روزنامه داخلی: آيا جامعه ما به سمت خشونت می‌رود؟

روزنامه مردمسالاری: صحنه درگيري بعد از تصادف در خيابان‌ها، بحث و جدل بر سر کرايه تاکسي يا برسر نوبت درصف و... تصاوير ناآشنايي براي ما نيست.مدتهاست که عنوان مي‌شود جامعه به سمت خشونت پيش مي‌رود و ما ايراني‌ها کم‌صبر و تحمل شده‌ايم. اما چرا ما ايراني‌ها نابردبار و کم صبر شديم؟ اين همان سوالي بود که مقام معظم رهبري در سفر خراسان شمالي هم در محورهاي سبک زندگي اسلامي-ايراني به آن اشاره داشتند.در همين باره خبرآنلاين ميزگردي با حضور دکتر محمد قانعي‌راد رئيس انجمن جامعه‌شناسي و دکتر اميرحسين جلالي، روان‌شناس، استاديار و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي دانشگاه تهران برگزار کرده که مي‌خوانيد:

مدت‌ها است که عنوان مي‌شود جامعه به سمت خشونت پيش مي‌رود خود ما هم بروز آن را در بسياري از روابط اجتماعي مي‌بينيم و يکي از محورهاي 17 گانه سبک زندگي ايراني- اسلامي در صحبت‌هاي مقام معظم رهبري در سفر خراسان شمالي هم بود.تصور مي‌کنيد چرا جامعه به سمت خشونت و نابردباري پيش مي‌رود؟

قانعي‌راد‌: به نظر من خشونت در جامعه امروز ايران ناشي ازيک گسست فرهنگي است که ريشه در چند بحران دارد.در سطح فرهنگي و اجتماعي جامعه پذيري به دو بحران کناري خود باز مي‌گردد يکي خانواده و ديگري آموزش است.موضوع بعدي فرهنگ پذيري است که بحران رسانه اي دارد.

اگر افراد نتوانند با جامعه ارتباط بگيرند، جامعه پذير نباشند و مشارکت اجتماعي آنها تامين نشود‌، رابطه افراد با جامعه يک رابطه خشونت‌آميز مي‌شود چون فرد در حاشيه جامعه قرار مي‌گيرد.در حاليکه انسان دوست دارد در متن باشد نه حاشيه و اگر چنين شود واکنش نشان مي‌دهد که به صورت خشونت است .به ويژه اينکه نتواند گفت‌وگو کنند و راه‌هاي عادي و موجود براي حل مسائل براي گفت‌وگو فراهم نباشد،لذا دست به رفتارهاي خشونت‌آميز مي‌زنند.

اما بحران اقتصادي و تورم هم مهم و تاثيرگذار است‌، چون ممکن است از جنس ماده باشد اما بازتاب آن در زندگي و روح فرد است.شما با يک درآمد مشخص زندگيتان را مديريت مي‌کنيد اما وقتي يک شبه همه چيز گران مي‌شود عصبي مي‌شويد،يا اينکه الان نزديک نوروز است واگر پدر خانواده نتواند نيازهاي خانواده را تامين کند اقتدار پدر زير سوال مي‌رود و منزلت اجتماعي او کاهش پيدا مي‌کند و همين او را خشن مي‌کند. به نظر من اگر خشونت نشان مي‌دهد از منزلت و شان خودش دفاع مي‌کند و اين کار در رفتارهاي عادي او تاثير مي‌گذارد.از سوي ديگر‌،نظام حمايت اجتماعي هم خيلي ضعيف است و نهادهاي اجتماعي از فرد حمايت نمي‌کنند‌،لذا فرد خودش را تنها مي‌بيند و اميد ندارد و تمام اين مشکلات را به صورت خشونت نشان مي‌دهد.همچنين در گذشته حمايت به صورت سنتي در جامعه ما قوي بود اما اين هم ضعيف شده و نمي‌توان از اطرافيان هم کمک گرفت. آسيب‌هاي اجتماعي يکي از علل پرخاشگري‌هاي فراواني است که در روابط ميان اقشار يک جامعه ديده مي‌شود. وقتي افراد در روابط خود با آدم‌ها و ديگران آسيب مي‌بينند، ديگر نمي‌توانند يک رابطه سالم و معمولي را ادامه بدهند.وقتي براثر برخي از پيشامد‌هاي اجتماعي، شکاف اجتماعي ايجاد مي‌شود، آدم‌ها دچار از خودبيگانگي اجتماعي نسبت به هم مي‌شوند و امکان تعامل سالم و رفتار ارتباطي گذشته را از دست مي‌دهند. در دهه‌هاي قبل همبستگي بسياري بين جامعه،افراد ساکن در يک محله يا خانه حاکم بود. اکنون وقتي افراد قبايل مختلف با هم مواجه مي‌شوند، زبان عادي ندارند چون آن رابطه از نظر روان شناختي اجتماعي به رابطه خودي و غيرخودي تبديل شده است بنابراين از اين جامعه نبايد انتظار فرهيختگي داشت بلکه همان رفتار قبيلگي، واکنشي طبيعي است.

دکتر قانعي‌راد به دلايل بروز خشونت در جامعه اشاره کردند،آقاي دکتر جلالي از نظر رواني ما چند نوع خشونت داريم و افراد چگونه اين خشونت‌ها را بروز مي‌دهند؟

جلالي: خشونت زير بناهاي زيستي،فرهنگي و اجتماعي دارد ومعمولا سبب تغيير رفتار مي‌شود.عوامل اجتماعي را آقاي دکتر توضيح دادند،من بيشتر بر روي عوامل زيستي متمرکز مي‌شوم.خشونت فقط فيزيکي نيست بلکه هر رفتاري که سبب آسيب و ناراحتي شود خشونت است و خشونت کلامي در کنار خشونت فيزيکي قرار مي‌گيرد.درسالهاي اخير به خاطر رشد رسانه‌هاي مجازي خشونت فيزيکي بيشتر مورد توجه قرار گرفت اما خشونت‌هاي رواني هم مهم هستند.

آمار نشان مي‌دهد که خشونت جسمي‌کم شده اما اين نشان نمي‌دهد که ميزان خشونت در جامعه کم شده و مردم بردبار و شکيبا شدند. اتفاقا فرمي‌از خشونت که آزاردهنده و پيامدهاي نامناسب دارد خشونت رواني و کلامي است که بسيار شده و در خيابان‌ها هم ديده مي‌شود.البته بخش زيادي از خشونت در درون خانواده است.سال 83 وزارت کشور پژوهشي که مبتني بر يک طرح ملي بود را منتشر کرد،مطابق آن حدود 30 درصد افراد خشونت جسماني را در خانواده تجربه کردند،در مجموع آمارخشونت از ابتداي زندگي مشترک زوج‌ها 66 درصد بوده است، يعني از هر سه زوج دو زوج خشونت داشتند و يک زوج مورد خشونت فيزيکي جدي قرار گرفته است که بيشترهم خانمها هستند.

شايد در تهران به خاطر تغييرات در خانواده‌ها،خشونت فيزيکي کمتر شده است اما آمار نشان مي‌دهد خشونت رواني به شکل تصاعدي بالا رفته که بسيار آسيب زننده است.همچنين از نظر رواني يک تئوري جدي درمورد خشونت ناکامي است. پرخاشگري زماني است که فرد نتواند نيازش را از شيوه معمولي بگيرد و دست به خشونت مي‌زند يا زن و شوهر اگر نتوانند با هم گفت‌و‌گو کنند دست به خشونت مي‌زنند.

البته نتيجه جالب يک پژوهش اين بود که خانم‌هاي بالاي 55 سال اعلام کردند که تمايل به گذشت دارند اما خانم‌هاي جوان معتقدند که در مقابل خشونت مقابله به مثل مي‌کنند.

همچنين وقتي يک فرد احساس ناکامي مي‌کند و نمي‌تواند از راه حق به خواسته خود برسد اين خشونت‌ها بيشتر مي‌شود،يعني وقتي افراد از راه درست رشد نمي‌کنند احساس ناکامي مي‌کنند و لذا اين موضوع سبب خشونت و ناکامي مي‌شود.چون فرايندها مشخص نيست و از امروز تا فردا ساختارها و فرصت‌ها تغيير مي‌کنند، فرد سعي مي‌‌کند در کوتاهترين زمان امتيازها را به دست آورد و وقتي چنين نمي‌‌شود ناکام مي‌‌شود و دست به رفتارهاي خشونت‌آميز مي‌زند.

خشونت جابه‌جا شده هم داريم، ما خشونت خود را در جايي انجام مي‌دهيم که کمترين هزينه را براي ما داشته باشد يعني يک تحليل مي‌کنيم که کجا اين خشونت را نشان دهيم.مثلا وقتي عملا امکان ندارد به دولت خشونت خود را نشان دهيم چون آسيب مي‌بينيم،بنابراين به منبع ديگري جا به جا مي‌کنيم و خشونت ما به شهروندان منتقل مي‌شود.مدل ديگر خشونت آموخته شده است که رفتارها را ما از مرجع مي‌آموزيم.وقتي پدر خانواده خشونت دارد فرزند هم مي‌آموزد‌.

آقاي دکتر قانعي‌راد شما مسائل اقتصادي را در ايجاد خشونت و پرخاشگري مهم مي‌دانيد،اما در گذشته که مردم شرايط اقتصادي به مراتب بدتري داشتند اما کمتر رفتارهاي خشونت‌آميزي داشتند.يعني به نوعي حس رضايت از زندگي بيشتري داشتند چرا اينگونه بوده است؟

قانعي‌راد: فقر لزوما خشونت نمي‌آورد.ممکن است فرد فقير از جايگاه اجتماعي و شرايط خودش راضي باشد،مانند وقتي که فقرا خودشان را انسانتر مي‌دانند و مثلا معتقدند جنوب شهري‌ها با معرفت تر هستند اما خود فقر تنها مطرح نيست.مشکل اکنون بي ثباتي اقتصادي است و تورمي‌که هر ساعت و لحظه بالا مي‌رود.همين استرس ايجاد مي‌کند و باعث خشونت و نارضايتي مي‌شود.متاسفانه قيمتها با رشد متوازن تغيير نمي‌کنند‌،جامعه هم مادي شده است و اين مشکل بيشتر با پرداخت يارانه‌ها ايجاد شد.البته ارزش‌ها هم در اين چند سال جا به‌جا شدند و مردم به پول بهاي زيادي مي‌دهند.اکنون تورم و افزايش ناگهاني برخي از قيمت‌ها، اقشار متوسط جامعه از جمله طبقه کارمند را بسيار درگير کرده است. يک شهروند عادي جامعه نمي‌تواند براي يک ماه خود برنامه‌ريزي اقتصادي کند، بنابراين تمام لحظات نگران اين است که چطور مخارج خود را تنظيم کند و اين ماه را چگونه تمام کند.

تجربه او در چندين ماه گذشته نشان مي‌دهد که نمي‌تواند با حقوقي ثابت و تورم‌ روزافزون زندگي خود را برنامه‌ريزي کند. همين مسئله با روح و ذهن او بازي مي‌کند، فرد، پدر خانواده ‌است بنابراين حيثيت خانوادگي برايش خيلي مهم است، نمي‌خواهد شرمنده همسر و فرزندانش شود يا مادر خانواده است، مي‌خواهد يک مهماني ساده برگزار کند. برايش سفره غذايي خيلي مهم است اما از پس مخارج تهيه چنين سفره‌اي برنمي‌آيد. قطعا چنين فردي وارد رفتارهاي تند و عصبي مي‌شود.

از طرف ديگر بايد قبول کرد که روابط در شهر پيچيده شده است. تعداد بسيار زيادي قانون توليد شده است اما نظام اجرايي قانون، نظامي‌ناکارآمد است. در دادگاه‌هاي مختلف، پروند‌هاي بسيار زيادي وجود دارد اما به جايي نرسيده‌اند. بنابراين فرد ترجيح مي‌دهد از خودش قدرت نشان بدهند و طرف را مرعوب کنند تا عقب بکشد و يک نوع سازگاري عرفي در مقابل ناکارايي‌هاي شوراهاي حل اختلاف و قوه قضاييه به وجود بيايد. آدم‌ها ذاتا پرخاشگر نيستند، اما اگر اين جنبه که پرخاشگري مي‌تواند به احقاق حقي منجر شود و جلوي ظلمي سد شود را در نظر بگيريم بله، پرخاشگري به عنوان يک ارزش تلقي مي‌شود.

جلالي: به نظر مي‌رسد اجرا نشدن قانون از سوي تک تک آدم‌هايي که در يک جامعه زندگي مي‌کنند، سبب نا امني زندگي آنها شده است. مثل وقتي که يک کارمند ارباب رجوع را تکريم نمي‌کند و مي‌داند که دست ارباب رجوع هم به هيچ‌جا بند نيست. در نهايت فرد به اين نتيجه مي‌رسد که با داد و بيداد کار خودش را جلو ببرد. اينجاست که داد و بيداد وارد فرهنگ ما مي‌شود، چون کارساز است.

خب از طرف ديگربايد بپذيريم که جامعه ما از يک جامعه سنتي به سمت يک جامعه مدرن در حال تغيير است و در خيلي از موارد بايد قوانين جديدي بر روابط اجتماعي حاکم شود و شايد حمايت‌هاي اجتماعي به شکل جامعه سنتي ديگر کارساز نباشد.

قانعي‌راد: نه نبايد اينگونه باشد.الان در اروپا که کاملا جامعه مدرني است اصلا حمايت‌هاي اجتماعي از کار نيفتاده است و مثلا هلند بيشترين حمايت را دارد.نبايد اين تصور را کرد که جامعه مدرن حمايت اجتماعي از مردمش ندارد.آنها سرمايه اجتماعي دارند و از بين نرفته است.در آنجا سازمان‌هاي اجتماع محور بسيار گسترده شدند و حمايت اجتماعي خودشان را دارند.

جلالي: بايد بپذيريم که فقدان نهادهاي مدني از علل افزايش ميزان خشونت در جامعه است. در گذشته اگر اختلافي در بين مردم ايجاد مي‌شد کساني بودند که به کمک آن‌ها مي‌آمدند و از سهمگين‌تر شدن فشار‌ها جلوگيري مي‌کردند و نمي‌گذاشتند به جرح و قتل منجر شود. متاسفانه امروز آن نهادهاي سنتي تضعيف شده‌اند و نهادهاي مدني جديد هم که در همه کشورهاي توسعه يافته فعال هستند درجامعه ما شکل نگرفته و حتي بعضا اگر هم باشند ممکن است مورد طرد جامعه و دولت قرار بگيرند. فقدان اين نهادهاي مدني خود به خود باعث شده است که زمينه‌هاي نزاع در جامعه فراهم شود زيرا نه آن نهادهاي سنتي مدني مي‌توانند براي کاهش ميزان جرائم فعاليت کنند و نه آن نهادهاي مدني جديد وجود دارد که سطح تحمل مردم را بالا برد تا خشونت در جامعه گسترش پيدا نکند.

چرا جامعه امروز ايران به پرخاشگري به عنوان يکي ابزارمهم براي دفاع از حق خود فکر مي‌کند؟

قانعي‌راد: وقتي شما قدرت نشان مي‌دهيد، صداي خود را بلند مي‌کنيد، مي‌خواهيد برتري خود را به کسي نشان دهيد تا حقوق شما را رعايت کند، يا مي‌خواهيد حق از دست رفته را برگردانيد، بنابراين به‌تدريج به اين روند به سازوکار عرفي تبديل مي‌شود و اين موضوع به همان علت ناکارايي شوراي حل اختلاف و نهادهاي دولتي است. نهادهايي که مسووليت دفاع از حقوق شهروند را دارند اما به درستي دفاع نمي‌کنند. البته يک عده‌اي هم وجود دارند که از پرخاشگري براي اهداف سلطه‌جويانه استفاده مي‌کنند. اما به نظر مي‌رسد که اين تندخويي که در جامعه ديده مي‌شود طبيعي است و ماحصل مسيري است که جامعه پيموده است.

همين‌جا است که به ارزش تبديل مي‌شود. يکي داد مي‌زند تا از حريم خصوصي و خانواده‌اش دفاع کند. يکي از حق قانوني خود. جنگ هم به همين صورت اتفاق مي‌افتد. جنگ و کشتن ديگري ارزش نيست اما زماني که مسئله زمين، کشور و مرز به وجود آيد به ارزش تبديل مي‌شود. حالا هم پرخاشگري و خشونت در جامعه ما به يکي از ابزارهاي دفاعي تبديل شده است.

از طرفي وقتي مردم مدام در حال خواندن و ديدن دعواهاي رسانه‌اي هستند، ناخودآگاه الگوبرداري مي‌کنند. وقتي در مجلس يا نهادهاي ديگر روابط پرخاشگرانه ديده مي‌شود، نبايد از مشاهده دعواهايي که در خيابان و کوچه‌ها اتفاق مي‌افتد، تعجب کرد. وقتي نماينده يک جامعه وارد دعوا مي‌شود، آن دعوا همه‌گير مي‌شود و تک تک افراد جامعه را درگير مي‌کند. در شرايط خاصي چون انتخابات، همه آدم‌ها درگير دعواها مي‌شوند. بنابراين در درون پرخاشگري به صورت چرخه‌اي همين طور جلو مي‌رود و عوارض منفي خود را بيشتر نشان مي‌دهد. از خانه به بقالي سرکوچه مي‌رسد و از آنجا به خيابان مي‌رود و پس از آن دانشگاه را درگير مي‌کند. بعد خيابان‌ها صحنه روابط پرخاشگرايانه مي‌شود. مسوولان بايد بدانند که شيوه و منش آنها تاثير بسيار زيادي در جامعه دارد. اگر شيوه آنها بر مبناي حل اختلاف و گفت‌وگو باشد، جامعه هم راه تعامل را ياد مي‌گيرد.

شما عنوان مي‌کنيد که امکان گفت‌وگو در جامعه ما کم شده است.اين به خاطر نبود مهارت است؟

قانعي‌راد: بله، جامعه امروز يک جامعه فاقد مهارت‌هاي ارتباطي و گفت‌وگويي است. اين مسئله قطعا به شکست منجر خواهد شد. اما بايد قبول داشت هر رفتاري ياد گرفتني است. وقتي افراد در موقعيت‌هاي تنش‌زا قرار داده مي‌شوند به سوي خشونت مي‌روند، آنها کم‌کم ياد مي‌گيرند که در مقابل ديگران جبهه‌گيري و به اصطلاح بسته رفتار کنند و در برخورد با ديگري باز نيستند. به دليل اينکه يک خود آسيب ديده هستند. پرخاشگري به ارزش تبديل نشده است، بلکه بايد گفت که دارد شکل «عادت‌واره» پيدا مي‌کند و تبديل به يک هنجار مي‌شود.

هنجاري که البته هنوز جنبه ضد ارزشي خود را هم دارد. درست است که پرخاشگري به عنوان يک رفتار به صورت روزمره در جامعه ديده مي‌شود و ما با افزايش آن روبه‌رو هستيم اما هنوز هم از سوي جامعه نفي مي‌شود و به ديده منفي نگريسته مي‌شود. حتي در يک زمان ممکن است فرد رفتاري پرخاشگرانه‌ از خود نشان دهد اما پرخاشگري طرف مقابل براي او قابل قبول نباشد و آن را نکوهش کند. البته بايد گفت که اين رفتار کمي از کنترل خارج و سبب ناراحتي بسياري از افراد جامعه شده است. اما نمي‌شود گفت که اين رفتار به عنوان رفتار مثبت تلقي مي‌شود و جزو ارزش‌هاي جامعه شده است، بلکه ناظران هميشه آن را نکوهش مي‌کنند.

از منظر روانشناسي اگر بخواهيم اين موضوع را بررسي کنيم،چرا تعداد خودهاي آسيب ديده درجامعه ما هر روز بيشتر مي‌شود؟

جلالي: دلايل روان‌شناسي متعددي دارد. تراکم مسائل و مشکلات اجتماعي، ضريب حساسيت را بالا مي‌برد و موقعي که ضريب عاطفي نسبت به حوادث بالا برود، کنش‌ها و واکنش‌ها حالت عقلاني ندارد. در اين شرايط است که ديگران را متهم و تحقير مي‌کنيم يا متهم و تحقير مي‌شويم. در سال‌هاي اخير هم جامعه ايراني با مسائل و مشکلات اجتماعي و اقتصادي زيادي روبه‌رو شده است. اين همپوشاني‌ها به شدت حساسيت جامعه را بالا برده است. مسائل اجتماعي بايد با صلاح، تدبير و خردمندي حل شود اما زماني که مسائل متعددي روي هم قرار مي‌گيرد، شيوه برخورد با آن عاطفي مي‌شود و جامعه در يک مسير و فرآيندي مي‌افتد که اقشار مختلف آن به سمت بيماري‌هاي همه‌گير مي‌روند. مثل شرايطي که امروز جامعه با آن در گير است.

آقاي دکتر جلالي، به خشونت کلامي در خانواده اشاره کرديد و از سوي ديگر خشونت‌هاي جابه جا شده هم وجود دارد.يه نظر شما چون مردم نمي‌توانند خشونت خود را در جامعه بروز دهند در خانواده اين خشونت‌ها بيشتر شده است؟

جلالي: بله خشونت جا به جا شده است و اين در خانواده منتقل شده است. لذا يايد ساختار خانواده را تغيير داد.محروم کردن افراد از رشد اجتماعي سبب خشونت مي‌شود،البته شايد در گذشته هم بود اما الان پررنگ تر شده است چون خشونت يک چرخه است.اگر يک نفر خشونت کند به ديگران هم منتقل مي‌شود.وقتي پدر خشونت مي‌کند به کودک منتقل مي‌شود.در گذر از خانواده سنتي به مدرن، اگر خانم از کار وتحصيل محروم مي‌شد کاملا پذيرفته شده بود اما الان يک ناهنجاري است.وقتي زن از اين حق محروم مي‌شود خشونت نشان مي‌دهد.از سوي ديگر در از بين رفتن ساختار سنتي مردها برخي حقوقشان را از دست دادند‌، مردها در برابر اين ناکامي‌خشونت نشان مي‌دهند و به روش مختلفي براي احقاق آن متوسل مي‌شوند. بنابراين چرخه خشونت خانواده وارد جامعه مي‌شود،کارمندي وقتي از رئيس آسيب مي‌بيند کار مردم را انجام نمي‌دهد،ارباب رجوع به منابع عمومي‌آسيب مي‌زند و همين طور ادامه پيدا مي‌کند.

همانطور که مي‌دانيد الان خشونت در جامعه کاملا آشکار شده و خشونت پنهان نداريم.تصور مي‌کنيددليل‌آن چيست؟

جلالي: متاسفانه اين مدل عريان خشونت نشان مي‌دهد که جامعه به عقب بازگشته و به شيوه ابتدايي تبديل شده است.ما در حال رشد هستيم و افراد تحصيلکرده زيادي داريم اما شيوه رفتاري ما پس رفت دارد و به شيوه بدوي تبديل شده است.به نظرم بايد اين را از منظر اجتماعي بررسي کنيم.

قانعي‌راد: در فقدان همبستگي اجتماعي هر فردي تيشه به سر خود مي‌زند. تأکيد اصلي من روي جامعه به عنوان کانون توليد رابطه و معناست و اين که هرگاه اين دو دچار آسيب شوند خود جامعه آسيب مي‌بيند و سرانجام اين آسيب‌ها در سطح فردي ريزش پيدا مي‌کنند و افراد را دچار آسيب مي‌سازند. بنابراين بحث اين نيست که افراد دچار آسيب مي‌شوند و بعد جامعه آسيب مي‌بيند و ما با آسيب اجتماعي مواجه مي‌شويم.

در واقع عکس قضيه صادق است ابتدا جامعه آسيب مي‌بيند بعد روي افراد ريزش پيدا مي‌کند. در اين جا از سطح کلان به خرد مي‌رويم و نگاه جامعه‌شناسي هم اين گونه است. برخي مي‌گويند: جامعه مجموعه‌اي از افراد است و هنگامي‌که در افراد دلسردي و دلمردگي ايجاد شد ما مي‌فهميم که جامعه دچار آسيب شده است ولي من معتقدم به اين معنا نيست که آسيب ديدگي اين افراد جامعه را دچار آسيب کرده بلکه آسيب ديدگي جامعه روي افراد اثر گذاشته است.

موضوع ناکامي هم اشاره شد که سبب مي‌شود فرد چون به خواسته‌هايش نمي‌رسد،دست به پرخاشگري مي‌زند.چطور مي‌توان اين مهارت را به فرد آموخت که راه رسيدن به خواسته‌ها پرخاشگري نيست؟

جلالي: افراد احساس خودارزشمندي را از عوامل بيروني مي‌گيرند که دولت تعيين کننده است.وقتي در جامعه تجربه و صلاحيت ملاک شايستگي نباشد،فرد به عوامل خارجي کاذب توجه مي‌کند .همين عدم رضايت سبب ناکامي و پرخاشگري مي‌شود.مهارت‌آموزي هم از خانواده و جامعه بايد انجام شود که خود جامعه ما عامل مهمي در ايجاد ناکامي‌ها است.

شما به عوامل ايجاد خشونت در جامعه اشاره کرديد،حالا چطور مي‌توان اين خشونت را کنترل کرد؟

جلالي: درمان اين وضعيت اجتماعي است و در سطح فردي امکان ندارد چون زمينه آن اجتماعي است.در کل ايرانيها مهارت کنترل خشم ندارند چون در مدارس و خانواده آن را نمي‌آموزند.

قانعي‌راد: يکي از ساز و کار‌ها، پيوند دادن جامعه با جامعه است. تعريف کردن نقش اجتماعي براي مردم يک شهر و کشور. ورود سازمان‌هاي غيردولتي و نهادهاي مردمي که بين مردم و دولتمردان پل بزنند؛ يک پيوند بخش مردمي و با بخش رسمي حل اختلاف‌ها. بايد يک هيات منصفه‌اي وجود داشته باشد متشکل از افراد تاثير گذار مثل هنرمندان که مردم را با بخش رسمي آشتي دهد.

همچنين ما در نظام آموزشي و در مدارس چيزي به نام آموزش مهارت زندگي و مهارت ارتباطي‌ و گفت‌وگويي نداريم براي همين است که شرايط سياسي ما به جاي گفت‌وگو، با خشونت اداره مي‌شود. بنابراين بايد باب گفت‌وگو در مدارس بازشود و به دانش‌آموزان آموزش داده شود. فرد بايد در دبستان با اين مهارت‌ها آشنا شود.


پنجشنبه، 10 اسفند ماه 1391 برابر با 2013-02-28 ساعت 10:02
خبر بعدی : نامه‌ چون به خامنه ای نرسید، منتشر شد
خبر قبلی : اکونومیست: بررسی وضعیت افغان‌های ساکن ایران


برگ نخست
سرویس تازه: فيلم برای موبایل

2004- 2024 IranPressNews.com -