روشن است سرنوشتِ سیاسی ای را که امروز برای هاشمی رفسنجانی، بعنوانِ یکی از قدرتمندترین مردان سیاسی روزگار خود در جمهوری اسلامی در نظر گرفته اند، میتواند همان آیینهء تمام نمای بسیاری دیگر از سرمداران رژیم، بویژه روحانیون در قدرت باشد. هاشمی خود بارها عنوان کرده است؛ خوار برشُمردن او و اطرافیانش بمنزله بی اعتبار کردن جامعه روحانیت، بویژه روحانیتِ در حکومت است.
کوروش اعتمادی
22 مارس 2013
[email protected]
****
اعترافاتِ بی پردهِ هاشمی رفسنجانی در دیدار با استانداران دوران ریاست جمهوری اش، پیرامونِ اختلاف نظرهای سیاسی او با «رهبر»، حاکی از شکافِ عمیقی است که امروز در رأس حاکمیت جمهوری اسلامی به آشکار مطرح میشود. بی گمان این نخستین باری است که آکتُور با «متنفذ» جمهوری اسلامی، از بروز مشکلات اساسی در ساختار نظام میگوید که اساساً مورد پذیرش «رهبر» نیست . هاشمی از بی اعتمادی «رهبر» بخود سخن میگوید که بنظر میرسد این اظهارات بمعنای نقطهء پایانِ حضور او در صحنه سیاستِ جمهوری اسلامی، در آینده ای نه چندان دور باشد.
مدّتها بود هاشمی بدنبال درخواستهای مکرر گروههای مختلفِ «اصلاح طلب» حکومتی، تحت فشار بوده تا خود را در دورِ یازدهم ریاست جمهوری رژیم کاندید کند. او هرگاه موضوع کاندیداتوری اش از سوی گروه های «اصلاح طلب» حکومت مطرح میشد، صریحا ً عنوان میکرد در صورت تکلیفِ انجام یک وظیفه، این امر را خواهد پذیرفت. گاه او پذیرش حضورش در رقابت ریاست جمهوری را به تأیید نقطه نظر «رهبر» در این خصوص موکول میکرد که در صورت اصرار «رهبر»، آنهم بعنوان یک وظیفه، حاضر خواهد شد درانتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری بعنوان یک کاندید شرکت جوید. امّا بنظر میرسد با توّجه به محتوی گفتگوهای اخیر هاشمی با «رهبر» پیرامون وضعیتِ بحرانی نظام، کشور و آینده سیاسی جمهوری اسلامی، همهء محاسباتِ سیاسی هاشمی و بخشی از «اصلاح طلبان» حکومت بهم ریخته باشند. هاشمی در دیدار با استانداران دوران ریاست جمهوری اش از بروز اختلافات گسترده سیاسی بین خود با «رهبر» میگوید که از این رو او بهیچوجه صلاح نمیداند که خود را کاندید انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم کند. در این دیدار هاشمی نه تنها از بی اعتمادی «رهبر» بخود سخن میگوید بلکه گله مند از واکنشِ ناپخته برخی جریانات «اصلاح طلب» نسبت به او در مقطع انتخابات دور نهم ریاست جمهوری است. در این رابطه او به نتایج انتخابات دور نهم ریاست جمهوری رژیم اسلامی اشاره میکند که چگونه به اصرار گروههای «اصلاح طلب»، او کاندید ریاست جمهوری میشود ولی بناگهان در کوران رقابتها برخی از جریانات اصلی «اصلاح طلب»، دکتر معین را وارد عرصهء رقابتها میکنند. هاشمی تأکید میورزد؛ ورود معین به دورِ رقابتها منجر شد که آرای مردم بین او و معین تقسیم شود تا دراین بین سپاه و احمدی نژاد پیروز دور نهم ریاست جمهوری رژیم شوند. با توّجه بدین دلایل روشن است که هاشمی با دلسردی و نا امیدی نسبت به دو جریان حکومتی، «اصلاح طلبان» و «اصولگرایان»، انصراف خود از شرکت در دور آتی ریاست جمهوری حکومت را اعلام میدارد.
خودداری صریح هاشمی رفسنجانی از حضور در دورِ یازدهم ریاست جمهوری و سردی روابط سیاسی او با «رهبر» و بازپس گیری تدریجی همهء منصب های سیاسی و مذهبی او، بیانگر ایجاد پیش زمینه های لازم برای حذف کاملِ او از دایره قدرت در نظام اسلامی میباشد. چرا که پیشتر با اعلام برکناری هاشمی از امامت نماز جمعه تهران توسط رضا تقوی ( مسئول انتخاب و برنامه ریزی نماز جمعه های ایران) و یا خلع ید او از مقام ریاست مجلس خبرگان رهبری، پیش بینی میشود که دیگر هاشمی آن مرد قدرتمند نظام در دوران ولایتمداری خمینی نباشد. آنچه که امروز تحت عنوان مسئولیت سیاسی برای هاشمی در ساختار نظام در نظر گرفته شده است، ریاست مجلس فرمایشی تشخیص مصلحت نظام است که در این سالهای اخیر بویژه در دوران ولایت علی خامنه ای از اعتبار سیاسی برخوردار نیست. مجلس تشخیص مصلحت نظام که روزگاری محل حل اختلافات سیاسی باندهای حکومتی محسوب میشد و امکانی بود که هاشمی حضور خود در صحنه سیاست رژیم اسلامی را تثبیت کند، به حوزهء سیاسی بی خاصیتی تبدیل شده است که ماندگاری اش صرفاً بواسطه «احترام» نسبی است که نظام برای آیت الله خمینی بعنوانِ بنیانگذار این نهاد قائل است. شکی نیست در آیندهِ نزدیک وقتیکه قدرت مطلقهء ولی فقیه رژیم در زیر سایه سرنیزهِ سپاه در کشور گسترده تر شود، فاتحه این نهاد سیاسی هم خوانده خواهد شد و در پی آن هاشمی بطور تمام وقت خانه نشین خواهد شد.
هاشمی در دیدار با استانداران دوران ریاست جمهوری خود به واقعیت هایی اشاره میکند بدین معنا که او قربانی باندبازی های روابطِ سیاسی شده است که او خود روزگاری بنیاد آنرا در ساختار حکومت پی ریخت. او صریحاً ابراز میدارد؛ ورود علی خامنه ای و سپاه به عرصه های سیاست و اقتصاد را او موجب شد و یا بعبارتی دیگر بدنبال تلاشها و دسیسه بازی های سیاسی او بوده است که امروز علی خامنه ای و سپاهیانش در ایران، یکه تاز میدان سیاست و اقتصاد میباشند و کشور را در چنگال قدرت خویش گرفتار کرده اند. هاشمی یکبار دیگر تأکید میورزد که ورود علی خامنه ای به «شورای انقلاب» و یا دادن بخشی از مسئولیتهای اقتصادی به مهندسی سپاه پس از پایان جنگ، بنا به درخواستهای او انجام گرفت، علیرغم اینکه بسیاری از دوستان او با این امور با هاشمی مخالف بودند. در همین رابطه او میگوید که امروز سپاه پاسداران نه تنها نبض اقتصاد کشور را در اختیار دارد، بلکه مدیریت سیاست خارجی و داخله رژیم را هم بعهده گرفته است. با این اشاره هاشمی قصد دارد عنوان کند که امروز خود «رهبر» هم زایده ای پیش در تصمیم گیریهای اصلی در ساختارِ نظام نیست که با باج دهی گسترده به سپاه پاسداران، قادر به «زمامداری» است. اینکه گفته میشود امروز سپاه نقش اصلی در تعیین خطوط سیاستهای خارجی حکومت ایفاء میکند گفتار جدیدی نیست، چرا که از سالها پیش بسیاری از متخصصین امور سیاسی اعلام داشته اند در پیشبرد سیاستهای خارجی رژیم اسلامی، فرمانده سپاه قدس ، قاسم سلیمانی، نقش تعیین کننده ای را ایفاء میکند؛ بویژه در حوزهء خاورمیانه و ترور شهروندان ایرانی و خارجی در دیگر اقصی نقاط جهان. همه باور دارند خود «رهبر» هم با طیب خاطر سُکان سیاست خارجی حکومت در حوزهء خاورمیانه را به قاسم سلیمانی سپرده است و دربست گوش به راهبُردهای سیاسی او در برون مرز است. و همه آگاه هستیم نفت و گاز که روزگاری منابع ملی مردم ایران محسوب میشند، امروز «رهبر» جمهوری اسلامی برای حفظ ولایتمداری خود بر ایران، در کَنَف اختیار سپاه پاسداران قرار داده است. و همهء شاهد بوده ایم در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بود که بیشترین قراردادهای نفتی دولت با سپاه پاسداران منعقد شد که در واقع این رخداد پس از اکنشاف نفت در ایران بی سابقه بوده است.
روشن است سرنوشتِ سیاسی ای را که امروز برای هاشمی رفسنجانی، بعنوانِ یکی از قدرتمندترین مردان سیاسی روزگار خود در جمهوری اسلامی در نظر گرفته اند، میتواند همان آیینهء تمام نمای بسیاری دیگر از سرمداران رژیم، بویژه روحانیون در قدرت باشد. روزگاری هاشمی پس از آیت الله خمینی با متنفذترین عنصر سیاسی جمهوری اسلامی محسوب میشد. ولی امروز مشاهده میکنیم او و اعضای خانواده اش چگونه با تحقیر تمام از صحنه سیاست به کنار گذاشته میشوند. هاشمی خود بارها عنوان کرده است؛ خوار برشُمردن او و اطرافیانش بمنزله بی اعتبار کردن جامعه روحانیت، بویژه روحانیتِ در حکومت است. آنجا که هاشمی رفسنجانی در دیدار با استانداران دوران ریاست جمهوری خود اشاره میکند؛ سپاه نبض اقتصاد و مدیریت سیاست خارجی و داخله کشور را در اختیار دارد. این بدین معنا است که در سلسله مراتب قدرت، «رهبر» هم هیچکاره است و این نظامیان حکومت هستند که تعیین کننده سیاستهای کلان حکومت در همهء عرصه ها هستند. امّا پرسش اصلی این است آیا حذف کامل هاشمی از صحنه سیاست بمنزله حذف تدریجی روحانیت از سلسله مراتب قدرت در نظام جمهوری اسلامی است؟ بواقع پس از حذف هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای از صحنه سیاست، کدامیک از مراجع روحانی دارای آن پتانسیل های معنوی و سیاسی لازم هستند که بتوانند سُکان اداره جمهوری اسلامی را بعهده گیرند؟ هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای از جمله رهبران سیاسی نظام محسوب میشوند که بخشاً اعتبار سیاسی و مذهبی خود را بواسطه نزدیکی و هم پیمانی شان با بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی، کسب کرده اند. حال با حذف این دوشخصیت با نفوذ جمهوری اسلامی از صحنه سیاست چه کسانی دارای آن ظرفیتهای لازم سیاسی و مذهبی هستند که این خلاء سیاسی را پُر کنند؟ آیا جمهوری اسلامی بدون هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای جمهوری اسلامی بدون روحانیت خواهد شد؟ ولی فراموش نکنیم جهان تجربه جمهوری اسلامی بدون روحانیت را هم پشت سر گذشته است؛ پاکستانِ دوران ضیاءالحق و افغانستانِ امروز.
2004- 2024 IranPressNews.com -