می دانستید روی "همه" رودخانه های منتهی به خزر سد ساخته شده است، این جمله برایتان آشنا نیست؟ سرنوشت دریاچه سابق ارومیه که یادتان است؟ همه چیز از سدسازی و بستن مجراهای ورود آب شروع شد...
سایت پارسینه: شمال برای ایرانی ها خاطره جنگل و آب و فراوانی است، برای ایرانی ها کویر زده، خشکی دیده، شمال یک خاطره جمعی خوش و نسبتا ارزان است، یک خاطره خوش نه چندان دور با پیکان پدر راهی آن می شدیم،در ساحلش شن بازی و شنا می کردیم... شمال جایی که دلمان می آید سهمیه بنزین مان را برای رسیدن به آنجا خرج کنیم، یک مقصد شیرین و در دسترس که آب و هوایش زمین تا آسمان با بقیه ایران فرق می کند، خزر و شمال برای ما چیزی بیش از یک دریا و یک منطقه است، ما انگار یک حس مالکیت مخصوص به شمال داریم، دریای خزر چیزی است انگار مال خودمان، مال خود خودمان، نشانه اش هم تعصب خالصانه و بعضا تعجب آور خیلی از ما بر سهم بیست درصدی مان از خزر که یکی از موضوعات ثابت بحث های سیاسی-خانوادگی است.
"شمال" سرزمین آرزوهای ایرانی است، گره خورده به سینمای ایران، به خاطر بیاورید که لوکشین یا موضوع چند سریال و فیلم ماندگار شمال بوده؟ بعضی کافه های جاده چالوس هنوز عکس هنرپیشه های فیلم های را که در کافه آنها فیلمبرداری شده را به دیوار قاب کرده اند، گفتنش شاید کمی بی رحمانه باشد، اما شمال، یک بهشت کوچک دلخوش کننده برای ایرانی ها است، اما این بهشت کوچک ایرانی را طور دیگری هم می شود دید:
روستاهایی که غوره نشده مویز می شوند، "ویلا" می شوند، ناگهان بافت و هویت شان دگرگون می شود، مزرعه چای و برنج در آنی محو می شود و بلوک سیمانی و بتون می آید جایش و ویلا سبز می شود، شالیزارهایی که برای صاحبانشان صرفه ای جز فروختن شان به دلال های بی شمار زمین و مسکن ندارند و نهایتا تبدیل به ویلاهای قوطی کبریتی مناسب جیب و بودجه مشتریان تهرانی می شوند، در شمال، شاید پرسودترین شغل دلالی مسکن باشد که اسم نامحترمانه اش می شود: تراشیدن و فروش جنگل و زمین های کشاورزی به تهرانی ها.
در شمال امروز، حالا پنج شش سالی است که سیل تغییرات شدیدتر شده، فروشگاههای زنجیره ای با برندهای معروف جهانی لباس و پوشاک و مواد غذایی در طول جاده ساحلی سبز شده اند، برج های عظیم الجثه که بر ساحل خزر می رویند، حجم بالای مسافرت ها و یک جاده ساحلی با معماری مدرن سازه هایش و قطار اتوموبیل های شاسی بلند، کمتر شبیه تصویر جاده ساحلی شمال در سالهای نه چندان دور است، شمالی که کم کم انگار دارد یک محله از شمال شهر تهران می شود، یک جردن و الهیه و زعفرانیه کوچک! با همان آدم ها و با همان فرهنگ غالب!
شمال حالا جایی شده است برای جولان یک سبک زندگی مخصوص با یک کلید واژه پربسامد: ویلا ! متوسط ها می آیند شمال، ویلا اجاره می کنند، مایه دارها می آیند شمال و می روند ویلاهای خودشان- فقرا و زیر متوسط ها هم لابد در خیال و جعبه جادو ویلا را می بینند! - ، اینجا "ویلا" یک معادله ثابت است.
شاید تقصیر جبر جغرافیایی ما ایرانی ها باشد که فقط یک " دریای خزر" داریم،شاید تقصیر ماست که اولین مصداق یک سفر به یادماندنی و خوب خانوادگی یا مجردی برایمان معنایی جز "شمال ندارد، شاید هم تقصیر ما نیست که کمتر از یک درصد از مملکت مان "جنگلی" با آب و هوای معتدل است، شاید اگر بیشتر دریا و ساحل داشتیم، وضع خزر و شمال این نبود، شاید تقصیر آقامحمدخان قاجار باشد با آن انتخاب تاریخی اش، انتخاب چنارستان تهران به عنوان پایتخت، شاید اگر اگر پایتخت دم گوش خزر نبود، این سرنوشت در انتظار خزر نبود.
شاید اگر بزرگترین دریاچه جهان بین پنج کشور محصور نبود و جمهوری های شوروی سابق مجبور نبودند همه عقب ماندگی های خود را با خزر جبران کنند، کف خزر را بجورند برای دو بشکه نفت، اگر خزر راه ارتباطی آسیای میانه به اروپا نبود، وضع خزر این نبود، جبر باشد یا اختیار، تقصیر نسل ما است یا نسل قبل، هرچه باشد، چندان مهم نیست، مهم این است که یک سرنوشت تلخ در انتظار خزر دوست داشتنی ماست، همان شمال نوستالوژیک خودمان
مشکل خزر اصلی اما این است که ما ایرانی ها هرگز باورمان نمی شود این بهشت دوست داشتنی و کوچک دیگر نباشد، از بس به آن عادت کرده ایم، دوستش داریم باور نمی کنیم خزر و شمال و خاطرات خوب مان ممکن است روزی نباشد، از بس که نعمت نزدیک و سهل الوصولی است شاید از بس که خاطرمان بیخود جمع است و شاید از بس خزر مهربان و صبور بوده و هست، اما بگذارید چند خبر را یکجا مرور کنیم:
می دانستید روی "همه" رودخانه های منتهی به خزر سد ساخته شده است، این جمله برایتان آشنا نیست؟ سرنوشت دریاچه سابق ارومیه که یادتان است؟ همه چیز از سدسازی و بستن مجراهای ورود آب شروع شد، هرچند که در ضرورت سدسازی و مهار آب های سرگردان شکی نیست اما خوب قضیه به این سادگی ها هم نیست، خزر مثل یک موجود زنده، با آب زنده است.
خبرهایی که از خزر می شنویم، کم نیست اما همه در دل خود یک ترس و دلهره دارند: از پروژه انتقال آب خزر به سمنان که ممکن است همین رمق اندک خزر را هم ممکن است بگیرد، حرف نمی زنیم، از نمک های باقی مانده از پروژه انتقال آب که اگر در خزر باقی بمانند، خزر کاملا شور می شود و زندگی در آن تعطیل، اینکه سالانه فقط " چهار هزار تن" سم کشاورزی فقط از سمت سواحل ایران وارد خزر می شود.
حساب فاضلاب شهرهای شلوغ شمال و ویلاها و مسافران تهرانی هم به کنار، حساب اینکه بسیاری از شهرهای شمالی ایران هنوز "سیستم فاضلاب" ندارند و فاضلاب شهرهای شمال همچنان به دریا می ریزد هم چیز بیشتری نمی گوییم، از جنگل تراشی ها بخاطر بزرگراه ناکام تهران-شمال هم می گذریم، از افزایش شدید آلودگی قارچی خزر و خطرناک شدن شنا در دریای محبوب هم می گذریم ...اما می دانستید سطح آب خزر در همین یکسال، 60سانتیمتر كاهش یافته است، این خبر، شاید بهتر بتواند انگاره بیش از حد خوش بینانه ما را از خزر و مشکلاتش تغییر دهد:
برخلاف تصور مردم ، خزر برخلاف سالهای قبل، دیگر بالا نمی آید، دیگر پیشروی نمی کند، دیگر ویلاها را خراب نمی کند، حال خزر خوب نیست، خزر دارد نفس نفس می زند ، خزر دارد عقب می رود.
فکر می کنید خزر ده سال بعد، شمال بیست سال بعد، چطور باشد اگر ماجرا بر همین وزن و قافیه ادامه پیدا کند؟
تصورش چندان سخت نیست: جاده های خلوت شمال، ویلاهای خالی از سکنه، شمالی که دیگر برنج و چای و حتی کلوچه ندارد، بهشت ساحلی که شاید روزی برسد که خودش نیازمند آب آشامیدنی باشد، شهرک هایی که حباب قیمت و خواستن شان ترکیده و روی دست سازندگان باد کرده،هزاران کشاورز بومی بیکار، خزری که دیگر برای مهمانانش چیزی جز آب شور، جنگل های نیم جان ندارد.
خزری که شاید آن موقع، به جای مهربانی با غصه و خشم با کوبیدن باد شور به صورت مهمانانش به آنها خوش آمد بگوید، خزری که دیگر بچه ها دوستش ندارند، کسی نمی خواد در دریایش شنا کند و عکس یادگاری بیاندازد، شمالی که دیگر "شمال" نیست.
مردم غمگین شمالی که دیگر درآمد و اقتصادی ندارند، پاساژهای متروک، قایق های بی استفاده، تورهای خشک شده صیادی و از همه غم انگیزتر، دریایی که شاید آن وقت دیگر آبی نباشد، رنگش شاید چیزی باشد نزدیک به خاکستری متمایل به سبز پر از عفونت و قارچ و شوری و آلودگی، دریای بدون ماهی و ماهی گیر و تور و صیاد و...
این تصور تلخ را تا بی نهایت می توان ادامه داد، اما برای حفظ خزر دوست داشتنی و خاص مان، این خاطره خوب جمعی، البته هنوز دیر نشده کارهای خوب اما کوجکی شروع شده اما کافی نیست، می توان تعصب سهم بیست درصدی و پانزده درصدی از خزر را تبدیل کرد به تعصب زنده نگه داشتن محیط زیست خزر و شمال.
به گزارش پارسینه، حفظ اکوسیستم بسته و شدیدا در خطر خزر را می شود با قدرت رسانه به دغدغه مردم و مسئولین تبدیل کرد، کنار گذاشتن کودهای شیمیایی و از همه مهمتر، باز کردن شریان های خزر، رودخانه هایی که به خزر می ریزند راه چاره است، می شود با قانون و کمک گرفتن از نخبگان و کارشناسان، با یک حرکت اصولی مجلس یا دولت، جلوی ویلاسازی های بی رویه و ساخت و سازهای مخرب در شمال را گرفت، فاضلاب شهرهای شمالی را ساماندهی کرد، هرچه سریع تر با پنج کشور ساحلی خزر، کنوانسیون زیست محیطی برای خزر تدوین کرد و از همه مهمتر و واجب تر، کنار گذاشتن انگاره های غلط و خوش بینانه در مورد خزر و باور اینکه خزر مجروح است و دارد نفس نفس می زند، یادمان باشد که ما یک خزر، یک شمال بیشتر نداریم!
یکشنبه، 2 مهر ماه 1391 برابر با 2012-09-23 ساعت 04:092004- 2024 IranPressNews.com -