برای کدامین گوش، چشم و دست / آیا فریاد رسی هست؟!
اکنون که دست به قلم برده ام، نمیدانم ابتدا و انتها و امتداد دردها را چطور در این دل نوشته جای دهم! دردها و فریادهایی که وجه مشترک خیلی از ماست؛ مایی که عزیزان و هم میهنانمان در سرزمین دربند ایران در فجیع ترین شرایط بی فریادرسی کارگشا، کالبد و روانشان تکه تکه میشود و فریاد عزیزانشان از مرزهایِ محصور تا تبعیدِ نفس گیر به جایی نمیرسد! آیا باید از کار و کنش خویش گله مند باشیم؟ چه راهکاری برای حفظ جان جگرگوشه هایمان در زندان های ایرانی داریم که به جزیره متروک آدم خوارها بدل شده است؟!...
* * *
از سویی اندک اخبار درز بیرون یافته از زندان بزرگ ایران و تک تک زندان های ریز و درشت دیگر –که حکم یک از هزاران فاجعه ای است که از فضای سراسر سانسور آن سامان به بیرون می آید- حاکی از روز به روز بدتر شدن اوضاع انسانی دارد.
از داخل زندان های ایران: وضعيت حسين رونقي نگران كننده است، آرش صادقي با اعتصاب غذایش معلوم نسیت جه حالی دارد، احمد عسگری با اتهامات دروغ جانش در خطر است، رضا شهابي در شرايط نامساعدي است، رگهاي قلب محمدرضا پورشجري تا گرفتگي كامل و قطع شریان حیات پیش میرود و... مشكلات زندانيان سياسي از قبیل بیماری و وخامت وضع جسمی و روحی از مرز نگران کننده یودن هم گذشته است...
از دیگر سو از زندان بزرگی بنام ایران: تنگناهاي اقتصادي و اجتماعي مردم هر روز بيشتر و گسترده تر از تمام تاريخ ايران شده است و به آخرين و مدرن ترين ورژن!! خود رسيده است. ظلم و جنايت و بي عدالتي سر به فلک کشیده و براي بحث در كوچكترين مورد آن سالها بايد نشست و نوشت و افسوس خورد كه چطور اين تنها گوهر هر آدمي -كه جانش هست- اينگونه لگدمال و سلاخی و تباهِ رژيم ديكتاتوري جمهوري اسلامي شده است.
نظامی که بی اعتنا به تمام موازین انسانی، اين بار در غالب سياستي جدید و عملي، دست به حذف فيزيكي و خود به خودي زندانيان سياسي در درون سياهچاله هاي خود زده است. از اين نظر ميگويم جديد و عملي که با توجه به تمام تلاشها و فشارهاي مراكز بين المللي حقوق بشر، براي بهبود شرايط غير قابل تحمل و كشنده زندانيان سياسي، حاكمان ايران در نهايت خونسردي و خودسری و بي اعتنايي، نه تنها اقدامي در جهت بهبود وضعيت موجود انجام نداده اند، بلكه هر روز شاهد افزوده شدن افرادي جديد به ليست بلند بالاي مبارزاني هستيم كه شايد همين لحظه از دستشان بدهيم؛ ستار بهشتی ها و زهرا کاظمی ها و افشین اسانلوهای دیگری که در سرزمین دربند ایران به دست این رژیم انسان سوز ِ انسانیت کش پَرپَر میشوند.
انسانهايي كه به واسطه اتهامات واهي و ساختگي -كه زاده روح استبدادي سردمداران حكومت اسلامي است و تنها براي بقاي ایدئولوژی مخرب و پیگری سیاست ارعابشان تنظيم شده است- ماهها و سالها زندانی و بعضا" به مرگ محكوم شده اند. شرايط و محل نگهداري آنها هم به حيواني ترين و توهين آميزترين درجه خود رسيده است.
براي نمونه، پدرم –محمدرضا پورشجری- زندانی سیاسی دربند در زندان ندامتگاه مرکزی کرج را مثال ميزنم كه خود شاهد آن هستم؛ کسی كه به جرم وبلاگ نويسي و تنها براي درج عقايد شخصي خود به زندان افتاده است، البته اگر بشود واژه "زندان" را در مورد آن مکان بكار برد؛ چون در ذهن همه زندان مكاني است بسته با امكاناتی حداقلی و اوليه براي گذراندن دوران محكوميت! و اين زندان در داخل ايران تبديل به "فاضلابي" براي نگه داري عزيزانمان شده است.
پدرم و ديگر زندانيان اين زندان بايد ماهانه ٧٥ هزار تومان براي تخت و ٣٥ هزار تومان بابت شستشو و وسايل شوينده خود بپردازند وگرنه بايد در سالن و در ميان فاضلابي كه به دليل خرابي لوله ها به بيرون سرازير شده، شب هاي طاقت فرسا را به صبح برسانند و تمام تعميرات و سرمايش و گرمايش اتاقها به عهده خود زندانيان و با هزينه شخصي آنهاست.
نیز به تازگي و به بهانه پيدا كردن گوشي موبايل و در واقع براي برهم زدن اندك آرامش آنها هفته اي دو مرتبه به اتاقها حمله ور ميشوند و تمام اندک وسايل آنها را زير پا له مي كنند و با اين كار علاوه بر ایجاد تنش رواني، خسارت مالي فراواني به آنها ميزنند.
١٠ ماه است كه پدرم نياز اورژانسي به عمل قلب دارد و به تازگي مشكل ورم پروستات او هم مزيد بر علت شده و با توجه به تاييد پزشكان، پرونده او تا رسيدن به دادستان پيگيري ميشود اما پس از آن به طور عمدی و اتوماتيك از آن مرحله به بعد قطع شده و كاملا ناديده گرفته و بی جواب گذاشته میشود و اين درحالي است كه اين روزها شاهد موارد بسيار نگران کننده و متعددی از بي توجهي به معالجه و درمان زندانيان سياسي هستيم...
اين چند مورد كوچك را كه كنار هم بگذاريم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اين ها همه به معني از بين بردن عمدي و آرام زندانيان سياسي با توجيه پزشكي "مرگ طبيعي" است!...
* * *
حتم دارم که ستم و بیداد نمیماند و داد و حق پیروز خواهد شد؛ کما اینکه دیکتاتورهای دیگر تاریخ هم نتوانستند ظلم خود را پابرجا نگه دارند و چه به جبر تاریخ و چه حرکت های آزادی خواهانه و دادگسترانه، ریشه آنها خشکیده شد. در مورد جمهوری جنایت پیشه اسلامی هم چنان که پدرم در دادگاهش خطاب به قاضی گفت: "پس از قذافی و بقیه دیکتاتورهای خاورمیانه نوبت آنان است" تاریخ تکرار خواهد شد. اما روی سخنم با کنشگران دلسوزی است که آرمانی جز انسانیت ندارند، اینکه تاریخ ستمکاری ستمگران ایران زودتر به پایان رسد و جان های کمتری مثله و سلاخی شود، کاملا دست مبارزان آزادی و مدافعان انسانیت است؛ بایستی برای نجات زندگی همه زندانیان باور و اندیشه، فارغ از هر تفکر و بینش شخصی، کم کاری ها را کنار گذاشت و کاری عملی کرد.
میترا پورشجری
3 مرداد 1392
2004- 2024 IranPressNews.com -