آقای ظريف «اروپای دوم» را جدی بگيريد

آقاي ظريف تا فرصت هست «اروپاي دوم» را جدي بگيريد

روزنامه خراسان - اظهارات جديد اوباما در انديشکده بروکينگز که احتمال موفقيت تفاهم با ايران را حدود 50 درصد دانسته بود بار ديگر اين سوال را پيش روي سياستگذاران ايران قرار داد که آيا درست است که همه تخم مرغ هاي خود را درون سبد تفاهم نهايي با 1+5 گذاشت يا بايد راه هاي جايگزين را نيز در دستورکار قرار داد تا اگر کار به بن بست رسيد در موضع انفعال قرار نگيريم؟ اصولا آيا راه جايگزيني جز تمرکز برتفاهم با 1+5 وجود دارد و در صورت پاسخ مثبت آن سياست جايگزيني که بهتر است به صورت همزمان پيگيري شود، چيست؟ پاسخ به اين سوال را در جمله اي خلاصه مي کنم: راهبرد وارد کردن «اروپاي دوم» به صحنه ديپلماسي هسته اي بهترين سياست جايگزين است که بايد همزمان با راهبرد تفاهم با 1+5 در دستور کار ديپلماسي هسته اي ايران قرار گيرد.

پيش از اينکه تعريفي از اروپاي دوم ارائه کنم و راهبرد پيشنهادي را توضيح دهم ضروري است تاکيد شود استراتژي تک راهبردي تيم هسته اي ايران که صرفا بر به "تفاهم" رسيدن با 1+5 تمرکز دارد ممکن است باعث فرصت سوزي بزرگي شده و خطر انفعال ديپلماتيک را در آينده ايجاد کند. استراتژي تک راهبردي مذکور بر دوپايه استوار است: اول حقانيت و منطقي بودن مواضع صلح آميز هسته اي جمهوري اسلامي و دوم پذيرش اين مواضع توسط کشورهاي مقابل در صورت ديپلماسي فعال همراه با منطق و انعطاف. اما آيا اعتمادصرف به اين دو مبنا امري پرريسک محسوب نمي شود؟

غير از مانع بزرگ و غيرقابل پيش بيني مانند کنگره آمريکا که حداقل فعلا تحت نفوذ لابي صهيونيستي و نئومحافظه کاران قرار دارد، مي توان به يادآورد که اعتماد به همين دو مبنا بود که باعث شد آقاي روحاني با اينکه سيگنال هاي خيلي مثبتي در اجلاسيه هاي اسفند 82 و شهريور 83 شوراي حکام آژانس در تعديل قطعنامه سوم و پنجم آژانس از سوي روسيه و چين گرفته بود همچنان صرفا تفاهم با سه کشور اروپايي را تنها راهبرد خود قرار داده و توافقنامه پاريس را در آذر 1383 به اميد به تفاهم رسيدن امضا کند و حکم بر ادامه تعليق کامل فعاليت هاي هسته اي ايران دهد اما نتيجه اين شد که بعد از بدعهدي هاي مکرر اين سه کشور که مورد اعتراض صريح و تند خاتمي رئيس جمهور وقت قرار گرفت، ديپلماسي او در موضع انفعال کامل قرار گرفت و به منتقد آن دوران خود يعني لاريجاني سپرده شد.

البته آن دوران، انفعال ديپلماسي روحاني معادل بن بست کامل سياست خارجي ايران نبود چرا که از يک طرف ايران در فناوري صلح آميز هسته اي راه نرفته بسياري پيش روي خود مي ديد که بد عهدي سه کشور اروپايي را بسان فرصتي، غنيمت شمرد و يک به يک گام در مسير تحقق آن ها گذاشت و از طرف ديگر لاريجاني با وارد کردن «شرق» به صحنه ديپلماسي هسته اي، 1+5 را بنيان نهاد و جايگزين سه کشور اروپايي کرد و توانست با ديپلماسي فعال از صدور قطعنامه به مدت يک سال جلوگيري کند و در نهايت نيز تا زماني که لاريجاني مديريت ديپلماسي هسته اي را به دست داشت با تحريم هايي کم دامنه و کم اثر روبه‌رو شود. اما اکنون که ايران به نهايت خواسته هاي هسته اي خود از نظر فني رسيده است و با تحريم هايي موثر روبه‌رو است آيا شکست احتمالي دوباره استراتژي تک راهبردي دولت روحاني، بن بستي پرهزينه بر کشور تحميل نخواهد کرد؟

به نظر مي رسد سه راه پيش روي ديپلماسي ايران باشد اول "تفاهم" با 1+5 که در صورت موفقيت بهترين و پرمنفعت ترين نتيجه را در پي دارد ، دوم ايجاد شکاف درون 1+5 و "منزوي کردن" آمريکا همانند سال هاي85 و 86 و سوم وارد کردن بازيگران جديد به عرصه ديپلماسي هسته اي همانند دوره وارد کردن روسيه و چين به مذاکرات. راه اول توسط آقاي ظريف به جد درحال پيگيري است و همچنان بايد در دستورکار قرار داشته باشد. با توجه به اينکه اوباما ، بوش نيست و هم اکنون سه کشوراروپايي نيز خود جزو تحريم کنندگان اصلي ايران محسوب مي شوند راهبرد دوم يعني شکاف بين اروپا و آمريکا مشابه دوره سالهاي 85 و 86 را مي توان منتفي تلقي کرد اما راهبرد سوم مي تواند فرصتي باشد براي دولت خوشنام روحاني در ميان دولتمردان کشورهاي "اروپاي دوم" به عنوان بازيگران جديد. در اين راهبرد، همزمان که براي "تفاهم" تلاش مي شود، به جاي شکاف در 1+5 شکاف در اتحاديه اروپا هدف دوم ديپلماسي قرار مي‌گيرد .

اشتباه نشود منظور ما از «اروپاي دوم» کشورهاي فقير اروپايي نيست بلکه اتفاقا منظور اصلي کشورهاي مهم اروپايي مانند ايتاليا، اتريش، فنلاند، نروژ، هلندو...هستند که اتفاقا از نظر اقتصادي و رفاه جزو کشورهاي توسعه يافته تلقي مي شوند اما بدون در نظر گرفتن منافع ملي و منطقه اي براساس غفلتي تاريخي از لحاظ سياسي دنباله رو چشم و گوش بسته کشورهاي فرانسه ، انگليس و آلمان هستند.

منطق مواضع هسته اي جمهوري اسلامي رسيدن به جايگاهي است که هم نياز توليد سوخت ايران در آن تامين مي شود هم با پذيرفتن نظارت هاي بين المللي تضمين هاي کافي به ديگر کشورها داده مي شود به گونه اي که اين اطمينان داده مي شود که امکان توليد سلاح هسته اي در ايران ميسر نخواهد بود. اين منطق که حتي کليات راهکار فني آن نيز پيش از اين در مداليته مردادماه 1386 بين ايران و آژانس مورد توافق قرار گرفته بود، به قدري قابل دفاع است که اگر مورد پذيرش چهار کشور غربي 1+5 قرار نگيرد به معناي زياده خواهي آن کشورها محسوب مي شود و دليلي ندارد که اگر ديگر کشورهاي اروپايي در جريان متن مذاکرات و مواضع منطقي ايران قرار گيرند منطق مستدل و محکم ايران را نپذيرند.

به سه دليل احتمال جدي دارد که سه کشور آمريکا و انگليس و فرانسه بعلاوه کشور آلمان که تلاش مي کند خود را در تراز بين المللي با آن ها همراه کند،حاضر به پذيرش موضع منطقي ايران نشوند: اول برخي تندروي هاي گروه هاي پرنفوذ داخلي آمريکا، انگليس و فرانسه براي رعايت منافع اسرائيل؛ دوم منافع استراتژيک در دست داشتن انحصار غني سازي و توليد سوخت هسته اي که همچنان مهمترين منبع انرژي قرن 21 محسوب مي شود و سوم منافع استراتژيک ناشي از حفظ سلطه هژمون برنظام بين الملل براي کشورهايي که از بعد از جنگ جهاني مديريت نظام بين‌الملل را در دست داشته اند و ايران اين جايگاه را به شدت به خطر انداخته است اما کشورهاي اروپاي دوم که زمام تصميم گيري درباره سياست خارجي خود را به چند کشورخاص سپرده اند، نه منافعي در سه محور فوق دارند و نه هيچ يک از آن سه محور، دغدغه اي جدي در سياستگذاري هاي ملي آن ها محسوب مي شود.

آنها فقط به دليل نگراني از به وجود آمدن کشوري داراي سلاح هاي هسته اي، با تحريم هاي شديد عليه ايران موافقت کرده اند اين سوء برداشت نتيجه اطلاع رساني يک طرفه امپراتوري رسانه اي غرب و ديپلماسي منفعل تيم آقاي دکتر جليلي است اما نگاهي ژئوپلتيک به اروپا تاييد مي کند که درون اروپا شکاف هاي تاريخي، فرهنگي، قومي، سياسي و اقتصادي زيادي وجود دارد و به همين دليل عمده کشورهاي اروپايي غير از چند کشوري که در ماجراي پرونده هسته اي ايران در عمل رهبري ديگران را به عهده گرفته اند ، نه تنها با ايران هسته اي که حاضر به پذيرفتن تمام نظارت هاي بين المللي است، «تضاد منافع استراتژيک» ندارند بلکه در شرايطي که اتحاديه اروپا با بحران اقتصادي دست و پنجه نرم مي کند، مي توانند از تعامل با ايران به عنوان بزرگترين منبع نفت و گاز دنيا، مرهمي براي دردهاي اقتصادي خود استفاده کنند و روشن است کوچکترين شکاف در اتحاديه اروپا يعني بي ثمر شدن تحريم ها و يا حداقل مجبور کردن آمريکا به امتياز دادن براي حفظ اجماع عليه ايران.

تنها مانع اين مسئله درحاشيه ماندن و بي اطلاعي آن ها از واقعيت مواضع هسته اي ايران و عدم روشنگري توسط ايران است زماني که شهريور 1386 در اجلاس فنلاند 22 کشور اروپايي خواستند پاسخ 21 صفحه اي ايران به پيشنهاد 1+5 را ببينند با پاسخ منفي سه کشور اروپايي روبه‌رو شدند که باعث اعتراض جدي اين کشورها به رهبري ايتاليا و هلند شد. ورود 22 کشور اروپايي به بازي هسته اي کمک زيادي کرد به نزديکي اروپا به ايران و انزواي دولت بوش.

با علني شدن فعاليت فردو و بازگشت بي اعتمادي به اروپايي‌ها و همچنين تغيير سياست دولت اوباما کشورهاي اروپاي دوم دوباره نقش دنباله روي را به عهده گرفته اند. آنها مدت ها است همه چيز را از نگاه رسانه هاي غربي ديده اند حال که دولت روحاني توانسته است فضاي مثبتي را از خود به نمايش بگذارد و حرف هايش توسط انديشمندان مستقل دنيا و همچنين دولتمردان کشورهاي اروپاي دوم شنيده شود، فرصتي استثنايي پيدا شده است تا آقاي ظريف همزمان با ادامه مذاکره براي تفاهم با 1+5 ، در عرصه ديپلماسي عمومي نگاهي جدي به دولتمردان و انديشمندان کشورهاي اروپاي دوم داشته باشد و با فعال کردن سفارت خانه تحت نظارت خود، اين دولتمردان را نيز نسبت به روند جزئيات مذاکرات آگاه کند تا در صورتي که آمريکا و سه کشور اروپايي خواستند خلاف منطق و منافع ديگر کشورهاي اروپايي بازي دو طرف برد را به هم بزنند، اين بازيگران جديد وارد بازي شوند در آن صورت حتي اگر نتوانستيم پنج بعلاوه يک را تبديل به «پنج بعلاوه اروپاي دوم» کنيم، خواهيم توانست بنيان تحريم هاي اتحاديه اروپا را از بين ببريم.

شنبه، 23 آذر ماه 1392 برابر با 2013-12-14 ساعت 12:12
خبر بعدی : رفتار آمريکا با نظام اسلامی عين ناجوانمردی بود
خبر قبلی : اظهارات بی سابقه یک مقام ترکیه درباره ارامنه


برگ نخست
سرویس تازه: فيلم برای موبایل

2004- 2024 IranPressNews.com -