نوشتن در ایران اسلامی مثل راه رفتن در میدان مین است

در شرایط کنونی ایران نویسنده نمی تواند هر چیزی را که دلش می‌خواهد بنویسد، باید همیشه احتیاط کند و حواسش جمع باشد. نوشتن در ایران مثل راه رفتن در میدان مین است.

مدتها بود که کتابی از ادبیات فرانسه نخوانده بودم تا اینکه «منگی» نوشته ژوئل اگلوف به دستم رسید. داستان کتاب به گونه ای نیست که حال خوبی به مخاطب بدهد، ...اما نویسنده این کتاب را طوری نوشته که وقتی شروع به خواندن می‌کنی نمی توانی کتاب را زمین بگذاری و مطمئناً وقتی کتاب تمام می‌شود، حس خوبی پیدا می‌کنی که یک شاهکار از ادبیات فرانسه را خوانده ای.

«منگی» روایتی واقع‌گرا و ساده دارد. این داستان از زبان پسربچه‌ای روایت می‌شود که با مادربزرگ خود در یک خانه‌ مخروبه و در محله‌ فقیرنشین حومه‌ شهر زندگی می‌کند و در کشتارگاهی در همان نزدیکی مشغول کار است. قهرمان رمان در چنین محیطی مجبور به کشف زندگی و پذیرش سرنوشت خود است و با زبانی شیرین و نشاط‌بخش، جهان پیرامونی خود را به تصویر می‌کشد. مترجم این رمان اصغر نوری است که تاکنون آثاری از ادبیات معاصر فرانسه را به فارسی برگردانده است.

گفت و گوی قدس آنلاین را با نوری در خصوص این کتاب و سبک نوشتاری «اگلوف» بخوانید.

اولین نکته ای که بعد از خواندن رمان «منگی» به ذهن مخاطب می‌رسد، لحن محاوره این اثر است. لحن کتاب به همین صورت بود یا شما به عنوان مترجم، نوآوری در برگردان اثر و لحن آن داشته اید؟

- رمان در زبان اصلی هم به زبان گفتاری یا محاوره نوشته شده است. همیشه سعی می‌کنم به انتخاب نویسنده و سبک اثر احترام بگذارم و تا جایی که می‌شود، روی ردپاهای نویسنده حرکت کنم. در ترجمه «منگی» هم از همین قاعده پیروی کردم.

در داستان این کتاب به شیوه رمانهای مدرن امروزی اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد و آنچه مخاطب را وادار به دنبال کردن داستان می‌کند، لحن و زبان روایت داستان است. فکر می‌کنید نویسنده چطور به نوع استفاده از این زبان دست پیدا کرده و تخصص او در رشته سینما چقدر به او در پرداخت داستان به این شیوه کمک کرده است؟

- بله در این رمان اتفاقی شبیه به اتفاقهای آثار کلاسیک ادبیات نمی افتد. راوی رمان بخشی از روزمرگی‌های خود را برای ما روایت می‌کند و لابه لای این روزمرگی‌ها چند خاطره و رویا هم تعریف می‌کند. این نوع آثار شخصیت محور هستند و معمولاً تمرکزشان روی شخصیت اصلی است. از این رو زبان روایت شخصیت اصلی اهمیت زیادی دارد و هرچه جذاب تر باشد، مخاطب بیشتر با او همراه می‌شود. اگلوف با انتخاب زبان محاوره برای روایت شخصیت اصلی باعث شده ما احساس صمیمیت بیشتری با او بکنیم، اما کلمات را با وسواس انتخاب کرده و حواسش بوده که زبان شخصیت اصلی خیلی کوچه بازاری نشود و تیپ خاصی را یاد آدم نیندازد. زبان راوی «منگی» زبانی ابداعی است که از ترکیب زبان محاوره و زبان شاعرانه ساخته شده است و فکر نمی کنم سابقه سینمای اگلوف نقشی در ساخته شدن این زبان داشته باشد، اما تجربه های سینمایی او مسلماً نقش موثری در تصویری بودن رمان «منگی» و تقطیعهای سینمایی اش داشته است.

فضایی که «اگلوف» در این رمان خلق کرده منحصر به موقعیت مکانی خاصی است، اما به نوعی تصویر شده که کاملاً برای ما ملموس است، مخصوصاً وقتی از راوی دودگرفتگی و هوای آلوده «کشتارگاه» صحبت می‌کند. در خصوص این نگاه جهانی که مخصوصاً نویسندگان امروز اروپایی در آثارشان به آن دست پیدا کرده اند، صحبت کنید.

- اگلوف در آثارش، دنیایی می‌سازد در کنار دنیای واقعی. دنیای اگلوف دنیای منحصربه فردی است که به افراد مطرود دنیای واقعی تعلق دارد. در دنیای اگلوف گرچه خیلی از آدمها و اتفاقهای کوچکی که برایشان می‌افتد عجیب و غریب هستند، اما غیرممکن نیستند. از این رو، این دنیا از یک طرف به دلیل بکری اش جذاب است و از طرف دیگر باورپذیر و قابل فهم است، چون نویسنده رئالیسم را ترک نمی کند.

مخاطب در ابتدای کتاب با فضای سردی که نویسنده در اثر خلق کرده مواجه می‌شود، اما طنزی که در زبان اثر وجود دارد، مخاطب را وادار می‌کند با اثر همراه شود و از داستان لذت ببرد، فکر می‌کنید اگلوف چطور به این نوع تلفیق دست پیدا کرده است؟

- طنز یکی از مؤلفه های مهم آثار اگلوف است. بدون این طنز، فضای سیاه آثار او تحمل ناپذیر می‌شود. اگلوف طوری این طنز را در شخصیت پردازی و فضاسازی آثارش وارد می‌کند که تفکیک این مؤلفه از آثار او تقریباً غیرممکن است. همانند فیلمهای برادران کوئن، با شخصیتهایی طرف هستیم که در موقعیت بدی گیر افتاده اند و هرچه دست و پا می‌زنند بیشتر فرو می‌روند. مخاطب از یک طرف به این شخصیتها و موقعیتها می‌خندد و از طرف دیگر دلش می‌سوزد و با شخصیت همذات پنداری می‌کند. این تلفیق نوعی طنز سیاه به وجود می‌آورد که از ویژگی های اصلی آثار اگلوف است.

اگلوف پنج رمان نوشته که همگی آنها جایزه گرفته و با استقبال روبه‌رو شده اند، فکر می‌کنید این توجه به آثارش ناشی از چیست و آثارش چه ویژگی خاصی دارند که تحسین همه را برانگیخته است؟

- مهمترین ویژگی آثار اگلوف منحصربه فرد بودن آنهاست. او سبک شخصی خودش را دارد و شبیه هیچ کدام از نویسنده های نسل خودش نمی نویسد. در ادبیات امروز فرانسه کمتر نویسنده ای است که مثل اگلوف به آدمهای حاشیه ای اجتماع بپردازد و رمانهایی بنویسد که در عین نقد اجتماعی خواندنی و سرگرم کننده هستند و از طرف دیگر، سطح ادبی خوبی دارند و همیشه مورد توجه منتقدان ادبی بوده اند.

به نظر می‌رسد، برخلاف آنچه در مقدمه اثر گفته شده و منتقدان اگلوف را وامدار کافکا می‌دانند و طرح جلد هم یادآور رمان «مسخ» کافکاست، تفاوتهای عمده ای بین این دو نویسنده وجود دارد، مثلاً اگلوف در ترسیم فضای سیاه جامعه و تأکیدش بر رئالیست بودن این مسأله چند قدم از کافکا جلوتر است؛ در خصوص شباهتها و تفاوتهای این دو نویسنده صحبت کنید.

- در آثار اگلوف، همانند بعضی از آثار کافکا، یک فرد برابر جامعه قرار می‌گیرد و نمی‌خواهد هنجار آن را بپذیرد. به تعبیر دیگر، جامعه فردی را که شبیه خودش نیست طرد می‌کند. در بعضی از آثار اگلوف، از جمله همین رمان «منگی» و رمان دیگری به نام «مردی که او را عوضی می‌گرفتند» این طرد، خودخواسته است. در «منگی» شخصیت راوی در هیچ‌کدام از فعالیتهای جمعی محیط اطرافش شرکت نمی‌کند. تنها محیط جمعی او، محیط محل کارش (کشتارگاه) است که آنجا هم از روی اجبار حاضر می‌شود. او تنهایی را انتخاب می‌کند و این تنهایی به طرد می‌انجامد. شخصیت اصلی و راوی رمان «مردی که او را عوضی می‌گرفتند»، مثل اغلب شخصیتهای دیگر اگلوف، فردی بسیار عادی با موقعیت اجتماعی بد است که تصمیم می‌گیرد خودش را در خانه حبس کند، چون هر بار که از خانه بیرون می‌رود، او را با کس دیگری عوضی می‌گیرند و او قدرت مقابله با این موقعیت را ندارد. اما تفاوت دنیای داستانی کافکا و اگلوف در این است که کافکا با وارد کردن عناصر غیرواقعی و غیرطبیعی به دنیای داستانی‌اش آثاری کاملاً نمادین با یک بن‌مایه‌ قوی فلسفی می‌سازد، داستان «مسخ» بهترین نمونه است. دنیای اگلوف، گرچه از نماد تهی نیست، اما نویسنده هیچ‌وقت رئالیسم را ترک نمی‌کند. شخصیتها و موقعیتهای داستانی او گرچه عجیب و غریب‌اند، اما غیرممکن نیستند.

با خواندن رمانهای امروز نویسندگان اروپا می‌توان به این نتیجه رسید که ادبیات دنیا به سمت نشان دادن سیاهی‌های جامعه حتی در جوامع مدرن پیش می‌رود، شما با این نظر موافقید و فکر می‌کنید با توجه به ممیزی هایی که در جامعه ما وجود دارد، نویسنده ایرانی می‌تواند با این جریان جهانی همسو شود؟
- یکی از جریانهای ادبیات امروز جهان، نشان دادن سیاهی های جامعه و ناهنجاریهای زندگی مدرن است. در کنار این جریان، ژانر ادبی دیگری هم وجود دارد که بیشتر به فردیت انسانها و دنیای درون آنها می‌پردازد و نوعی ادبیات ذهنی می‌آفریند. هر دو جریان مورد بحث، کمابیش، در ادبیات معاصر ایران هم وجود دارد، اما به هر حال در شرایط کنونی ایران نویسنده نمی تواند هر چیزی را که دلش می‌خواهد بنویسد، باید همیشه احتیاط کند و حواسش جمع باشد. نوشتن در ایران مثل راه رفتن در میدان مین است.

دوشنبه، 30 دی ماه 1392 برابر با 2014-01-20 ساعت 04:01
خبر بعدی : نه گفتن به 75 میلیون نفر آسانتر از 30 نفر غارتگر دزد
خبر قبلی : بازداشت و بی‌خبری از دو فعال مدنی و فرهنگی در خوزستان


برگ نخست
سرویس تازه: فيلم برای موبایل

2004- 2024 IranPressNews.com -