وقتي به ديدار زبالههاي رها شده شهرهاي لاهيجان، سياهكل، ديلمان، رودبنه، چاف و چمخاله و... در جاده سياهكل، چسبيده به زندان جديد در تموشل رفتم بوي تعفن مرگ زاي زباله و شيرابههايش بر بوي تن سبز بهار، علف و درختان بسيار زشت و بيرحمانه ميچربيد و خنجر بر دل ميزد! از بشر بودنم سخت پشيمان شدم و بيدرنگ در درونم فرياد زدم: «در سرزمين ما خواهي بشوي رسوا، همرنگ جماعت رسوا شو!» اگر ميخواهي از زندگي سير شوي پيشنهاد ميكنم اين منظره را به تماشا بنشيني و نفس بسيار عميقي در اين فضاي مسموم بكشي، بيشتر هواي درون ريهام را بيرون ميدادم تا اينكه به درون بدم، بوي مرگ همه جا پيچيده بود. كوه زباله ساخت دست بشر، چشم را بهشدت ميآزرد. در پايين اين كوه زيبا و بزرگ 3 اسكلت سر گاو با دندانها و شاخشان و چشمي كه جايش خالي بود زشتي محيط را بيشتر زينت داده بودند. صداي پي در پي كلاغها بوي مرگ را به تن محيط پاشيده بود و نشان ميداد كه چه بيريا در آغوش مرگ قرار داري، زمان صفر بود به وقت مرگ! كوه زباله چه زشت جنگل را در آغوش گرفته بود! دلم براي جنگل، پرندگان و حيوانات در آن سوخت. پايين اين كوه، استخري زشت رنگ كه لباس سياه لجني به تن داشت و ادكلن تند متعفن با بوي زلال مرگ را به خود زده بود نگاهم را به خود گره زد و ميخكوبم كرد، اين استخر از شيرابه زبالههاي همه ما همشهريهاي فهيم، با فرهنگ، مهربان و دلسوزبا گذشته تاريخي پراعتبار و شهري كه عروس گيلان را به يدك ميكشد تشكيل شده، درصد مرگ در اين شيرآب مسموم، صد در صد است. اين شيرابه مرگ زاي پس از سرريزشدن در اين استخر به جنگل تا زير پاي درختان راه پيدا كرده بود. مردي از اهالي روستاي پشت جنگل كه داشت از جنگل به خانه ميرفت با ديدن ما شكوههايش به آسمان بلند شد: « سال پيش جاي زبالهها جنگل بود كه اكنون به اين گودال مرگ تبديل شده! پشت جنگل و كنار زندان شاليزار است و سالهاست كشاورزان از آبي كه در كانالي ميان جنگل جاري است براي شاليزار استفاده ميكنند. كانالي سنتي كه سيماني هم نيست و اين شيرابههاي زشت سياه به آن نفوذ كرده و امسال از همان آب آلوده، به ناچار شاليزارشان را تغذيه ميكنند، اعتراضشان هم به جايي نميرسد. «برنجهاي آلوده» شايد سهم من و تو شود كسي چه ميداند!؟ بيچاره با حسرت ميگفت گاوهايم از آشغالها خوردند و يكي شان را هم ازدست دادم! ديگر نميگذارم از آنها بخورند!؟» از من كلي تشكر كرد كه شايد صداي بيصداي او را به جايي برسانم و در انبوه جنگل پيري كه مرگ به تدريج داشت او را در آغوش ميگرفت گم شد و رفت. دلم از شنيدن حرفهايش سخت گرفت. آيا اين شيرابهها پس از وارد شدن به زمين به آبهاي زير زميني نفوذ ميكنند و آنها را به آلودگي ميكشانند؟ علفهاي دور و بر اين گودال و كوه مرگ همه آلودهاند. گاوها با خوردن آنها و زبالهها شير و گوشت شان آلوده است. پارسال بود كه جايي شنيده بودم در شكم گاوي سرنگ تزريقي يافت شد! چنين شتابان در سراشيبي بيفرهنگي به كجا ميرويم؟ خودخواهي تا چقدر؟ خودمان در شهر تميز و عاري از زباله باشيم و آن روستايي بيچاره كه كنار اين آلودگي زندگي و آنجا كشاورزي و دامداري ميكند با تعفن و مرگ دست و پنجه بزند! اين اصلا منصفانه نيست كه خوشي و خنده ما بر ناخوشي و گريه كسي بنا باشد، چرا طبيعت را با آلودگي حلقآويز ميكنيم؟ ما بلد نيستيم محيط زيست مان را تميز نگه داريم تا آن را پيشكش آيندگان كنيم. اگر اين گونه پيش رود بايد يك روز سياه به كره ديگري نقل مكان كنيم. چون تمام طبيعت و آبها مسموم شده اند! ما مصادرهكنندگان و خودخواهان زشت كره زمين هستيم!آشغالي را در سطل زباله ميريزم عذاب وجدان دارم كه دارد طبيعت را آلوده ميكند! در ديار ما جنايت عليه طبيعت و حيوانها كه اصلا جرم به حساب نميآيد! افسوس كه خواب زمستاني بيوجداني بيداري ندارد! همه ما در اين جنايت چه آگاهانه و چه ناآگاهانه دست داريم!
شنبه، 5 مرداد ماه 1392 برابر با 2013-07-27 ساعت 13:072004- 2024 IranPressNews.com -