نقاشیهای «رِیچِل رایش» (۱۷۵۰–۱۶۶۴) نیروی گلها را به تصویر میکشند. با نگاه کردن به دهها نقاشی او که کمابیش همگی تصاویری از دستههای گل هستند، بیننده غرق فراوانی و تنوع گلها میشود، اما همه اینها با آگاهی عمیق از مرگ، فساد و خشونت طبیعت همراه است.
به گزارش فرادید، این هنرمند به ندرت گلها را بهتنهایی به تصویر میکشد؛ دستهگلهایش پر از حشرات و عنکبوتها هستند و زیرشان دوزیستان گرسنه و مارمولکهای در حال جنگ میخزند.
یکی از ویژگیهای رایج نقاشیهای گل آن دوره، نمایش گلهایی از فصلهای مختلف بود که آن زمان غیرممکن بهنظر میرسید، گویی گلبرگها با هم میآمیختند، انگار زمان هیچ معنایی ندارد. رایش همین کار را با گستره جغرافیایی سوژههایش انجام میدهد و خود را در شبکهای از دانشمندان و هنرمندانی قرار میدهد که نمونههایی را از سراسر امپراتوری استعماری هلند جمعآوری و ثبت میکردند.
او گونههایی را از نقاط مختلف جهان در یک قاب جمع میکرد. نمونه افراطی این کار «طبیعت بیجان با گلهای عجیب روی طاقچه مرمرین» (۱۷۳۵) است که ۳۶ گونه از اروپا، آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، آسیا، اندونزی و استرالیا را در خود دارد. تنها پروانهای در پایین دستهگل نشسته که گویی از این همه فراوانی شرمنده است.
او گلها را چنان نزدیک هم مینشاند که همچون قطعات پازل در هم قفل میشدند. از این رو بهترین فاصله برای تماشای آنها حدود ۴۵ سانتیمتر است؛ جایی که بیننده میتواند جزئیات را بررسی کند و همچون حشره از زیبایی هر گل بهره ببرد.
توضیح فیلم زیر: او گلهای ظریف را با دقت علمی و روح شاعرانه نقاشی میکرد - در حالی که ده فرزند بزرگ میکرد. راشل رویش، متولد ۱۶۶۴، چیزی بیش از یک هنرمند طبیعت بیجان بود. او یک پدیده بود.
در دورانی که زنان به سختی اجازه ورود به استودیوها را داشتند، رویش نقاش دربار الکتور پالاتین در دوسلدورف شد و آثار هنری خود را با قیمتی بالاتر از بسیاری از مردان معاصر خود فروخت - از جمله برخی از آثاری که از خود رامبراند هم فروش بیشتری داشتند.
نقاشیهای او فقط دسته گلهای زیبا نبودند. آنها کلاسهای استاد در مشاهده بودند - چرخه زندگی گلها، حشراتی که به آنها میچسبیدند، پوسیدگی که به مرگ و میر اشاره داشت را به تصویر میکشیدند. هر گلبرگی که او نقاشی میکرد، شکنندگی زندگی را زمزمه میکرد.
با وجود شهرت او در زمان خود، تاریخ نام او را فراموش کرد. تا به امروز.