از گریستن تا بهار، شعری به پیشواز نوروز
عارف پژمان
ا زگریستن تا بهار.....!
ز پشت پنجره، دیشب ، کسی صدایم زد
کسی به شعله شمعی، غبار روبی کرد
کسی زکلبهء متروک، سیل غم را شست
کسی به قصهء تنهایی خدا خندید!
****
چه کس به کلبه متروک روبرو، برگشت
چه کس به غمکدهء نبش کوچه ، باران برد
چه کس ز بالکن همسایه، کوچه را پائید
چه کس مرا به پنجهء حیرت فکند و رسوا کرد
چه کس دلم را برد ؟
****
ایا نشسته به آن سوی معبد تاریخ
بگو چه میگذرد در سکوت سنگستان،
در آن سلول ستم
هرسپیده و رگبار
زبان ها مسدود
ترانه ها ، مجروح
صدای کوچ کبوتر به کوچه ها جاری !
نهان چه میکنی
یار دبستانی ام، بگو
کتاب چشم تو، در فصل آخرش، گنگ است!
****
ز پشت پنجره،،پیهم، کسی صدایم کرد
بهار، چکمهء خود را به آفتاب سپرد؛
«گلی» نیامد و روبان قرمزش اینجاست
دو تابلو و دوتا عکس، یادگاری اوست .
دلم خوش است به پرواز دور چلچله ها!