آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 2 اسفند ماه 1393 = 21-02 2015

از کاميون گردی فردوسی تا محو رستم

روزنامه خراسان: در سايه سار اين شهر پر آشوب که هر روزه خبري، داغ تر از روزهاي قبل مي‌رسد، سايه دزدان مجسمه‌هاي رنگ و وارنگ و از جنس‌هاي مختلف برنز و برنج و... به خوبي به چشم مي‌خورد. داستان فکاهي براي‌تان نمي‌گوييم، بلکه داستاني است که چند روز درگيرش بوديم و از آنجايي که افکار عمومي بسيار فراموشکار است، به لطف همين حافظه‌ها به دست فراموشي سپرديم و مشخص نشد که اين مجسمه‌ها در دست چه کساني جا خوش کرد و چه کساني بردند و خوردند و... !؟
حالا همان حکايت به مثال روايت‌هاي تاريخي که دور تسلسل باطل مي‌خورد و به سرمنزل خود باز مي‌گردد، دامان مجسمه‌هاي ديگر را گرفت. مجسمه‌هايي به مانند فردوسي که نه در شب تاريک بلکه در روز روشن، آن را سوار بر کاميون مي‌کنند و فردوسي، همان بزرگ شاعر پارسي‌گوي و پارسي سخن، در حالي که شاهنامه خود را در دست دارد، از کوچه و خيابان‌ها عبور مي‌کند. مي‌گويند که مجسمه‌اي ديگر از اين شاعر مي‌خواهد جايگزين شود. حال بايد منتظر بمانيم که ببينيم اين جايگزيني اتفاق مي‌افتد يا اينکه دوباره بايد بشنويم: «کي بود؟ کي بود؟ من نبودم!»پيشنهاد مي‌دهيم که از همان پليس هاي افتخاري که قرار است اين روزها آموزش ببينند و در سطح شهر، مسئوليت نگاهباني را برعهده داشته باشند، استفاده بهينه شود که به صورت کشيک، مراقب باقي مجسمه هاي ميدان ها باشند که خداي ناکرده، مجسمه اي ديگر نخواهد جايگزين خود شود و صد البته، ديوار نوشت ها، صد هزاران مرتبه نقاشي ها و البته، احتمالا کمي بعد، چمن هاي پارک ها، خطوط عابر پياده، ميله هاي پرچم هاي برافراشته و... اغراق نيست. عمق فاجعه را در تيترهاي خبرهاي امروز و ديروز مي‌توانيم ببينيم. رجوع شود به خبر منتشره در روز پنجشنبه با اين تيتر: «حذف تصاوير شاهنامه از خيابان‌هاي مشهد» و «شهرداري سلماس، مجسمه فردوسي را از جا کند!»

گزارش‌ها درباره اين رويداد مي‌نويسند: «بنا به مصوبه شوراي اسلامي شهر سلماس ميدان فردوسي سلماس (شهرباني فلکه سي) در سي و ششمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي به ميدان انقلاب تغيير نام يافت. پس از تصويب تغيير نام ميدان «فردوسي» به «انقلاب» مجسمه فردوسي از ميداني که به نام شاعر بزرگ ايران نامگذاري گرديده بود خداحافظي کرد. شهرداري سلماس نيز بلافاصله اقدام به خاکريزي و شروع عمليات بهسازي کرده است!» چندي پيش نيز ايسکانيوز در گزارشي درباره پاک کردن نقاشي ديواري‌هاي شاهنامه در مشهد نوشته بود: چهار سال پيش در طي توافقي که ميان شهرداري مشهد و مرکز اطلاعات فناوري سپاه انجام شد تصاويري از نثر شاهنامه در حوالي بلوار فردوسي مشهد رسم شد که از اقبال عمومي بسيار خوبي هم برخوردار شد اما به دلايلي نامعلوم شهرداري، اقدام به پاک کردن آن ها کرد و در همين حال قول بازيابي و ترسيم مجدد اين تصاوير را در منطقه ديگري از شهر داد که ديگر خبري از ترسيم مجدد آنها نشد. پس از آن، نقاشي ديواري‌هاي مرکز فناوري اطلاعات سپاه در تقاطع بلوار خيام فردوسي مشهد با اطلاع کامل شهرداري محو شد.مدير امور هنري شهرداري مشهد دراين باره گفته بود: رسم و نقاشي ديواري هاي داستان هاي شاهنامه در اين خيابان مربوط به سه سال پيش است که طرح آن براساس تفاهم نامه منعقد شده با سپاه اجرا شده بود و اکنون با توافق جديد، بخشي از آن به تصاوير شهداي مخابرات مزين خواهد شد.
اين در حالي است که واکنش‌هاي بسياري در شبکه‌هاي اجتماعي نسبت به اين جريان‌ها ايجاد شده اما متاسفانه با وقوع رويدادهاي ديگر، فراموشي و مرور زمان شامل اين مسائل مي‌شود. همان طور که مجسمه‌هاي دزديده شده، از خاطر بسياري، حتي مسئولان، رفتند. از سوي ديگر، با توجه به حواشي بسياري که درباره مسائل قومي و زباني ايران وجود دارد، گذر از اين نوع وقايع ممکن است در نهايت موجب ايجاد برخي کژتابي ها و تصورات نادرست در سطح جامعه شود.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: