داستان نويسندگانی که به فيلم‌نامه‌نويسی روی آوردند

غم نان اگر بگذارد...

روزنامه ابتکار: مي‌گويند الف. بامداد بالاي کافه فيروز مي‌نشست و براي فيلم‌فارسي‌هاي آن زمان فيلم‌نامه‌ مي‌نوشت تا چرخ زندگي‌اش بچرخد. حالا اين ماجرا بعد از گذشت چند دهه همچنان ادامه دارد، ماجراي غم‌ نان و فيلم‌نامه‌هايي که نويسندگان از طرح آن‌ها در کارنامه‌ي کاري‌شان پرهيز مي‌کنند. ايسنا در گزارشي به بررسي اين موضوع پرداخته است.
عليرضا محمودي ايرانمهر شمار فيلم‌نامه‌هايش از تعداد آثار داستاني‌اش بيش‌تر است. اين نويسنده مي‌گويد، براي درآمد فيلم‌نامه مي‌نويسد و به سينما به عنوان کارنامه‌ي کاري‌اش نگاه نمي‌کند. فيلم‌نامه‌هايي که نوشته، براي گذران زندگي‌اش بوده است و بس.او خود را نويسنده مي‌داند و معتقد است، نوشتن فيلم‌نامه براي کسب درآمد از کارِ کارمندي بسيار بهتر است، زيرا در اين فرايند خودت زمان کارت را انتخاب مي‌کني و ديگر نيازي نيست از صبح تا شب درگير کار کارمندي باشي.
البته اين داستان‌نويس ترجيح مي‌دهد اگر امکاني بود، از طريق تأليف کتاب زندگي‌اش را بچرخاند، اما به اعتقاد او، وقتي شرايط و بستري براي تحقق اين امکان نيست، ناگزير به فيلم‌نامه نوشتن روي مي‌آورد.اين موضوع از کجا آب مي‌خورد ‌که نويسندگاني در داستان‌هاي‌شان نشان مي‌دهند ادبياتي نخبه‌گرا و خلاق را دنبال مي‌کنند، اما همين نويسندگان در فرايند نوشتن فيلم‌نامه آثار ضعيفي را تأليف مي‌کنند، لابد از همين‌روست که ترجيح مي‌دهند نام‌شان به عنوان فيلم‌نامه‌نويس در تيتراژ آثار نيايد. افت کيفي و خلاقانه‌ي فيلم‌نامه‌هاي نوشته‌شده به قلم نويسندگاني خلاق، به اعتقاد عليرضا محمودي‌ ايرانمهر، ناشي از سفارشي بودن فيلم‌نامه‌هاست. او مي‌گويد: کسي فيلم‌نامه‌اي سفارش مي‌دهد و مي‌خواهد ايده‌هايش را به کار تحميل کند، بنابراين من هم آن چيزي را که مي‌خواهد، مي‌نويسم و ظرف چند روز به او تحويل مي‌دهم. من پولم را مي‌گيرم و او نامش را به عنوان فيلم‌نامه‌نويس در اثر مي‌آورد و خيلي هم خوشحال مي‌شود. دوستي مي‌گفت ما ناگزير از خوب نوشتن هستيم و قصدي براي بد نوشتن نداريم. از همين‌روست که معتقدم فيلم‌نامه‌هايي که مي‌نويسم، از آن چيزي که سفارش‌دهنده مي‌خواهد، به لحاظ تکنيک و خلاقيت چند سر و گردن هم بالاتر است. از طرفي وقتي فيلم‌نامه‌اي خوب و خلاق مورد اقبال قرار نمي‌گيرد و سرمايه‌گذار از آن حمايت نمي‌کند و تيمي نيست که بخواهد کار را اجرا کند، طبيعي است که انتظار نگارش فيلم‌نامه‌هاي خيلي خوب را هم نبايد داشت.
پرسش ساده‌اي در ميان است؛ اگر نويسنده‌اي به آن‌چه به عنوان يک فيلم‌نامه مي‌نويسد، باور دارد و آن کار را قبول دارد، چه دليلي دارد که نامش در تيتراژ اثر نيايد. اگر هم به آن اعتقادي ندارد، چه ضرورتي دارد که به نوشتن فيلم‌نامه تن بدهد؟ لابد همان غمي که الف. بامداد داشت و بس؛ غم نان و ديگر هيچ! اما محمودي‌ ايرا‌نمهر از منظري ديگر نگاه مي‌کند. اصلا پاي باور داشتن و نداشتن را از اين معرکه کنار مي‌گذارد و مي‌گويد: نوشتنن امري مقدس نيست، بله يک کسب و کار است. ضمن اين‌که از ياد نبريد نويسنده‌اي که خلاقيتش را در آثار داستاني‌اش نشان داده است، ناگزير براساس اقتضائات ژانري عمل مي‌کند. از آن‌جا که ذات سينما با حرکت گره خورده است، فرصت تعمقي که در ادبيات و آثار داستاني وجود دارد، در سينما ميسر نيست و طبيعي است که براساس اين تفاوت‌هاي ملموس سينما و ادبيات، جنس و کيفيت خلاقيت در اين دو فرق مي‌کند. ضمن اين‌که نبايد از ياد برد بزرگ‌ترين شاهکارهاي سينمايي مي‌تواند هم‌رده‌ي آثار متوسط به بالاي داستاني قرار گيرد.
اين داستان‌نويس در ادامه‌ي آن سخن تفاوت ژانر‌ها مي‌گويد، براي چگالي آثار داستاني‌اش زياد اعتبار قائل است؛ و به تأکيد مي‌گويد: آن چگالي که در يک اثر داستاني من وجود دارد، به اندازه‌ي 10 فيلم‌نامه است. آن پيچيدگي‌ها و تنوع و تعمقي که در يک اثر داستاني هست، در فيلم‌نامه‌هايم نيست و کاربردي هم ندارد و لزومي ندارد که يک فيلم‌نامه چگالي بالايي داشته باشد.
از احمد شاملو (الف. بامداد) شروع کرديم. بازگرديم به اين شاعر که درباره‌ي فيلم‌نامه‌ نوشتنش گفته است: کارنامه‌ي سينمايي من يک جور نان خوردن ناگزير از راه قلم بود و در حقيقت به نحوي قلم به مزدي.
بودند آدم‌هايي و هستند کساني که لابد هنوز به اين بهانه بر الف. بامداد و ديگراني که به همين اعتبار فيلم‌نامه‌هايي مي‌نويسند، همچنان خرده مي‌گيرند. عمده اتهام‌شان هم لابد از اين‌روست که انتظار چنين متن‌هاي کم‌وبيش دم دستي و فارغ از خلاقيت را از الف. بامداد و ديگر نويسندگان خلاق ندارند. اين هم تعارض و تناقضي است؛ ميلي به نخبگي و ميلي به عامه‌پسندي که هر کس به فراخور نگاهش با آن روبه‌رو مي‌شود. يکي از آن‌ها الف. بامداد بود که به اعتراف گفت، مگر غم نان نبود و خلاص!
اميرحسين يزدا‌نبد تجربه‌ي نوشتن فيلم‌نامه‌ي طنز براي شبکه‌ي بازار را دارد و از اين‌که نامش در تيتراژ آن برنامه هم بيايد، ابايي ندارد. نوشتن فيلم‌نامه براي اين داستان‌نويس لزوما معطوف به درآمد و آن ماجراي کذايي غم نان نيست. آن را مکاني براي تغيير فضاي سنگين ادبيات مي‌داند، فيلم‌نامه مي‌نويسد تا فضايش تغيير کند و به فضايي سبک‌تر در عرصه‌ي نوشتن برود. البته منکر اين نمي‌شود که به دليل سازوکار صنعتي شدن سينما، درآمد و پول در اين عرصه بسيار بيش‌تر از ادبيات است. اگر در فرايند نوشتن يک اثر داستاني تنها نويسنده است که درباره‌ي چگونگي اجراي آن تصميم مي‌گيرد، به اعتقاد اين داستان‌نويس، درباره‌ي فيلم‌نامه و اجراي آن عوامل متعددي دست دارند تا هدفي محقق شود. يزدانبد از اين منظر با مسأله روبه‌رو مي‌شود: اين‌که نويسنده‌ي نخبه‌گرا به سينماي بدنه مي‌پيوندد و آثاري در اين زمينه به عنوان فيلم‌نامه عرضه مي‌کند، چيزي از ارزش‌هاي کار او نمي‌کاهد.
اگر پرهيز از آوردن نام فيلم‌نامه‌نويس در تيتراژ کسر شأن نويسنده نيست، چه لزومي دارد اين اتفاق نيفتد؟ اما واقعيت اين است که براي نويسنده کارنامه‌ي کاري‌اش اهميت دارد. مي‌خواهد کارنامه‌اش با امتياز منفي روبه‌رو نشود. از پذيرش مسؤوليت فيلم‌نامه طفره مي‌رود؛ موضوعي که يزدانبد بر آن صحه مي‌گذارد و مي‌گويد: طرح فيلم‌نامه‌هاي فيلم‌فارسي که شاملو مي‌نوشت، در کنار ديگر آثار فاخر نخبه‌گراي وي نه تنها ارزشي ندارد، بلکه در آن مقطع مي‌توانست بر کارنامه‌ي اين شاعر تأثير منفي بگذارد. اکنون هم همين‌طور است و به همين دليل برخي از علني کردن فيلم‌نامه‌نويسي‌شان پرهيز مي‌کنند.
او از طرفي تأکيد دارد: نوشتن فيلم‌نامه براي نويسنده‌اي جدي و تجربه‌گرا امکاني را فراهم مي‌آورد تا ژانرهاي ديگر را تجربه کند و اين رويکرد تجربه‌گرايي اهميت دارد. از اين منظر نوشتن فيلم‌نامه هيچ منافاتي با کار خلاقانه در عرصه‌ي داستاني ندارد. از طرفي به اعتقاد من، لزومي ندارد يک نويسنده همه‌ي آثارش شاهکار باشد. شما در کارنامه‌ي هنرمنداني مانند وودي آلن، آثار سخيفي را نيز مي‌بينيد. نويسنده و هنرمند جدي نمي‌تواند فعاليت حرفه‌يي‌اش را به يک ژانر محدود کند.



دوشنبه، 8 آبان ماه 1391 برابر با 2012-10-29 ساعت 12:10
خبر بعدی : پيامک های تبليغاتی دراويش برای جلب جوانان
خبر قبلی : سفر يک مسئول دولت با هواپيمای اختصاصی


برگ نخست
سرویس تازه: فيلم برای موبایل

2004- 2024 IranPressNews.com -