همبستگی با خانم ستوده و سخنی در ستایش او
همبستگی با خانم نسرین ستوده و سخنی در ستایش او
عارف پژمان
بانوی آب و آیینه، نسرین!
گرد آفرید
چکمهء رزمت ، شکست و ریخت
مویت چو دود شد؛
این گیسوان تست که در کوچه ، روشن است
سروت به پای بی هنران، سرنگون مباد!
+++
اینجا، چنانکه دیده ای ،عشق، قدغن است
اطراف مدرسه ء دخترانه را
با سیم روسی خاردار، بسته اند
نفت و طلا و گندم و آهن
همراه جان خستهءآدمها
در انحصار سبحه و عمامه است !
« فردوسی» تا حوالی « توپخانه»
پاتوق دستفروشان دالر است
«روزی» ی نصف شهر، از ین راه میرسد .
+++
همزاد دشت گل سرخ ، نسرین
دل ، سوگوار دست کریم تست
آن دست ها که پیک بهاران بود .
آن دست ها اگر که بخشکد
در انجماد آتش و اندیشه
باری به دشت سرخ رهایی
که نقب خواهد زد ؟
+++
نسرین ، ای همه ایران
اندوه به چشم تو می زیبد،
یک شهر در شکیب تو فریاد گشته است
نامت ستوده باد!