دوشنبه، 14 اسفند ماه 1391 = 04-03 2013شبح راسپوتین بر سر ایرانروزنامه بهار: چند روز پیش برای عیادت یکی از بستگان به بیمارستان رفته بودم. منتظر آسانسور بودم که در باز شد و در بین افرادی که خارج میشدند توجهم به مردی میانسال جلب شد. چهرهاش مرد پرنفوذ و مرموز تاریخ سیاسی روسیه را تداعی میکرد. چشمانی نافذ، موها و محاسنی بلند و نامرتب داشت. گویی خودش هم اصراری شگرف در این شبیهسازی به خرج داده بود. متوجه سنگینی نگاهم شده بود. هنگامی که شانه به شانه شدیم نگاهش ثانیهای در نگاهم متوقف ماند و بعد رفت. ذهن من هم در پی او به مرور داستان زندگی رازآلود «گرگوری راسپوتین» روان شد. کشیش کمسواد اما باهوشی که قدرت تاثیرگذاری خارقالعادهای بر اطرافیان اهل «خرافهاش» داشت؛ مردی که مدعی «ارتباط با غیب» بود و میگفت مریم مقدس او را لمس کرده و صاحب «قدرت معنوی» شده است. راسپوتین که کسی اطلاع دقیقی از گذشتهاش نداشت، خیلی زود توانست از طریق برخی کشیشها به دربار تزار راه یابد و نفوذ زیادی بر تزار نیکلای و همسرش پیدا کند. جالب آنکه خرافیون دربار، باور کرده بودند که او درحالیکه «ذکر» یا «وردی» زیر لب میخوانده فرزند بیمار تزار را شفا داده است. «راسپوتین» برای تزار و بهویژه ملکه چهرهای کاریزماتیک بود. نقل است که او توانست با «سحر» یا «هیپنوتیزم» تزار و ملکه را بارها به کنترل خود درآورد. ملکه تحت تاثیر آموزههای راسپوتین دست به اقداماتی زد که آثار زیانباری برجا گذاشت. راسپوتین رفتهرفته زمام امور کشور را به دست گرفت و امپراتوری روسیه را به سوی انحطاط پیش برد. شاید از همین رو برخی بر این باورند که او مامور کارکشته غرب بود و با هدف به تباهی کشیدن روسیه به دربار نفوذ کرد. گروهی دیگر اما، راسپوتین را فردی «زخمخورده» از اشرافیگری روسیه میدانند که به قصد «انتقام» از نظام حاکم، عزم خود را جزم کرده بود. راسپوتین را هر که بود و هر چه بود با تمام گمانهزنیهایی که دربارهاش مطرح است، واگذاشتم و ناگهان اینکه میگویند تاریخ میتواند در هر نقطه و زمانی تکرار شود از ذهنم گذر کرد. فکر کردم مبادا خدای ناکرده تاریخ به سرش بزند و به خیال باطل فکر کند میتواند ماجرای راسپوتین را این بار در ایران تکرار کند! همین فکر کافی بود تا کودک درونم بازیگوشی را آغاز کند و برای جناب «راسپوتین» مابهازای ایرانی شبیهسازی کند! کسی که گذشته چندان روشنی ندارد؛ زخمخورده از نظام است یا میتواند نفوذی بیگانگان باشد؛ مدعی «معنویت» و «ارتباط با غیب» است؛ روی برخی مقامهای عالیرتبه «نفوذ و سیطره»ای ویژه دارد و...! دلم میخواهد بگویم:«گشتم نبود، نگرد، نیست»، ولی انگار ته دلم همچین قرص نیست. حالا بگذارید کمی دیگر هم بگردم، شما هم بگردید لطفا! |