
مقالهای تحت عنوان «شکاف نخبگان، زوال خرد جمعی» در روزنامهٔ حکومتی جمهوری اسلامی منتشر شده است. این نوشتار، با وجود وفاداری به اصل نظام و کاربرد ادبیات درونسیستمی و هشدارآمیز، در حقیقت اعترافی صریح به فرسایش بنیادهای پایداری نظام است و نشان میدهد که ساختار ولایت فقیه، در پی افول نفوذ هژمونیک خامنهای، وارد مختصات جدیدی از بحران درونی در مراحل پایانی خود شده است.
در این مقاله نویسنده اعتراف میکند که علت سرنگوننشدن ۴دههای نظام، نه در «یکپارچگی مطلق قدرت»، بلکه در توانایی آن برای «حفظ توازن میان نیروهای درونحاکمیتی» بوده است. با این حال، هسته اصلی مقاله، اعلام فرسایش آرام این توازن و بروز «واگرایی در میان نخبگان سیاسی و مدیریتی کشور» [بخوانید سردمداران مختلف حکومتی] است. این اعتراف از سوی یک روزنامهٔ حکومتی، میتواند نشانهای از ورود نظام به فاز برگشتناپذیر باشد، چرا که مکانیزم اصلی بقای آن (مدیریت تعارضات درونی در چارچوب رقابت درونسیستمی) در حال از کار افتادن است.
محوریترین نکتهای که مقاله به آن اشاره میکند، ترک برداشتن «قاعده نانوشته» حاکم بر سیاست نظام است: «رقابت مجاز است، اما شکاف در مشروعیت نه».
تا زمانی که هژمونی فراگیر خامنهای توانایی میانجیگری و تعیین خطوط قرمز را داشت، تنشها به سطح مدیریتی محدود میشد. اما نویسنده تأکید میکند که تحولات اخیر نشاندهنده سرایت «شکافهای سیاسی و فکری» به «سطح مشروعیت نظام» است.
سقوط از کدام لحظه آغاز میشود؟!
راهحلهای پیشنهادی مقاله برای نجات حاکمیت از سرنگونی محتوم اغلب ماهیتی تدافعی دارند و بر ضرورت «ترمیم پیوند میان حلقههای تصمیمسازی و تصمیمگیری» و «بازسازی اعتماد درونحاکمیتی» تأکید میکنند. نویسنده خامدلانه آرزو میکند که نظام به جای حذف، به «جذب روی آورده و به جای طرد، به بازتولید قدرت بپردازد!»
با اینحال هشدار پایانی نویسنده نشان میدهد که فاصله میان بحران باندهای حاکمیت و بحران عمومی جامعه بهسرعت در حال کوتاهشدن است. دقت کنید: ما اگر گوش خود را بر هشدارهای درون ببندیم، ناگزیر پژواک آن را از بیرون خواهیم شنید، اما آن زمان، معمولاً دیر است. تاریخ، بارها به ما آموخته است که سقوطها از لحظهای آغاز میشوند که قدرت تصور میکند هنوز زمان کافی دارد...
این مقاله در واقع فروریختن ساختاری را اعلام میکند که طی دههها انسجامبخش نظام ضدایرانی ولایت فقیه بوده است. نوشتار، در پوشش دغدغههای امنیتی و حکومتی، به چشمانداز سقوط شتابان نظام سندیت میبخشد. بهعبارت دیگر بحران کنونی در نظام، نه یک پدیده حاشیهای، بلکه نشانه ظهور گسلهای عمیق در میان سردمداران و باندهای قدرت است. در چنین وضعیتی، هشدار دیگر نمیتواند کارساز باشد.
درِ صندوق پاندورا را باز نکنید
به گزارش رادیو فردا، حسامالدین آشنا، مشاور رئیسجمهور در دولت حسن روحانی، در واکنش به اظهارات جدید فرمانده پیشین سپاه پاسداران به او هشدار داد که «درِ صندوق پاندورا را باز نکند» و افزود آیا دیگران هم اجازه دارند دربارهٔ دریافتها و عملکرد فرماندهان سپاه سخن بگویند؟
اصطلاح صندوق پاندورا اشاره به افشاگریهایی دارد که ممکن است پیامدهای غیرقابلکنترلی بهدنبال داشته باشد.
همزمان، رئیس مجلس شورای اسلامی رئیسجمهور و وزیر خارجهٔ اسبق را متهم کرد که با موضعگیریهای اخیر خود «به مسیر پیشرفت همکاریهای راهبردی» میان جمهوری اسلامی ایران با روسیه «لطمه زدهاند».
عزیز جعفری، فرمانده پیشین سپاه پاسداران، در گفتوگویی که روز شنبه ۳ آبان منتشر شد، ضمن تأکید بر اینکه «برای توسعهٔ صنعت موشکی نه احمدینژاد پول میداد، نه روحانی»، افزود: «نمیتوانم قضاوت کنم که بیمیلی نسبت به بودجه دفاعی در دولت روحانی ناشی از انگیزههای درونی بود یا فشار تحریمها.»
در واکنش به این اظهارات که در برنامه تلویزیونی «ماجرای جنگ» ساختهٔ جواد موگویی، برنامهساز نزدیک به حکومت مطرح شد، حسامالدین آشنا در شبکهٔ ایکس خطاب به جعفری نوشت: «رازهای مَگو را به آقای مُوگویی میگویی؟… درِ صندوق پاندورا را باز نکنید».
English SummaryThe article titled "Elite Gap, Decline of Collective Wisdom" by Ghadir Bastani Tabrizi in the state-run Jomhouri-ye Eslami newspaper presents a candid admission of the erosion of the foundations sustaining the Iranian regime. It suggests that the Wilayat-e Faqih structure is experiencing a new phase of internal crisis amid the declining hegemony of Khamenei.
Bastani asserts that the regime has survived for 40 years not due to "absolute power unity" but rather its ability to maintain a balance among the ruling factions. However, there is a growing divergence among political elites, signaling an impending irreversible phase for the regime. The article highlights the crumbling of the "unwritten rule" that allowed competition but prohibited legitimacy gaps.
As Khamenei’s hegemonic influence wanes, political tensions have begun to affect the regime's legitimacy. The author provides defensive solutions to avert an inevitable downfall, emphasizing the need to restore trust within the ruling circles. Yet, warnings indicate that the gap between governance crises and public unrest is rapidly closing, implying that the regime may misjudge its remaining time.
Hosseini Amiri, advisor to former President Hassan Rouhani, cautioned against revealing sensitive issues, referencing Pandora's Box to imply that such disclosures may lead to uncontrollable consequences. Concurrently, former IRGC commander Aziz Jafari remarked that both Ahmadinejad and Rouhani did not allocate funds for missile development, prompting criticism from parliament leaders about the implications on Iran-Russia strategic relations.
Overall, the article underscores a fundamental structural collapse within the regime, indicating that the current crises are revealing deep divides among its leaders.
انقلابهای کمونیستی از عقده های اقتصادیِ توده های مردم استفاده کردندو
دیکتاتوریِ پرولتاریا را ایجاد کردند*
*ولی درانقلاب دینی 57 از آنجا که(طبق تعریفِ خودشان)وضعیتِ اقنصادیِ مردم بد نبود؛ازعقده های هویتی وناتوانیِ در اتحادِ ملی و کمبودِ سواد وشناخت از ناریخ
کشورمان(لٌمپَنیسم)استفاده کردند برای اهداف و مقاصدِ شوم خودشان*و دیکتاتوریِ
ٌٌلٌمپَنتاریا را ایجاد کردند*
یک دلیل مهم که لٌمپَنیسم درکشور ابعادِ گسترده ای داشت,حذفِ نام اصلی کشورمان
اتحادیه پارسه-هخامنشی از روی نقشه جهان و جایگذین کردنِ کلمه از-هویت-خالی
ایران(که از اَران گرفته شده)که وجه مشترکِ ملیتی و هویتی مردمان کشور ما در
آن وجود ندارد*همچنین سرکوبِ فدرال خواهان(خودمٌختاریِ قومها)که البته مثل امروز
به بهانه تجزیه اعمال شده؛نقش زیادی داشته*
ِول کٌن بابا