شنبه، 25 مرداد ماه 1393 = 16-08 2014ایهاالناس فال می بینم: غلغُل و قیل و قال می بینمفال - م.سحر ایهاالناس فال می بینم اولیا و ائمه را خنجر ارحم الراحمین آنان را اُقتلوا اُقتلوا کنان هرسوی عرصۀ مِهر و آشتی را تنک جانیان با جناب قدیسان دعوی دین و تیغ ِ وحشت را بازوی زهد از آستین دغا زوزهء گرگ هار می شنوم راستی مُرده است و پَستی را کفتر صلح را به خون پیچان قهرِ آب جنوب می شنوم کاروان را به ساروانی ی ظلم زائران چنین مسیری را اینچنین سرنوشت انسان را آدمیت پناه برده به وحش می حرام و هنر حرام اما گوش تا گوش زیر مسند شیخ فاضل بی حفاظ می نگرم قصه کوتاه ، دور گردون را شهر را سالهاست مدفون در زآنچه در سال نو به بار آید فعلِ «امیّدوار بودن » را « ! چه توان کرد ؟ » را : « نمی دانم » |