بهار به قدمت عمر زمین است. دست کم از زمانی که دگرگونی های طبیعی مساعد پیدایش فصول و رخ نمودن تعادل ربیعی شده بوده است .
و میدانیم که این حادثه عظیم و معجزه بزرگ طبیعی ، ده ها بلکه صدها ملیون سال است که رخ داده است و می دانیم که کمابیش همهء نواحی نیم کرهء شمالی زمین شاهد تقسیم فصول و تعادل ربیعی ست.
بهار با گیاه و حیوان و انسان و در یک کلمه همواره با زندگی همراه و هماهنگ و همواره نوید بخش و نوسازنده و همواره نماد رویش و پویش زندگی بر خاک بوده است.
پس این گوی گردندهء آبی که سرزمین و وطن موجودات زنده و از آن جمله انسان ها ست ، دیر زمانی ست (دست کم در منطقهء شمالی خود) شاهد بهار و آغاز رویش ها و جوانه زدن ها و گلباران کردن بوته ها و گیاهان و شکوفایی درختان درمسیر باروری سالانهء آنها بوده است.
پس بهار قدیم است و بس بسیار قدیم است : به قدمت تعادل جوّی زمین.
بهار آغاز نو شدن و زندگی یافتن دوبارهء گیاهان است و به طریق اولی برای انسان ها که به مدد هوش و رای و عقل انسانی خود، معنای این دگرگونی و این گشت و نوگشت طبیعت را ادراک می کنند، بهار سرشار از نماد ها و نشانه های این نوشدگی ها و این پوست افکندن های محیط طبیعی و فضای حیاتی بوده است.
همین نوشدگی و تازگی یافتن هاست که بهار را به فصل شادی و به فصل عشق بدل کرده است.
بیهوده نیست که شاعر شاعران ما سعدی گفته است:
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هرگیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
و شاگرد درخشان و بزرگ او حافظ ، در سرما و خمودگی و سکون زمستانی خود ، نوشدن عالم پیر را به جهانیان نوید می داده است:
نفس بادِ صبا مشگ فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
زین تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپردهء گل نعره زنان خواهد شد.
اما بهار به دو دلیل بزرگ برای ایرانیان ، بیش از ملت های دیگر جهان سرشار از معنا های نمادین است.
اول به دلیل طبیعی و جغرافیایی :
می دانیم که ایران ما در وضعیت جوی و جغرافیایی خاصی از کرهء زمین واقع است که به یمن آن تعادل ربیعی را به تمام و کمال درمی یابیم.
ایران در همهء نواحی اش به طور کامل از درک و دریافت بهار برخوردار و به شنیدن صدای پای بهار آشناست.
ایرانیان همواره این حس و ادراک فرهنگی و روان شناسانه و ذوقی را در واژگانی همچون نسیم بهار ، بوی بهار ، شمیم بهار، طلیعه بهار، نماد گونه بیان داشته اند.
دوم دلیل فرهنگی و اسطوره ای:
بهار برای ایرانیان تنها بهار نیست زیرا درآمیخته با فرهنگ و فلسفهء نوروزی ست، زیرا ایرانیان نوروز را آفریده اند .
همچنان که نام ایران و آغاز ایران در اسطوره ها ریشه دارد نوروز نیز اسطوره ای و همزمان با آغاز ایران است . و در این معناست که می باید گفت :
نوروز به قدمت ایران است.
نورو از همان سرآغاز پیدایش خود ، یک معنای شکوهمند نمادین داشته است که همانا پاسداشت و قدرشناسی ازاین نوشدگی و از این دگرگشت و طراوت و تازگی ست. نوشدنی که همراه با گردونهء بهار کهنگی و دمسردی وسکون زمستانی را درمی نوردد و شادمانه و با دستهای پُرسبزه و پُر گُل به فضای حیاتی ومحیط طبیعی موجودات زنده گام می نهد.
نوروز یک جشن پاسداشت و قدرشناسی ست برای اعلام خیر مقدم و خوشآمد و برای فرستادن شادمانهء درودی که انسان نثار قدم های موزون و زیبای بهار می کند.
بهاری که با آمدن خود به زبان حافظ «خوش نازکانه می چمد» و با حضور خود بردمیدن دوبارهء زندگی را در منظر چشم آدمیان به روشنی پدیدار می کند.
مقدم بهار همواره از زبان بزرگان ادب وعرفان و اندیشه ایران گرامی بوده ست .
به زبان مولوی:
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
هنگامی که سفیدی برف اندک اندک رنگ می بازد و جوانهء تُرد و نازک سبزه ای از خاک سرد زمستانی سر برمی آورد ، لحظه ای ست که انسان شاهد نوشدن زندگی ست و هنگامی که گلباران، فضای طبیعی او را زیبا می کند و مرغان بر درختان آواز برمی آورند و شکوفه زار، تصویر نمادین بهشت گمشدهء آدمیان در ضمیر آنان بازسازی می کند ، حضور شادی و نوید زیستنی طربناک و امید خوشبختی دست یافتنی را در آنان زنده می سازد.
در این فضاست که آدمی با این دگرگشت و نوشدگی احساس همزمانی و همآهنگی می کند و این است راز زیبایی بهار و این است معنای نمادین جشن های نوروز ایرانی ما.
از همان روزگاران اساطیری، نیاکان ما با آفریدن جشن های نوروزی ـ که به طور معجزه آسایی با تقویم علمی تعادل ربیعی همراه بوده است ـ این نوشدن و این زندگی یافتن دوباره را پاس می داشته اند. جشن و شادی آنان برای همراهی و مشارکت در دگر گشت فصل و در پیدایش تعادل ربیعی بوده است و این هدیه باشکوهی ست که برای فرزندان خود ـ که پدران و مادران ما بوده اند و اکنون ماییم ـ برجای نهاده اند.
هدیه ای که مرزهای ملی ایرانیان را درنوردیده و روی در جهانی شدن دارد ، زیرا بازهم به زبان سعدی:
توگر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمده ست در جولان !
در این جشن ها امید به نوشدن و میل به نوشدن و امید به زیستن و میل به زیستن و امید به عشق و میل به عشق و امید به آزادی و میل به آزادی همراه با آرزوی کنار زدن کهنگی ها و همراه با ارادهء زدودنِ پلشتی ها و کینه های کهن و آفات جاهلی موج می زنند.
نوروز سرشار از زیباترین نمادهاست. نوروز با صلح هم معنا و بامهر و دوستی و با شادی و شادخواری و آفرینندگی که حاصل اینهاست هم معناست !
نوروز را پاس بداریم و برای جهانی شدنش بکوشیم!
تا نوروز هست امید به ازمیان برخاستن زشتی ها و نادانی ها و بدخیمی های نیروهای اهریمنی درما زنده است. زیرا میل به آزادی و میل به سعادت و میل به شادمانی همواره در ما نو می شود و ما را برای پویه و اقدام در راه آزادی خود و آزادی محیط حیاتی و سرزمینی خود برمی انگیزد.
نوروز معلم شادی و معلم آزادی ماست.
پاینده نوروز
پاینده ایران
محمد جلالی چیمه (م.سحر)
پاریس 29 اسفند 1391
http://msahar.blogspot.fr/
2004- 2024 IranPressNews.com -