد و نابودی زراعت و نسل بشر را در پی دارد (بقره/204) و اگر نیروهایی از این دست تحت کنترل قرار نگیرد، زمین به تباهی کشیده میشود (بقره/251) و اگر معیار حق و حقیقت هوس هواپرستان میبود، آسمانها، زمین و هر که در آنهاست نابود میشد (مؤمنون/71). امروزه آسیب یافتگی لایه ازن، آلودگی هوا، زوال طراوت چهره زمین و عذاب دریازیستان، نمونههایی است از اعمال قدرت انسانهای فاقد تربیت الهی. روند رو به گسترش این وضعیت، خشونت حیاتسوز طبیعت را به سراغ بشر خواهد فرستاد. منابع و مآخذ: 1. قرآن کریم. 2. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دارالفکر، بیتا. 3. ابنابی فراس، ورام؛ مجموعه ورام، قم، مکتبه الفقیه، بیتا. 4. ارسطو؛ السیاسه، ترجمه: احمد لطفی السید، به نقل از جعفری، محمد تقی؛ تعلیم و تربیت اسلامی، تهران، پیام آزادی، 1378ش. 5. استیس، والتزتی؛ «در بیمعنایی معنا هست»، فصلنامه نقد و نظر، سال هشتم، شماره 29-30، 1382ش، 123-108. 6. امام صادق(ع) ؛ مصباح الشریعه، چاپ سوم، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1413ق. 7. آمدی، عبدالواحد؛ غرر الحکم، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1407ق. 8. براون و همکاران؛ علائم حیاتی کره زمین، ترجمه: حمید طراوتی، مشهد، جهاد دانشگاهی، 1374ش. 9. برزینکا، ولفگانگ؛ نقش تعلیم و تربیت در جهان امروز، ترجمه: مهرآفاق بایبوردی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371ش. 10. جعفری، محمد تقی؛ عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه صنعتی شریف، 1373ش. 11. .......................... ؛ فلسفه و هدف زندگی، تهران، انتشارات قدیانی، 1375ش. 12. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، 1380ش. 13. ........................... ؛ صورت و سیرت انسان در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1379ش. 14. .......................... ؛ فطرت در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1381ش. 15. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، چاپ سوم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1414ق. 16. خمینی، سید روح الله؛ چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371ش. 17. ............................ ؛ صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1370ش. 18. دورکیم، امیل؛ تربیت و جامعه شناسی، ترجمه: علی محمد کاردان، تهران، انتشارات دانشگاه، 1376ش. 19. شعیری، تاج الدین؛ جامع الاخبار، چاپ دوم، قم، انتشارات رضی، 1363ش. 20. شفیلد، هری؛ کلیات فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه: غلامعلی سرمد، تهران، نشر قطره، 1375ش. 21. صادقی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، چاپ دوم، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365ش. 22. صدوق، محمد بن بابویه؛ الامالی، چاپ چهارم، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1362ش. 23. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1393ق. 24. فرانکل، ویکتور؛ خدا در ناخودآگاه، ترجمه: ابراهیم یزدی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1375ش. 25. فروم، اریک؛ جامعه سالم، ترجمه: اکبر تبریزی، چاپ دوم، تهران، انتشارات کتابخانه بهجت، 1360ش. 26. فضل الله، محمد حسین؛ من وحی القرآن، چاپ دوم، بیروت، دار الملاک، 1419ق. 27. فلبپ جی، اسمیت؛ فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه: سعید بهشتی، مشهد، شرکت بهنشر، 1370ش. 28. قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، چاپ دهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384ش. 29. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الاصول من الکافی، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش. 30. گاندی، مهاتما؛ این است مذهب من، ترجمه: محمد باقر موسوی، چاپ پنجم، تهران، بنگاه مطبوعاتی صفی علی شاه، 1345ش. 31. لاهوری، اقبال؛ اشعار فارسی اقبال، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاودان، 1370ش. 32. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق. 33. مزلو، ابراهام هارولد؛ افقهای والای فطرت انسان، ترجمه: احمد رضوانی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1374ش. 34. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1368ش. 35. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش. 36. موریس دبس؛ مراحل تربیت، ترجمه: علی محمد کاردان، چاپ دهم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1374ش. 37. مولوی، جلال الدین؛ مثنوی معنوی، تهران، نشر طلوع، بیتا. 38. هواردا، اوزمن و سموئلام؛ مبانی فلسفی تعلیم و تربیت، ترجمه: گروه علوم تربیتی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379ش. 39. هیک، جان؛ بُعد پنجم، ترجمه: بهزاد سالکی، تهران، قصیده سرا، 1382ش. منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی شماره 60 و 59 |