شفاف نیوز: تهران امروز در ستون طنز خود مطلبي به قلم سعيد سليمانپورمنتشر كرد كه در ادامه مي خوانيد:
ریاست!
یک مقام خیلی آگاه که نخواست نامش فاش شود،اظهار داشت:بنده از طرفی باطنا تمایلی به ریاست مجلس و رقابت با آقای فلان را ندارم، اما از طرف دیگر باطنا چنین تمایلی دارم و از آن یک طرف دیگرتر، مبهوتم که چطور چنین چیزی ممکن است!
غرض فحشی ست کز ما باز ماند!
فحشهایی که در مجلس هشتم بین برخی نمایندگان رد و بدل شده است-در رویکردی زبانشناسانه- تبدیل به کتاب میشود.«فحشهای کوچک» عنوان جلد اول این کتاب خواهد بود.دو جلد بعدی با عناوین «فحشهای متوسط» و «فحش های بزرگ» به زیور چاپ آراسته خواهند شد!
وداع تلخ!
به گزارش خبرنگار «تهرانامروز» از روز آخر مجلس هشتم، نمایندهای با چشم گریان در راهروی مجلس دیده شده که داشته بر روی دیوار مجلس یادگاری مینوشته است. بعد از اتمام کارش، خبرنگار، عکسی از دیوار نوشته ایشان گرفته است که محتوای آن به نظرتان میرسد:
میروم با قلب خسته،چشم گریان، الوداع!
میروم آشفته و سر در گریبان، الوداع!
ای بهارستان که از داغت خزانستان شدم
بلبلی بودم که رفتم از گلستان، الوداع!
من نمیدانم چه کردم غیر خدمت بهر خلق
کاندرین دوره شدم مغضوب ایشان، الوداع!
ریخت آرای من دلخسته همچون اشک من
شد از آن ریزش، دو چشمم اشکریزان، الوداع!
سفره رنگین ما را خون دل رنگین نمود
حال با حسرت بگویم:خوان الوان، الوداع!
«مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس»
میشود در دور بعد این مشکل آسان؟ الوداع!
بعد از این آخر چسان بینم تو را در زیر غیر(!)
صندلی جان،صندلی جان، صندلی جان، الوداع!
عکس ما را از برای یادبود آنجا نهید
پیش آن یک دسته گل، ای رفیقان، الوداع!
زندگی شیرین میشود!
...بعد از ساعتی خبرنگار «تهران امروز» با تعجب میبیندکه نماینده فوق الذکر، شاد و خندان با موبایل صحبت میکند.بعد از پایان مکالمه،خبرنگار نزدیک شده، میبیند که ایشان ابیات ذیل را زیر لب ترنم میکند:
السلام ای پست تازه،راحت جان،السلام!
تازه رو کردی مرا ای تازه عنوان، السلام!
از گلستان مرادم گرچه رفتم مدتی،
حالیا باز آمدم شاد و غزلخوان السلام!
رای مردم گیرم این دوره به نام من نشد
رای مسئولان به نامم گشته الآن، السلام!
دوش کردم سیر و گشتی در درون خویشتن
گفتم:ای شایستگی های فراوان، السلام!
مشکلات شهر خود را چونکه حل کردم ز بیخ
رو به سویت میکنم ای شهر تهران، السلام!
چارسالی توی مجلس بودم اما بعد از این
بیست سالی هم شوم جزو مدیران، السلام!
از وکالت آمدم سوی ریاست این زمان،
ای وزارت! تا تو راهی نیست چندان، السلام!.