یک دختر ۱۷ ساله ایرانی که ۵۰ روز قبل توسط دو نفر در خیابان افسریه تهران ربوده شده بود از سوی تعداد زیادی از دوستان ربایندگان وحشیانه مورد تجاوز قرار گرفت و سپس این دختر ستمدیده و بیپناه را به مدت ۵۰ روز به دیگر مردان اجاره میدادند.
مادر این دختر که دیروز در شعبه چهارم دادیاری دادسرای جنایی تهران حاضر شده بود، گفت: «چند روز قبل از این حادثه برادرم در شهرستان فوت کرد و من مجبور شدم به شهرستان بروم، به همین خاطر دخترم زهرا را که کمی عقبافتادگی ذهنی دارد، به یکی از اقوام نزدیک سپردم ولی روز دهم تیرماه حدود ساعت سه بعدازظهر زهرا برای خرید پفک از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. وقتی به من خبر دادند بلافاصله به تهران برگشتم و از پلیس درخواست کمک کردم».
زهرا که بسختی میتوانست صحبت کند، به دادیار سبحانیفر گفت: «ساعت سه بعدازظهر رفتم بیرون، یک پیکان سفید که دو تا آدم توش بود، بهزور سوارم کردند و درها را بستند هر چی مشت زدم به شیشه در باز نشد. بعد چاقو را گذاشتند زیر گلویم، مرا بردند به یک خانه. یک زن پیر آنجا بود، مریض بود.شب به من قرص دادند، خوابیدم بعد صبح که بیدار شدم پاهام درد میکرد».
زهرا که با یادآوری خاطرات گذشته دچار هیجان شدیدی شده بود و لکنت او هر لحظه بیشتر میشد، از ناراحتی به گریه افتاد.
مادرش گفت: «بچهام را نابود کردهاند. در مدت ۵۰ روز هر شب و هر ساعت او را به یک نفر میدادند و پول میگرفتند، همه آنها افغانی بودند».
زهرا که عصبانی شده بود، گفت: «۲۰ نفر بودند. نه، بیشتر بودند یکی میآمد میرفت، دوستش میآمد، یکی همه پولها را میگرفت»!
دادیار سبحانیفر گفت: «اگر آنها را ببینی میشناسی»؟
زهرا گفت: «بله، بله».
بعد به دستور سبحانیفر شش متهم افغانی را به اتاق آوردند. زهرا با دیدن آنها صورتش را در هم کشید و رویش را از آنها برگرداند و گفت: «همه اینها بودند، کار بد کردند مرا بردند زیر میز، پاهایم درد میگرفت».
پدر زهرا گفت: «روزی که زهرا را بردند، ما همه جا را دنبالش گشتیم بعد به پلیس خبر دادیم. مدتی بعد زهرا به خانه تلفن کرد و گفت که او را دزدیدهاند. ما هم از روی شماره تلفنی که به خانه زنگ زده بود، با کمک پلیس به جستوجو پرداختیم و ماموران پس از چند روز متوجه شدند که آنجا یک ساختمان نیمهکاره است».
پدر زهرا گفت: «پلیس یک مرد افغانی را در این ساختمان دستگیر کرد، اما او از وجود دختر ربوده شده اظهار بیاطلاعی کرد و در تمام مدت بازداشتش هیچ حرفی نزد، تا اینکه چند روز بعد دوباره زهرا تلفن کرد ولی اینبار هیچ شماره تلفنی روی صفحه تلفن ما نیفتاد. زهرا به ما گفت که یکجای دور است»
مادر زهرا هم گفت: «یک بار یک افغانیگوشی را از دست زهرا گرفت و به من گفت که “دخترت را دزدیدیم باید پول بدهید تا او را آزاد کنیم”. من گفتم هر چقدر پول بخواهید میدهم، فقط دخترم را به من برگردانید او مریض است. ولی دیگر خبری از آنها نشد».
بازجویی از همان مرد افغانی که دستگیر شده بود ادامه یافت و بالاخره اعتراف کرد و گفت: «زهرا را مردی به نام عزیز تاجیک معروف به عزیز افغانی به من داده بود. من هم بعد از یک شب زهرا را به افغانی دیگری به نام یونس دادم و او را به ویلای یک دکتر در دربندسر بردند».
بعد از شناسایی ویلا در منطقه دربندسر فشم ماموران به آنجا رفتند، اما یکی از افغانیها با دیدن ماموران، زهرا را به اتاقی زیر شیروانی برد و چاقویی را زیر گلویش گذاشت و دهانش را بست و تهدیدش کرد: «اگر صدایت دربیاید و ماموران پیدایمان کنند تو را میکشم».
بدین ترتیب ماموران پس از بازرسی ویلا موفق به پیدا کردن زهرا نشدند و برگشتند، اما چند روز بعد بار دیگر ماموران صبح زود به همان ویلا رفتند و به درون ویلا هجوم بردند و این بار زهرا را که در یکی از اتاقها زندانی شده بود، پیدا کردند و نجاتش دادند. درون ویلا جز زهرا هیچکس نبود. ماموران اطراف ویلا کمین کردند و نیمههای شب شش مرد افغانی را دیدند که وارد ویلا میشوند، بسرعت از کمینگاهها بیرون آمدند و همه مردان افغانی را دستگیر کردند.
متهمان دیروز در حضور دادیار سبحانیفر منکر ربودن و تجاوز به زهرا شدند، اما زهرا که انکار آنها را دید از عصبانیت فریاد میکشید و با سیلی محکم به گوش و صورت آنها میکوبید و میگفت: «تو بودی، تو من را اذیت کردی، دوستت کجاست»؟ بعد رو به صدیق یکی از دستگیرشدگان کرد که پیراهن سبزرنگی به تن داشت و گفت: «تو پولها را میگرفتی و دوستانت را میآوردی، پولها کو دوستانت کو»؟
بعد با کمک پدر و مادرش به زور او را روی صندلی نشاندند و آرام کردند. مادر زهرا گفت: «بچهام کینهیی شده است و با دیدن این نامردها دچار تشنج میشود. اینها فکر میکردند چون دخترم لکنت دارد و عقبمانده ذهنی است، نمیتواند آنها را شناسایی کند. این بی وجدانها دخترم را خیلی اذیت کردهاند، چندبار به او قرص اکس دادهاند تا بیحال شود».
زهرا گفت: «یک بار از بالای کوه مرا هل دادند پایین، افتادم توی رودخانه بعد گفتم دستها و پاهام درد میکنه، به من قرص بدهید ولی یک قرصی به من دادند که بلند شدم رقصیدم. بعدش چندتایی ریختند سرم و به زور لباسهایم را درآوردند. همه بدنم کبود بود هر وقت مرا میفروختند یا اجاره میدادند، کتکم میزدند. من نمیخواستم اذیتم کنند میگفتم بسه بسه، چقدر پول میخواهید؟ بگذارید برم پیش پدر و مادرم ولی آنها میگفتند:” پدر و مادرت مردهاند دیگه باید برای همیشه پیش ما بمانی”».
ثامن نوشت: با دستگیری شش متهم افغانی مشخا شد یکی از آنها بهنام عزیز که در واقع او روز اول زهرا را با اتومبیل ربوده و فروخته بود، فراری شده و به افغانستان رفته است، اما چند روز قبل به ایران برگشته و به اتهام اقامت غیرقانونی در شیراز دستگیر شده است که دستور انتقال وی به تهران صادر شد.
دادیار سبحانیفر گفت: «در حال حاضر این شش نفر را به اتهام آدمربایی، قوادی و ارتباط نامشروع و اقامت غیرقانونی در کشور بازداشت میکنم و دستور دادهام تمام افغانیهایی که در مدت ۵۰ روز اخیر از این دختر سوءاستفاده کردهاند شناسایی و دستگیر شوند».
شنبه، 11 آبان ماه 1392 برابر با 2013-11-02 ساعت 21:112004- 2024 IranPressNews.com -