خمینی علیرغم دارا بودن شخصیت کاریزماتیک از ابتدای انقلاب نتوانست رهبریت بلامنازع خود را حفظ نماید و از سوی آیت الله منتظری به چالش کشیده شد.در اواخر دوران وی و پس از آن آیت الله ها در گروهایی مختلف سیاسی و با صدور فتواها با استناد به رساله های بی محتوا مبتنی بر ایدئولوژی اسلام شیعی بر جامعه تسلطه پیدا کرده اند. بهمین دلیل خامنه ای نیز تا کنون نتوانست خود را به یک رهبر بلامنازع تبدیل نماید. وجود کانونها و مراکز متعدد قدرت در میان روحانیون، جاه طلبی قشری برخاسته از خواست نامحدود آنها در تمام زمینه های سیاسی و اقتصادی ست. جامعه روحانیت مبارز از یکسو و محمع روحانیون از سوی دیگر دو قطب قدرت در جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند که از درون آنها کروبی و رفسنجانی، جنتی و یزدی و نظیر مصباح یزدی و پیروان غیر روحانی بیرون آمده اند.این فرآیند اما در حال باژگون شدن است. .....
هنگامی که رفسنجانی در هیبت پدر خوانده، خامنه ای را به ولایت فقیهی تعیین کرد هرگز تصور نمیکرد روزی حتی برای کاندیدا شدن هم محتاج به مجوز خامنه ای بشود. پدر خوانده ای که میخواست نظام و رهبر را از پشت پرده بشکل ماهرانه ای هدایت کند و مرد عبور از بحرانها لقب گرفت. رفسنجانی که امروز در ضعیفترین موقعیت سیاسی خود به تنها حربه کسب قدرت سیاسی یعنی انتخابات ریاست جمهوری اکتفاء کرده بود از این فرصت نیز محروم شد و میدان بازی سیاسی را به خامنه ای واگذار کرد. این در حالی است که فرآیند گذشته نظام جمهوری اسلامی تا کنون نشان می دهد بجز دهه اول انقلاب اسلامی کسی که همواره ارکان اصلی نظام را بعهده داشته است خامنه ای و ارگان نظامی سپاه بود. چشم اندار شرایط سیاسی کنونی نظام نیز نشان میدهد که خامنه ای به هدف اصلی خود یعنی تمرکز هر چه بیشتر قدرت سیاسی و نظامی در دستان خود و حذف کانونهای تهدید آمیز قدرت نزدیک شده است. شاید اگر شرایط انتخابات بطور ذهنی بگونه ای اقتضاء میکرد که کاندیدای دیگری بجز منتصب ولایت انتخاب شود موضوع تمرکز قدرت در دستان خامنه ای و سپاه یک دوره به عقب می افتاد، اما نمیتوان شرایط واقعی موجود را بر اساس شایدها و اگرها تصویر کرد و نتیجه ای کاذب از آن بدست داد. تحمیل شرایط کنونی بر شیوه انتخابات و چنگ و دندان نشان دادن ولایت و سپاه بر حوزه سیاسی کل نظام، نشان از این دارد که دیگر سیستم ولایت فقیه جمهوری اسلامی مراکز متعدد و چند گانگی قدرت را تحمل نمیکند و با عبور دادن پروژه اقتدار گرایی ولایت فقیه از دروازه انتخابات مهندسی شده قصد دارد نشان دهد که می تواند بخوبی از ابزار انتخابات ( ابزار دموکراسی) به نفع مطلقه نمودن قدرت و گذار به استبداد مطلقه بهره برداری نماید. انتخاباتی که برخی به غلط تصویر دموکراتیزه شدن فضای سیاسی کشور را از آن انتظار میکشیدند.
بر رسی ساختار سیاسی- دینی جمهوری اسلامی در سی و چهار سال گذشته نشان میدهد که ابن نظام دینی وجوهات مشترک و عملکردهای شبه فاشیستی بسیاری همانند با یک نظام توتالیتر از خود نشان داده است. دهه شصت و سرکوب گسترده مخالفان سیاسی حکومت و قتلهای زنجیره ای در دوران رفسنجانی که تا دوره ریاست جمهوری خاتمی نیز ادامه یافته بود بویژه نظام دینی را به فاشیسم سیاسی بسیار نزدیک کرد. دوران استبداد سیاسی رفسنجانی از دوران خفقان آور نظام محسوب می شود که آنرا به توتالیتریسم شبیه کرده بود، خامنه ای اما با رفتار قطبی گرایانه خود تکوین کننده پروژه شبه فاشیستی نظام دینی در ایران است...جهت توضیح بطور عام میتوان ویژه گی های مشترکی را بین نظامهای توتالیتر و نظام دینی جمهوری اسلامی بروشنی مشاهده نمود که شامل... وجود یک رهبر و یا یک حزب قدرتمند در راس قدرت سیاسی، توده ای شدن جامعه، مسلح بودن حکومت به یک ایدئولوژی ، دارا بودن پلیس مخفی، استفاده گسترده از ماشین سرکوب نظامی ، استفاده از سیاست رعب و وحشت افکنی در میان جامعه و استفاده از اوباش و ارازل در کنار نخبگان حکومت هستند.* اما فاکتورهایی وجود دارند که تفاوت نسبی این نظام دینی را حد اقل تا کنون با نظامهای توتالیتر نشان میدهند. این فاکتورها شامل :الف- وجود عناصر قدرتمند روحانیت در کل حاکمیت نظام که به چند گانگی قدرت در نظام و نوعی تقابل این کانونهای قدرت بر سر کسب قدرت مطلق انجامیده است و.ب- رشد جامعه ایران از وضعیت و حالت توده ای مطلق به جامعه ای بخش بندی شده و نه الزاما طبقاتی. نماد چنین رشدی را میتوان در حوزه رشد اقتصادی قشر متوسط جامعه و رشد جنبشهای مستقل جامعه شامل جنبشهای دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش معلمان و رشد جنبشهای اتنیکی بطور مشخص مشاهده نمود. گسترش نسبی قشر متوسط اما ممکن نشد مگر با ترک اقتصاد جنگی پس از جنگ و اعمال سیاست تناقض آمیز بسط مناسبات اقتصاد نیمه آزاد در بدنه نظام همراه با استبداد خفقان آور توسط رفسنجانی در یک نظام بسته که از آغاز ریاست جمهوری وی شروع شد اما به ناکامی و هرج و مرج کشانده شد. مردان انقلاب و مردان جنگی پس از جنگ وابسته به طیف رفسنجانی که با برنامه های اقتصادی نیمه باز وی برای دوران سازندگی تعیین شده بودند بدلیل منطبق نبودن کاراکتر و ماهیتشان با فرهنگ سرمایه گذاری در بخش تولید، بسوی رانت خواری، سفته بازی و فساد گسترده مالی کشانده شدند، اما قشر متوسط توانست از میان این سرمایه های سرگردان و بلبشوی اقتصادی سر بر آورد ...به این ترتیب بخشهایی از جامعه ایران توانست از حالت توده ای ایدئولوژی زده خارج شده و فاصله خود از حکومت را حفظ نماید. گرچه نمیتوان امروز با بحران اقتصادی گسترده ای که کشور را در بر گرفته است توقع داشت که قشر متوسط دارای دوام و بقای مداوم باشد. شواهد نشان میدهد تورم حاصل از بحران اقتصادی قشر متوسط را بسمت بخش فقیر جامعه سوق می دهد.
مشاهده می شود علی رغم اینکه رفسنجانی نتوانست در جایگاه فوقانی حوزه سیاسی حضور داشته باشد اما نقش وی در تغییر و تحولات اقتصادی و سیاسی اگر چه غیر متعارف اما بسیار گسترده بود و در واقع در موقعیت اجرایی قویتر از خامنه ای عمل نمود، اما رفسنجانی که از نظر سیاست سرکوب همخوان خامنه ای بود از نظر تفکراقتصادی در مغایرت و در تضاد با خامنه ای قرار گرفت. وجود این مسئله بهانه ای برای تقابل جهت کسب قدرت توسط یکی از آنها تلقی شد. به این ترتیب دو مهره اصلی نظام بطور روشن از مقطع ریاست جمهوری خاتمی صف بندی خود را حدودا مشخص کردند.
دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند
چرا خامنه ای بسوی اقدار گرایی مطلق به پیش می رود؟: پروژه اقتدار گرایی خامنه ای از زمانی آغاز شد که وی احساس کرد بعنوان رهبر سیاسی مدهبی نظام جمهوری اسلامی از سوی دو کانون قدرت مورد تهدید قرار گرفته است از یک سو چالش کانون قدرت سیاسی با هدایت رفسنجانی و همسویان وی از جمله خاتمی، موسوی و کروبی و دیگری چالش بزرگ جنبش اجتماعی که در دوران تسلط اصلاح طلبان بر دولت بسرعت رشد یافته و همواره کلیت نظام را هدف گرفته است.. خامنه ای با درک این موضوع که تفکر اصلاح طلبانه کلیت رژیم را در خطر سقوط قرار می دهد در سال 88 با پرداخت هزینه ای سنگین در مقابله با جنبش اجتماعی ضد استبداد اجازه نداد موسوی و کروبی به ریاست دولت برسند. فشار خامنه ای به آنها فهماند که هر نوع فضای باز سیاسی تحت عنوان اصلاحات، حضور سریع جنبش های عتراضی اجتماعی در کشور را بدنبال خواهد داشت که برای نظام به منزله ناقوس خطر سقوط است.... . اما رفسنجانی همواره از همین زاویه یعنی انتخابات ریاست جمهوری و اهرم جنبشهای اعتراضی خامنه ای را تهدید کرده است. رفسنجانی در تلاش برای حفظ نظام فرتوت دینی خامنه ای را مشکل نظام دیده و اصلاحات در سیستم رهبری یعنی رهبری شورایی را پیشنهاد کرده است که به معنی بر کناری خامنه ای است. موضوع مهم اما برای خامنه ای حفظ نظام آنهم بر اساس ولایت مطلقه است وی متعتقد است که تنها سیستم ولایی است که نظام را حفظ نگه می دارد . این دلیل کافی است که وی حاضر به تقسیم قدرت با رفسنجانی نباشد، مفهوم عدم تقسیم قدرت از سوی خامنه ای این است که نظام باید تک قطبی شده و بسوی مطلقه شدن به پیش برود. شرایطی که منقبض شده و همه راههای میانه را مسدود خواهد کرد.. آخرین فرصت برای رفسنجانی در انتخابات این دوره از بین رفت و او از قدرت رانده شد. این ضربه از سوی خامنه ای به رقیب قدرتمند خود یعنی رفسنجانی نشان داد که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند و تنها یکی باید در راس بماند و حکومت کند، چون اساسا ماهیت حکومت دینی چنین اقتضاء میکند و خامنه ای بر اساس یک حکومت استبداد دینی متکی به ولایت فقیه اساسا قاعده بازی را رعایت کرده و زمینه های انحصاری کردن قدرت را فراهم کرده است....بدیهی است پس از این دیگراصلاحات زمینه ای برای عملی شدن نخواهد داشت و انتخابات و عرصه دولت به عنوان آخرین حربه تهاجمی از دست رقبای سیاسی خامنه ای خارج شد. خامنه ای توانسته است مراکز متعدد قدرت روحانیون در درون نظام را از میان بر دارد و انها را بخارج از نظام پرتاپ کند.
رژیم جمهوری اسلامی محکوم به حذف و برکناری است:
راه حل رفسنجانی برای خروج از بن بست ولایت فقیه به معنی رهایی یافتن کشور از یوغ استبداد دینی نبود، بلکه وی معتقد است که راه حل وی برای تداوم حکومت استبداد دینی تنها از طریق مصالحه و سازش با جامعه ملی و جامعه جهانی امکانپذیر است. تفکر رفسنجانی نیز به این دلیل محکوم به شکست است که با باز نمودن فضای اجتماعی و نسبی سیاسی، بغض متراکم شده اجتماعی از فشارهای سیاسی- اقتصادی و اجتماعی فرصتی برای ادامه روند حکومت دینی باقی نمی گذارد. جنبش دانشجویی سال 78 شعار دانشجویان و جنبشهای متصل شده به جنبش دانشجویی نه تنها خامنه ای را هئف قرار داده بود بلکه خود رفسنجانی (مرگ بر رفسنجانی... اکبر شاه ) را همزمان و به شدت خامنه ای ( مرگ بر خامنه ای )مورد تهاجم قرار داده بود و هدف نهایی یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی را در شعارهای خود مطرح کرد. جنبش اعتراضی سال 88 نیز کل نظام را هدف قرار داده بود..
هدف و نظرگاه خامنه ای در این انتخابات ببار نشست، خامنه ای معتقد به مصالحه و سازش با جامعه ملی نیست و معتقد است هر گونه عقب نشینی در مقابل خواست ملت ایران و خواست جهانی به منزله سقوط نظام است، به همین دلیل تا کنون با تمام قوا به جامعه و مطالبات بر حقش حمله کرده تا از سرنگونی حکومت در مقابله با جنبشهای اجتماعی جلوگیری نماید.خامنه ای رفسنجانی را حذف کرد تا زمینه را برای ورود خود و ارگان نظامی سپاه به دوره اقتدار گرایی و استبداد مطلق بصورت عملی فراهم آورد. اگر گفته شود انتخاباتی که میبایستی فضای خفقان و استبداد ولایت فقیه را با گزینش یک رئیس جمهوری میانه رو تغییر دهد به ابزاری برای ورد به دوره استبداد مطلقه تبدیل شده است حرف گزافی نباشد، این بدین معنی است که انتخابات به ابزاری تبدیل شده است که تنها تمایلات رهبر را تامین می کند. خامنه ای در دوران پس از انتصاب رئیس جمهور محرم خود قطعا در مورد پدیده انتخابات تصمیم گیری خواهد نمود و انتخاب رئیس جمهور دوره بعد را به پارلمانی خواهد سپرد که فرمان حکومتی وی را اجرا خواهند کرد. پروسه آینده چشم انداز تیره ای را نشان میدهد و نیروهای سیاسی اپوزیسیون باید خود را برای فرآیند سخت آینده آماده نمایند... حکومتی که خامنه ای شکل میدهد بسیار شکننده است اما از طریق انتخابات قابل فروپاشی نیست، بلکه باید آنرا فرو پاشاند و این امکان پذیر نیست مگر با اتکاء به جنبشهای اجتماعی- سیاسی مردمی و حمایت جهانیان، در این میان نقش اپوزیسیون دموکراسی خواه و سکولار نقشی اساسی است. براستی نقش رفسنجانی و دیگران در فصل و فرآیند آتی که رو در رویی با استبداد مطلقه خامنه ای و برکناری نظام دینی در ابران است چه می تواند باشد؟!!!
پی نوشت:
*مسعود نقره کار در بررسی انقلاب اسلامی پدیده اوباش سالاری در نظام جمهوری اسلامی را بخوبی ترسیم کرده است.
پنجشنبه، 9 خرداد ماه 1392 برابر با 2013-05-30 ساعت 21:052004- 2024 IranPressNews.com -