با مطالعه کتاب "جنایات استالین" به قلم "ادوارد راژینسکی" در باب عملکرد مأموران استالین در قوه قضائیه و نیروهای امنیتی در زندانهای مخوف اش، به نقاطی رسیدم که قبلا در پژوهش در مطالعه بر نحوه عمل گشتاپو و قوه قضائیه در زمان تسلط ایدئولوژی نازی بر آلمان در کتاب "رایش سوم" به قلم "ویلیام شایرر" رسیده بودم.
اصول مشترک نیروهای استالین و هیتلردر دانشگاه، تبلیغات، پارلمان، قوه قضائیه، زندان و ... کیش شخصیت و پرستش هویت رسمی ای که از سوء حاکمیت تبلیغ می شد، بود، که سبب شد نیروهای رژیم همانند رباط های انسان نما عمل نمایند. در آن حالت همه ملت باید تمام انرژی و خلاقیت خویش و در اصل همه چیز کشور را با سلیقه و اراده استالین و یا هیتلرسنجیده و اداره می شد. حتی اگر آمار ها با پیشبینی های استالین همخوانی نداشت مدیر آن سرشماری به جرم خیانت به انقلاب، اعدام می شد. اصول حکومتهای ایدئولوژیک در هر دینی و انقلابی حرکت برای رسیدن به ماکتی از گذشته و یا رسیدن به آرمان ها ذهنی و توهمات رهبران شان است. افراد ایدئولویک شخصیت پرستانی هستند که در هرمقامی که باشند، یک خروجی دارند و آن اینکه صاحبان فکر و سخن مخالف با رهبر و پیشوای شان محکوم به مرگ است.
شخصیت و اصول فکری قاتلین زهرا کاظمی، زهرا بنییعقوب، هدی صابر، امیدرضا میرصیافی، شهدای کهریزک «جوادی فر-روح الامینی-کامرانی» و جوانانی چون ستار بهشتی؛ در یک چیز ثابت بود و آن بیگانه بودن با کرامت انسانی همراه با کیش شخصیت و هویت پرستی است. تا زمانی که تبلیغات رسمی درستی یک عمل را مشخص می کند، کشتن امثال ستار بهشتی در زندان اصولگرایان ادامه خواهد داشت، همانگونه که در دیگر رژیم های ایدئولوژیک همینطور بود. مهم خطا کار بودن چند نیروی امنیتی و قضایی نیست، بلکه مهم شناخت تفکری است که در محدوده قدرت خویش می خواهد خدایی کند و کوچکترین شکی به نادرستی اعمال خویش ندارد. چنین انسان متوهم به کمال؛ کرامت انسانی، منافع ملی آبروی نظام و... برایش مفهومی ندارد. اگر تنها با عقل خدادادي خويش به دستورات قرآن کريم در آيه42 سوره روم و آيه 21 سوره غافر، بنگریم، با عبرت آموزي از تاريخ به جاي مانده از طوايف ستمگر ، می آموزیم که تفکر بازجویان ایدئولوژیک در طول تاریخ مشابه هم است. بازجویان ایدئولوژیک کاملا بیگانه با هر نوع آموزه ها ی دینی و ملی اند.
قتل انسان های که فکری غیر از تفکر حاکم دارند در زندان اصولگرایان همانند قتل ستار بهشتی و کهریزک امری است عادی الا وقتی که همه دان شود. در این زمان شبکه های حکومتی ایران سریعا از این اعمال تبری جسته و ظاهرا این چندمین بار است که حکومت ایران در حال استفراغ عناصر مسموم اند. و جالب آنکه در 20 سال گذشته هر باری که در جمهوری اسلامی ایران یکی از این فجایع لو میرود و همه دان می شود صدای آی دزد آی دزد جمهوری اسلامی ایران بلند می شود ولی هیچگاه قادر به ممانعت و یا رفع مسمومیت خویش نیست و به عبارتی همانند یک بیمار ایدز، سیستم ایمنی رژیم قادر به پیشگیری هیچ گونه از بیماری نیست. و غم انیگزانه در جوامع استبدادی تنها به مسمویت های امنیتی حساس اند و از مسمومیتهای در روابط خارجی ، اقتصادی و اجتماعی حساسیتی ندارند. ایکاش جنایات رژیم ایدئولوژیک تنها قتل ستاره بهشتی بود که با احکام قضایی قابل حل است. در صورتیکه بازجوی ستار بهشتی با اصول تفکری که بر او حاکم است، در جاهای متفاوت قرار بگیرد. به حالات گوناگون عمل می کند. در گهریزک بود آنان چنان کرد که همگان می دانند. واز زمانی که در بر منسب اقتصاد نشست فقر را عمومی و آینده را آنچنان تباه کردند که شاید دشمن نمی توانست چنان ضربه کاری بر اقتصاد ایران زمین بزند. و یا در مقام روابط بین الملل کشور گرید ایران را به سمت کره شمالیزه کردن هدایت نمود و یا در مسئولیت مدیریت و برنامه ریزی قرار گرفت سبب یادآور اصول مدیریت عصر قاجار گریدد. حتی وقتی در مقام مترجم قرار می گیرد سخنان محمد مرسی را آن گونه ترجمه می کند و ..... همه اینها از یک اندیشه آب می خورند و در هر منصبی قرارگیرد خروجی شان یکی است و آن آینکه اصولگرایان ایران خود را برای دنیایی آماده می کند که وجود خارجی ندارد در نتیجه اگر او در جهان واقعی در پشت تریبون سازمان ملل قرار گیرد و یا مدیریت عامل بانک ملی و صادرات شود و یا دیپلمات در برزیل و یا بازجوی زندان و یا مترجم شود، قدرت نرم نظام اسلامی ایران را در ویترین جهانی نابود کردند. تا تفکر اصولگرای بر ایران حاکم باشد با تعویض اشخاص هیج گونه رفاه و آبادانی ظهور نخواهد یافت. ایرانیان سفره خویش را در زمان نخست وزیری میرحسین و آن هم درجنگ به یاد دارند و می دانند اصولگرایان با تمام قوا با سیستم مدیریت ایشان مخالف بوند که آیت الله خمینی در جواب اصولگرایان آن وقت گفت "قدرت اداره یک نانوایی را هم ندارید" .
مشکل اساسی این گروه نا اهل و نامحرم به حقیقت انقلاب، و ماندن در حصار هویت انقلاب است. آنقدر در هویت انقلاب غرق شدند که گفتن از حقایق غیر رسمی از انقلاب، در نزد آنان جرم تلقی می شود شهید بهشتی اگر امروز زنده بود قطعا توسط نظام خلع لباس می شد. حتی امروزه مطبوعات ایران جرأت چاپ نظریات ایشان در باب آزادی سیاسی و مطبوعات را ندارند . تمام آرزوی آصولگرایان آن است که در کشور فقط فکر یک نفر " آقا" باشد بس است در صورتیکه در سال 62 آیت الله خمینی در انتخابات مجلس دوم در اعتراض به محمد یزدی عضو شورای نگهبان آن زمان، حاکمیت فکری 500 نفر راهم خطرناک می دانست: " ... دانشگاهي ها بدانند اين را که همان طوري که يک مجتهد در سرنوشت خودش بايد دخالت بکند يک دانشجوي جوان هم بايد در سرنوشت خودش دخالت کند .. يعني در امور سياسي در ايران 500 نفر دخالت کنند. باقي شان بروند سراغ کارشان... اين از آن توطئه سابق بدتر است براي ايران... براي آنکه آن يک عده از علما را کنار مي گذاشت. منتها به واسطه آنها هم يک قشر زيادي کنار گذاشته مي شوند. اين تمام ملت را مي خواهد کنار بگذارد. يعني نه اينکه اين مي خواهد مجتهد را داخل کند. اين مي خواهد مجتهد را با دست همين ملت از بين ببرد.» (صحيفه نور، جلد 18، صص 245 و 246)
از آنجا که ایرانیان مفهوم حاکمیت اصول گرایان را در زندگی روزمره بر سر سفره شان احساس میکند نیازی به توضیح نیست و همچنین از حمله شبانه به کوی دانشگاه در سال 88 تا زندان کهریزک و قتل ستار بهشتی حاصل تفکرات اصولگرا، این هم نیازی به توضیح نیست. اصولگرایان با گذشته گرایی هیچ حساسیتی به آینده ندارند لذا مستغرق در«روزمرگي» اند این روزمرگی بن بستي براي اجراي برنامه ها و خلاقيت هاي يک ملت است. در نتيجه نحوه مديريت اصولگرایان بي ثبات و لحظه ای است. آنان به سبب جهل و خودمحوري شان، دائماً درمانده و عصباني اند. و ثمره مدیریت عصبانی وضعیت فعلی ایران عزیز ماست.
2004- 2024 IranPressNews.com -