ترجمه کتاب برنده جایزه ادبی: ارشاد به جای گوشت خوک نوشت گوشت گوساله
ارشاد گفت تمام افعال حرام باید حذف شود و تمام مشروبها و برندهایشان تبدیل به نوشیدنی شدند
گفتوگو با میلاد زکریا مترجم رمان آمستردام درباره دردسرهای ترجمه
تبدیل گوشت خوک به گوشت گوساله
روزنامه بهار: در تعریف از خوب بودن یک کتاب معمولا میگویند یک نفس و در یک نشست خواندمش و داستان آنقدر جذاب بود که گذر زمان را حس نکردم. در این تعریف فقط سرگرمکننده بودن یک کتاب هدف گرفته شده و خواننده از ادبیات جز این انتظاری ندارد: لذت خواندن باید بلافاصله و مثل فستفود به خورد آدم برود و پروسه خواندن خیلی فشرده شود. از نظر این خوانندگان کتابی که در چند نشست خوانده شود چندان تعریفی ندارد. آمستردام چنین خصوصیتی دارد، یعنی در یک نشست خوانده و به سرعت مصرف میشود، خوشخوان و پرماجرا و پرکشش است اما چنین تعریفی از هر کتابی ناقص است. آمستردام علاوه بر این ذرهبینش را روی لحظههای حساس چند حرفه گذاشته است. ما با شخصیتهایی مواجه هستیم که شغل تماموقتی دارند و دغدغههای شغلی. چیزی که جایش در رمان و داستان فارسی غایب است و اگر شخصیتی شغلی دارد، این شغل در داستان اثرگذار نیست و حضورش فرمالیته است. در آمستردام با یک موسیقیدان، یک روزنامهنگار و یک سیاستمدار مواجهیم که چالشهای کاریشان گرههای اصلی داستان را به وجود میآورند. چالشهایی که میشود نمونههای عینیاش را در دنیای واقعی دید و از قابلیت تعمیمش به مشاغل دیگر شوکه شد. ایان مک یوون برای نوشتن آمستردام در سال 1998 برنده جایزه بوکر شد و فروردين امسال نشر افق ترجمه فارسی این رمان را با ترجمه میلاد زکریا منتشر کرد.
اول رمان آمستردام نوشته شده موسسه نشر افق طبق قانون بینالمللی کپیرایت و از طریق عقد قرارداد با نویسنده اصلی امتیاز انتشار فارسی اثرش را خریداری کرد. موسسه افق با نویسنده اصلی ارتباط برقرار کرد یا شما به عنوان مترجم آن؟ و خریداری امتیاز انتشار فارسی اثر به چه معناست؟ یعنی ناشر یا مترجم دیگری حق ترجمه و انتشار آن را ندارد؟ با توجه به اینکه ایران عضو کپی رایت نیست خریداری امتیاز اثر به چه کار میآید؟
تا جایی که من میدانم چون ایران عضو معاهده بینالمللی کپیرایت نیست نخریدن امتیاز ترجمه مشکلی برای ناشر ایرانی ایجاد نمیکند (مگر اینکه احتمالا در بازار بینالمللی هم فعالیت داشته باشد) و اگر ناشری امتیاز ترجمه را خریداری کرد هم مانعی برای دیگران نخواهد بود که سراغ ترجمه و چاپ مجدد آن اثر نروند. از طرف دیگر ظاهرا عقیده بر این است که (متاسفانه) ایران باید دیر یا زود به عضویت این معاهده دربیاید و آن وقت دیگر اوضاع اینطور نخواهد ماند. خرید کپیرایت شاید نشان دهد ناشر ایرانی تصور و برنامهای برای آینده دارد. صاحب امتیاز اصلی اثر هم احتمالا برآورد مثبتی از ناشر ایرانی دارد که با او قرارداد ترجمه میبندد به هر حال یک ماجرای بیشتر حقوقی است که بین ناشر ایرانی و کارگزار نویسنده/ناشر اصلی انجام میشود و پای نویسنده و مترجم کمتر به آن کشیده میشود (مگر اینکه خودشان اصرار داشته باشند). اینها برداشت من از ماجراست.
در شناسنامه آمده كه خانم فرشته احمدی ویراستار کتاب است. چقدر متن نهایی با متن اولیهای که شما به ناشر دادهاید متفاوت است و ویراستار دقیقا چه کاری روی آن انجام داده؟
ایده خیلی کلی من درباره فرآیند ویرایش این است که من متنی را میدهم که خودم را راضی کند و خروجی ویراستار متنی است که خوانندگان را راضی میکند. برای این کتاب هم خانم احمدی تغییراتی پیشنهاد کردند كه در حد معمول بود یعنی تغییر بعضی جملات و کلمات که بیشترش را قبول کردم و اگر جایی نظرم فرق داشت سعی کردم راهحلی میانی پیدا کنم که هم دغدغه ایشان رفع شود هم نظر خودم تامین شود. غیراز خانم احمدی کتاب را دوستان دیگری هم خواندند که از پیشنهادهای آنها هم استفاده کردم.
از آنجایی که در نشر ایران کمتر کسی به طور تخصصی کار ویراستاری انجام میدهد و کسانی که اسمشان به عنوان ویراستار در شناسنامه کتابها میآید در اصل مترجم، منتقد ادبی یا داستاننویس هستند شما چقدر به کار ویراستار اعتماد میکنید؟
چارهای جز اعتماد کردن نیست چون کسی که کار صرف ویراستاری انجام بدهد، نمیشناسم و کسانی هم که خودم کتاب را برای اظهارنظر و رفع نواقص به آنها میدهم به هر صورت خواننده کتاب هستند نه ویراستار.
برای ترجمه یک اثر چه اولویتهایی را در نظر میگیرید و براساس کدام اولویت آمستردام را ترجمه کردید؟ مثلا چون آمستردام جایزه گرفته بود یا چون قابل ترجمه به فارسی بود و موارد سانسوری چندانی نداشت؟
اولویت عمده این است که کتاب را به عنوان یک خواننده دوست داشته باشم و به عنوان مترجم برآوردم این باشد که آنچه (به سلیقه من) در مضمون و زیباییشناسی اثر، اساسی است بتوانم به فارسی برگردانم. کم بودن موارد سانسوری هر دو اینها را در خود دارد، یعنی کتابی که بشود مقدار زیادیاش را حذف کرد و آنقدر آسیب نبیند احتمالا از اولش کتاب چندان خوبی نبوده... علاقه به کتاب از این نظر هم مهم است که در مدت طولانی ترجمه و آماده شدن از بودن با کتاب زده و خسته نشوم. جایزه گرفتن بیشتر کمک میکند که یک کتاب را برای خواندن انتخاب کنم و تاثیر چندانی روی انتخاب برای ترجمه ندارد.
چه حجمی از کتاب را در جریان ترجمه خودسانسوری کردید و چقدر بعد از اینکه به ارشاد فرستاده شده سانسور شد؟
سعی کردم خودم کمترین میزان سانسور را اعمال کنم، این کار را بر عهده ناشر و ارشاد گذاشتم. شاید بس که این روند سانسور آزارم میدهد سعی میکنم کمتر در آن شرکت کنم. در کل به نظرم میرسد به جز چندین کلمه و یکی، دو جمله اینجا و آنجا آسیب جدی به ساختار قصه وارد نشده.
مثلا چه چیزهایی حذف شده؟
مثلا یک جا (و نه همه جا) گوشت خوک شده گوشت گوساله و جملهای درباره اندیشیدن یک شخصیت کتاب به خودارضایی حذف شده. ارشاد گفت تمام افعال حرام باید حذف شود و تمام مشروبها و برندهایشان که کلایو با آنها پز میدهد تبدیل به نوشیدنی شدند.
اگر کتابی ترجمه کنید که ارشاد بگوید یک فصل آن باید حذف شود تن به انتشارش میدهید؟
نه، صرف نظر میکنم. الان راههایی برای انتشار شخصی در اینترنت وجود دارد و با اینکه ممکن است اثر خواننده زیادی پیدا نکند ولی ترجیح میدهم این راه را برای انتشار انتخاب کنم. گرچه سراغ ترجمه کتابی که مورد زیادی سانسور داشته باشد نمیروم.
یان مک یوئن، یان مک اوان، مک اون و ایان مک یوون. کتابهای این نویسنده را علاوه بر شما چند مترجم دیگر هم ترجمه کردهاند و به همین دلیل تلفظهای مختلفی از اسم او در فارسی وجود دارد. تعدد تلفظ ممکن است خواننده را به این اشتباه بیندازد که اینها چند نویسنده هستند. شما چگونه به ایان مک یوون رسیدید؟
من تلفظ اسمش را از رسانههای انگلیسیزبان شنیدم و به نظرم این طریق نوشته به اسم او نزدیکتر بود. یوئن هم درست است آوردن حمزه را دوست نداشتم اما مک اوان به نظرم نسبت به تلفظ اصلی نادرست است. چهار، پنج سال پیش که خیالباف را ترجمه میکردم (اولین اثری است که از او به فارسی ترجمه شده) با این تنوع در تلفظ روبهرو نبودم.
قبل از ترجمه نقدهای کتاب را هم خوانده بودید؟ در انتخاب شما تاثیر دارند؟
نقدها را برای اطلاعات شخصی میخوانم اما خیلی معیار قرار نمیدهم. مهمترین عامل این است که خودم کتاب را دوست داشته باشم. آمستردام را 12، 13 سال پیش خوانده بودم و خواننده پر و پاقرص آثار مک یوون هستم. در بین کتابهایی که خواندهام آمستردام از همه برایم محبوبتر بوده. شاید بهدليل جمع و جوربودن و شستهورفته بودن کلی کار هم باشد. مصاحبهای از مک یوون میخواندم که گفته بود فرم رمان کوتاه یا نوول به نظرش به رمان برتری دارد چون فرم و ساختار میتواند نقش اساسیتری بر عهده بگیرد و به علت کوتاهیاش خواننده هم بهتر میتواند ساختار را در ذهن داشته باشد. دو کتاب آخر مک یوون کمتر از 200 صفحهاند و خودش میگوید که اسم داستانی با 25هزار کلمه و کمتر را رمان میگذارد.
شاید به دلیل اینکه آمستردام برنده بوکر شده نقدهای زیادی دربارهاش شده اما در بین آنها نقدهای منفی هم زیاد است. یکسری از منتقدان این کتاب را بدترین کتاب مک یوون میدانند.
یک سال قبل از انتشار آمستردام کتاب enduring love از او منتشر شده بود که منتقدان خیلی از آن استقبال کردند و به فهرست نهایی بوکر هم راه پیدا کرد ولی برنده نشد. مک یوون میگفت واکنشها به آمستردام قبل از اینکه جایزه بگیرد خیلی خوب بود. بعد از اینکه کتاب جایزه گرفت واکنشهای ضدجایزه و روشنفکری منتقدان را برانگیخت.
مک یوون در ادبیات انگلیسی زبان نویسندهای عامهپسند به حساب میآید؟
هرچند موضوعات قابل دسترسی را برای نوشتن انتخاب میکند اما به همراه مارتین امیس و جولین بارنز سالهاست جزو سه نویسنده سرشناش بریتانیا و به نوعی ویترین ادبیات داستانی معاصر انگلستان است. از بین این سه، مک یوون وجه روشنفکری کمتری دارد و احتمالا فیلمهایی که با اقتباس از داستانهای او ساخته شده در این تصویر موثر هستند.
2004- 2024 IranPressNews.com -