روزنامه شرق: رویای تبت نوشته فریبا وفی روایتی از عشق و سکوت است و علاوه بر آن سقوط ارزشهای کلی را در شامگاهان یا به تعبیر نیچه در غروب بتها روایت میکند. نویسنده این دو مضمون مهم را بهموازات هم در رمان خود به نمایش درمیآورد.
---
«مرد آرام عاشق سکوت بود، شیوه حرفزدنش بود، برای این سکوت نمیکرد تا چیزی یادش بیاید. سکوتش وقفه معمولی یا مکث بین دو حرف نبود خود حرف بود.»1
«سکوت» تم اصلی رویای تبت است و همچون موسیقی متن کل داستان را تحتتاثیر خود قرار میدهد. عشق و سکوت رابطهای دیرینه دارند. عشق در سکوت بهتر ادامه مییابد، بهتر خود را پنهان میکند و با تفسیر رفتارها و نشانههای طرف مقابل مکالمهای تمامنشدنی را بهتر ادامه میدهد. رویای تبت نوشته فریبا وفی از زبان شعله- یکی از شخصیتهای اصلی- روایت میشود. شعله اگرچه بیشتر روایتهای خود را خطاب به خواهرش شیوا بیان میکند اما روایتش در عین حال زندگی خود، خواهرش، جاوید، شوهرخواهرش و صادق را هم دربرمیگیرد. تا قبل از این شیوا همراه با جاوید و صادق بهخاطر فعالیتهایی به زندان میافتند. شیوا و جاوید زودتر آزاد میشوند. صادق چندسالی در زندان میماند. او که شخصیتی کاریزما و آرام دارد با همدلی و فداکاریای که سرمشقش شده محور داستان قرار میگیرد. هر تجربه غیرسودجویانه با دو عنصر «سکوت» و «خاطره» امکان ارتقا و تداوم بیشتری مییابد. در این میانه عشق بهعنوان شخصیترین تجربه غیرسودجویانه با اتکا به این دو عنصر در همان حال تداوم خود را حفظ میکند. خاطره در عشق نقش یادآوری و به بیانی دیگر «فراموشنکردن» را برعهده میگیرد، به همین دلیل هیچ عشقی از خاطره عاشق زدوده نمیشود. در عین حال عشق در سکوت حاوی عنصر نقادی است، عاشق دایما خود را نقد میکند و رفتارهای خود را مورد بازبینی مدام قرار میدهد، در مورد آنها مکث میکند و آنها را مورد تامل قرار میدهد. اساسا تجربههای شخصی چنانچه بخواهند در سطحی نازل باقی نمانند باید امکانات نقد مدام خود را فراهم آورند. تمام کتاب رویای تبت به یک تعبیر مرور خاطرههایی است که در ذهن شعله جریان مییابد. این خاطرهها حول عشق به «مرد آرام» ردیف شده و انسجام مییابد. «سوار ماشین شیریرنگ مرد آرام میشوم. تازه نیست. قراضه است اما مثل یک خانه امن است... من راحتم توی ماشین او... ماشین او آرام است مثل خودش. خانه متحرکی است میشود در آن پناه گرفت و دنیای بیرون را فراموش کرد.»2
سکوت انواع متفاوتی دارد، سکوتی که نشانه تسلیم است، سکوتی که نشانه همدستی است و سکوتی که میتواند نشانه همدلی باشد. اگنس هلر در مورد سکوت همدلانه میگوید: «فقط آدمیانی که میتوانند در کنار هم باشند کسانی هستند که در هماهنگی کامل با یکدیگرند. کسانی که به یکدیگر اعتماد دارند و در مراودهشان سخن را احتیاجی نیست.» بهنظر میرسد عشق در بیان انواع سکوت با سکوت همدلانه «همدلتر» است اما این همدلی تا آنجاست که راز عشق از پرده برون نیفتد. اساسا تمامی ویژگی عشق در وعدهای است که در آن نهفته شده، این وعده تا مادامی که وعده است بشارتدهنده است و آدمی را افسون پیچیدگیهای خود میکند و او را لحظهبهلحظه با خود همراه میکند، عشق تا مادامی که مسکوت است و به انجام نمیرسد میتواند تا ابد ادامه یابد زیرا عشق با زمان مستقیما کاری ندارد و اصلا آن را حس نمیکند.
درونمایه داستان رویای تبت «عشق» است و اوج داستان که فرود آن نیز است هنگامی است که راز ماجرا آشکار میشود و این آشکاری دیگر بازی در آن چارچوب را ناممکن میسازد و بهاینسان همدلی عشق و سکوت پایان میپذیرد. «شعله در ضیافتی که بهمناسبت تودیع سفر صادق برپا میشود متوجه علاقه شیوا (خواهرش) نیز به این مرد میشود. صادق گفته است که میخواهد به تبت برود. شیوا ناگهان و به حال غیرعادی به گریه میافتد و در حضور دیگران (شوهر، خواهر، مادرش) اعلام میدارد که او نیز میخواهد به تبت برود و در نتیجه راز او و راز داستان فاش میشود.»3
با فاششدن راز عشق اوج آن همچنانکه گفته شد فرود آن نیز میشود اما این تمام ماجرا نیست. سرنوشت جاوید و صادق بخش دیگری از این رمان است، این دو که در آغاز کار به دگرگونی کلی جامعه باور داشتند بهتدریج از این موقعیت فرافردی به موقعیتی شخصی تغییر جهت میدهند و درگیر همان روزمرهای میشوند که زمانی آن را نقد کرده و برنمیتافتند. این روزمرگی با توجه به کاراکتر شخصی صادق و جاوید البته متفاوت است. جاوید که شم واقعبینی دارد، واقعبینتر از آن است که جز به ثروتاندوزی به چیز دیگری فکر کند، او چنان غرق در کارش میشود که به چیز دیگری اصلا فکر نمیکند. او در شرایط جدید پیشآمده تازه میفهمد که چطور میتوان زندگی کرد. «جاوید میگفت: تازه میفهمم چهجوری باید زندگی کرد. همیشه میگفتم غذا را بخوریم خلاص بشویم و بریم سر کار مهمتر حالا میفهمم 40سال تمام به این شکم خیانت کردهام.»4
در صادق اما وضع کمی فرق میکند. به عبارت دیگر در او هنوز چیزی فراتر از واقعیت صرف وجود دارد. او کماکان و هنوز به ایدهای باور دارد اما این حقیقت برایش دیگر جنبهای کاملا شخصی دارد، صادق ناامید از هیاهوی بیرون و خسته و ناامید از تغییر کلی در خیال خود به آرامش در درون خود میاندیشد و به همین دلیل رویای تبت را در سر میپروراند. رویای تبت برای صادق نوید آرامشی بودایی است کمااینکه عشق صادق نویدبخش آرمش برای شیوا و شعله است. درونمایه رویای تبت اگرچه عشق است اما نویسنده در عین حال تغییر جهت از موقعیتهای فرافردی به موقعیتهای فردی را در داستان خود به نمایش درمیآورد. این موضوع یادآور پیشبینی نیچه درباره سقوط ارزشهای کلی است. از نظر نیچه در شامگاهان که مرکز داوری ارزشها از موقعیتی فرافردی به داوری منهای همسطح میانجامد دیگر هیچ ارزشی وجود ندارد که ارزش ازخودگذشتن داشته باشد. در این شرایط فداکارترین آدمهای «رویای تبت» در پی شخصیترین خواستههای خویش رویای تبت را در سر میپرورانند.
پینوشتها:
2،1، 4- رویای تبت، فریبا وفی
3- رمان ایران، عبدالعلی دستغیب
2004- 2024 IranPressNews.com -