آدرس پست الکترونيک [email protected]









آدينه، 15 اردیبهشت ماه 1391 برابر با 2012 Friday 04 May

همه می‌دانیم چه چیز اما خودمان را به آن راه زده‌ایم

خبرآنلاین: من سینما را دوست دارم نه فقط برای فیلم‌های روشنفکرانه‌اش یا خوش‌ساخت و باکیفیت‌اش، برای خودش دوست دارم و برای حواشی‌اش که ممکن است بوی سوسیس آلمانی‌های کنار سینماهای لاله‌زار باشد یا عکس‌برگردان‌های صفحه‌ای دو زار مغازه‌ ‌کناری [از اَبَرقهرمان‌ها].

معنا و مفهوم سینما این روز‌ها عوض شده؛ مثلاً وقتی این فیلم‌شناسان 20، 19ساله [که 20، 10 برابر من فیلم دیده‌اند] وقتی می‌بینند از دیدن یک فیلم اَبَرقهرمانی ذوق‌زده می‌شوم یا در به در دنبال یک فیلم خون‌آشامی تازه می‌گردم، صورتشان می‌شود عین علامت‌های سئوال و تعجب، توأمان!

نه! به گمانم هنوز تا حدی از سینما لذت می‌برم و آن قدر خودم را مثل بعضی گرفتار تئوری نکرده‌ام که بترسم از اعلام این خبر که کلی حال کرده‌ام از دوباره دیدن فیلمی مثل «جک غول‌کش» یا «دزد بغداد» یا «هشتمین سفر سندباد» یا حتی فیلم‌های «بروس لای»! [که سینمای هنگ‌کنگ بعد از مرگ «بروس لی»، چندتایی تولید کرد و البته این نسخه‌بدل‌ها نتوانستند مثل نسخه‌های اصلی محبوب شوند.]

سینما، قدیم‌ها چیز دیگری بود. دروغ بگویم چرا؟ لذتی که من آن موقع از دیدن فیلم‌های B سینمای هنگ‌کنگ می‌بردم بیشتر از لذتی ا‌ست که الان در میانسالی از دیدن فیلم‌های برگمن می‌برم!

بخندید! بله، خنده‌دار است اما... واقعیت دارد. وقتی که داشتم برای اولین بار «درآکولا برام استوکر» کاپولا را می‌دیدم یاد آن فیلم‌های بی‌ادعای کمپانی راجر کورمن افتادم که دراکولاشان، کریستوفر لی بود و یادم آمد که چقدر التماس کردم به پدرم که برویم توی سینما تا این فیلم ببینیم اما پدرم ترجیح داد یک فیلم کم‌خطر‌تر را نشانم بدهد! [آن موقع فقط یکیشان را دیدم به نظرم فیلم دوم از آن سری بود که با پسر دایی‌ام که معلم بود به اسم اینکه می‌رویم فیلم میکی موس ببینیم، رفتیم و دو فیلم با یک بلیت دیدیم. فیلم دوم، یک فیلم هیولایی بود با بازی راجر مور]

10 سال پیش که سری کامل کارهای کریستوفر لی و وینسنت پرایس [در کمپانی کورمن] را دیدم، با نگاه بزرگسالانه، برخی‌شان فاقد جذابیت‌های حرفه‌ای بودند اما هنوز آن کودک درون داشت از این فیلم‌های ترسناک لذت می‌برد. چرا؟ شاید به این دلیل ساده، که سینما با حواشی‌اش معنا پیدا می‌کند و فیلم‌های خیلی مهم و فیلم‌های نه چندان مهم، اغلب پر از حاشیه‌اند درست مثل مسابقات خیلی مهم و غیر مهم فوتبال! [تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا مسابقاتی که میان این دو دسته رده بندی می‌شوند، بی‌حاشیه یا کم‌حاشیه‌اند و البته نه چندان جذاب؟!]

الان ما، وقتی با نسلی مواجه می‌شویم که در 19 سالگی یک پا متخصص سینمای ژاپن یا حتی کره‌جنوبی‌اند به خودمان می‌بالیم و احساس می‌کنیم حرکت به جلو بوده و دیگر نگاه عوامانه به سینما، از فکر و ذهن نسل نو برخاسته اما این نسل واقعا با این فیلم‌ها زندگی می‌کنند و از حواشی‌اش لذت می‌برند؟ البته دیگر لاله‌زاری نمانده تا بوی سوسیس آلمانی‌های ساندویجی‌هایش بماند! دیگر نمی‌شود از کنار سینمایی رد شد و از دیدن نام «یک مرد، یک شهر، یک کاراته‌باز» ترغیب شد که بروی سینما و عصر بهاری‌ات را با فیلمی بگذرانی که وسط نمایش دو تا حلقه‌اش، چراغ‌ها روشن شوند و یک نفر تخمه و آجیل و کانادا درای بفروشد! [راستی این نسل اصلاً می‌داند کانادا درای چیست؟!]

یک چیزی این وسط گم شده! به نظرم همه می‌دانیم چه چیز اما خودمان را به آن راه زده‌ایم!




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved