شنبه، 26 مرداد ماه 1392 = 17-08 2013نیاز اساسی به رنسانس ایرانی - شاهین نژاددر کتاب "بُندَهِشن" از آثار برجای مانده به زبان پهلوی که حاوی آگاهیهای ارزشمندی از اسطوره ها و همچنین جهان بینی ایرانی است، آمده است که هر سه سال، شماری از انیرانیان که بدخواه ایران هستند بر سر البرز کوه گرد می آیند تا به ایرانشهر آسیب و گزند برسانند ولی پرنده ای به نام "چینا مرُوش" به یاری ایران می شتابد و آن انیرانیان را چون دانه ها ای که توسط مرغان برداشته می شوند از سر البرز کوه بر می دارد و از میان می برد. بدینگونه آرامش خیال را به ایرانیان باز می گرداند. از جهان اسطوره، سده های طولانی است که گذر کرده ایم. دیگر نمی توانیم کار نجات ایران و ایرانی را به پرنده اسطوره ای واگذاریم. در جهان واقعیت و عصر کنونی، ماییم که باید خویشکاری دور کردن گزند و آسیب را از ایران بپذیریم. جای ترس و ناامیدی نیست چون نیرویی بس یزرگتر از پرنده افسانه ای در راهست که نه فقط ایرانشهر را برای سه سال یا حتی سی سال بیمه می کند بلکه می تواند برای همیشه عنصر ایرانی را با خوشبختی و بهروزی همراه می سازد. آن نیروی سترگ و سازنده، "رنسانس ایرانی" است. این عبارت بسیار مناسب را نخستین بار، دوست فرهیخته ام، مفسر نامدار سیاسی، مانوک خدابخشیان برای رستاخیز سراسری تمام ایرانی در حوزه فرهنگ و اندیشه برگزید. چاره ای جز یک نوزایی بنیادین و ژرف در اندیشه و کردار نداریم. زمانش رسیده که به عنوان یک ملت (اگر می خواهیم که ملتی درمانده، بازنده و دست چندم در عرصه های جهانی نباشیم) پوست بیندازیم. چرکابه های فرهنگی را از تن و روان بزداییم و زنگارهای واپس ماندگی ذهنی را از سر و جان بشوییم. با اندیشه زلال ایرانی و نگاه پاک انسانی، گام موثر در راه گریز از رکود فکری و فروریزی اخلاقی برداریم. اگر می خواهیم از زنجیره خطاهای بزرگ ملی و دور باطل یک گام به پیش و دو گام به پس، رها شویم، باید با رنسانس ایرانی همراه شویم و در گسترش آن در همه ابعاد زندگی مان بکوشیم. رنسانس ایرانی مانند رنسانس اروپا که بر پایه عناصری از فرهنگ کهن هلنی براه افتاد و به تباهی قرون وسطی پایان داد، می باید بر بنیاد بنمایه های اندیشه و فرهنگ درخشان ایرانی که ریشه در هزاره های گذشته کشورمان دارد، ساخته و پرداخته شود. آبشخور این رستاخیز فرهنگی که می تواند تاثیرات شگرف سیاسی و اجتماعی با خود به همراه داشته باشد، ارزشهای ایرانی در عهد باستان، شاهنامه و میراث گرانبهای بجا مانده از عصر خردورزی ایرانیان در سده های نهم و دهم میلادی است. باید با برکشیدن مفاهیمی چون "خردگرایی" و "دادگری" که مهمترین دغدغه های اصلی ایرانیان در زندگی اجتماعی و فردی بوده اند، راهکاری برای برون رفت از بن بست کنونی یافت. دیگر فرازهای ارزنده منش ایرانی چون جستارهای "نام و ننگ" و "همزیستی و همسازی" که چندی است از میان بدنه جامعه ایرانی رخت بربسته اند نیز از دیگر ابزارهای توانمند رنسانس ایرانی هستند. در نوشته های آینده، به تشریح بیشتر درونمایه رنسانس ایرانی و خاستگاه این نیاز بنیادین جامعه ایرانی خواهیم پرداخت. آگوست 2013 |