پنجشنبه، 14 شهریور ماه 1392 = 05-09 2013رستوران؛ از ورود بانوان بدحجاب معذوريم و باقی ماجراسایت الف: چند شب پيش همراه خانواده نايب الزياره شما بوديم. مشرف شده بوديم به آستان مقدس حضرت صالح -عليه السلام- سر پل تجريش. اخيراً كه تجديد بنايي كردهاند اين صحن و بارگاه پربركت را، با فاصلهاي از نردههاي صحن، يك ديوار نردهاي ديگر كشيدهاند تا حرمت صحن مبارك حفظ شود و خودروها و موتورها نيايند درست پشت نردههاي حرم پارك كنند. ديروقت بود و در حرم را بسته بودند. همسرم تابلويي را به من نشان داد كه خندهام گرفت. تابلو اين بود: «پارك كردن هرگونه موتور سيكلت ممنوع» چرا خندهام گرفت؟ چون دقيقاً همان جا انگار طي يك قرارداد ناگفته و نانوشته ميان موتورسوارها، شده است محل پارك رديف موتورها. اين مرا ياد مورد مشابهي انداخت كه از خنده ميگذرد و بايد گريه كرد. چند وقت پيش از مسافرت بازميگشتيم و حوالي ساعت سه بامداد رسيديم تهران. گرسنه بوديم و ديديم تا برسيم خانه ميشود سه و نیم و يخچال هم قطعاً خالي است و ... تصميم گرفتيم به اولين ساندويچي يا رستوراني كه رسيديم، بزنيم كنار و غذايي بزنيم به بدن. اين توفيق عظيم در حوالي چهارراه فرمانيه دست داد. يك ساندويچي معروف در آن منطقه. وقتي يكي دو گاز به ساندويچه زديم و نطقمان باز شد، گفتم: تا حالا نديده بودم كه در يك چنين جايي همه با هم «هيز» باشند؛ حتي آن كارگرشان كه پاي تنور ايستاده بود هم ديد ميزد. همسرم گفت: جالب است فلاني! دم در زدهاند «از ورود بانوان بدحجاب معذوريم» و خودشان از همه مشتريها غليظتر آرايش كردهاند. (آن يكي دو دختري را ميگفت كه بنا بر مد جديد رستورانهاي شمال شهر، مسئول گرفتن سفارش و جواب دادن به تلفن هستند. يك رستوران در پيت در محله ما هست كه از عيد به اين طرف، پشت دستمان را داغ كردهايم تا ديگر از آن غذا نگيريم، چون آخرين بار سوسك توي قرمهسبزيشان پیدا کردیم. آن وقت اين رستوران محلي يك منشي آورده بود با هفتاد قلم آرايش و يك بار كه بچهها را برده بودم آن جا، خندهمان گرفته بود من و همسرم و پسر چهارده سالهام، چرا كه در همان نيم ساعت چند نفر از مغازههاي راسته هر يك به بهانهاي آمدند و رفتند. اين خانم محترم وقتي زنگ ميزدي كه سفارشي بدهي، در سه چهار دقيقه سه چهار بار با آن صداي زيرش «گلم گلم» به نافت ميبست، «برنج چند پرس گلم؟» «نوشابه هم باشه گلم؟» شده بود مايه تفريح خانواده) معلوم هم نيست آن روز و سال مربوط به اين روزها و سالها باشد. ميگويند يك ديوانه سنگي در چاه مياندازد كه صد عاقل نميتوانند درش بياورند. به هر صورت، اين پديده تقريباً عمومي جز دستمايه تمسخر شدن حجاب هيچ فايدهاي ندارد. تاريخ بزنيد. شايد ده سال ديگر هم يك آدم بيكاري مثل من دوباره همين نكته را تذكر داد. كار خدا را چه ديدي؟ |