گرانی‌های عجیب به بهانه «دلار»

شرق: باور کنید ما هم خسته شده‌ایم از این ماجرای دلار که یقه اقتصاد ایران را گرفته است و رها نمی‌کند. تا پیش از این روزهای اقتصاد ایران، هر وقت صحبت از دلار می‌شد مردم فکر می‌کردند که فقط محدوده چهارراه استانبول (در پایتخت) آلوده به ماجراهای دلار است اما حالا چند سالی می‌شود که تب دلار پای خود را از چهارراه استانبول بیرون گذاشته است و در همه جای شهر می‌توان از دلار شنید یا تاثیر آن را روی قیمت محصولات مختلف اندازه‌گیری کرد. این گاهی اوقات به نظر می‌رسد یک شوخی باشد اما وقتی خوب دقت کنید به خوبی مشخص است که کار از شوخی عبور کرده و نقش‌آفرینی دلار در اقتصاد ما به یک واقعیت تبدیل شده است. انگار همین دیروز بود که محمود احمدی‌نژاد دلار را کاغذپاره معرفی کرد ولی حالا به نظر می‌رسد از دست مدیران اقتصادی او کاری بر نمی‌آید تا بتوانند گوش دلار را بچرخانند تا این کاغذپاره با تکیه بر سیاست‌های اقتصادی این‌گونه در ویترین‌های اقتصادی ما مانور ندهد. این خبر بد را حتما در روزهای گذشته بارها شنیده‌اید که دلار هر ساعت یا شاید هر دقیقه و در نهایت هر روز افزایش قیمت را در بازار مزه‌مزه می‌کند. کارشناسان اقتصادی دلیل این ماجرا را سیاست‌های اقتصادی در چند سال گذشته می‌دانند و فعالان اقتصادی نیز مانند کارشناسان اقتصادی با تعجب از برخی سیاست‌های اقتصادی سخن می‌گویند. در این گزارش البته ما کاری به این حرف‌ها نداریم، فقط می‌خواهیم تا چرخی کوتاه در شهر بزنیم و ببینیم چه چیزهای بی‌ربطی به دلار ربط دارند و دلار هم در چه جاهای عجیبی پایش را روی قیمت کالاها گذاشته است و بیشتر از یک کاغذپاره ایفای نقش می‌کند. برای همین لطفا این گزارش را بخوانید. اینجا تهران است؛ 28شهریور 1391.
نازی‌آباد- بازار دوم؛ ساعت 10 صبح
فضای خیابان شلوغ است. مردم به این قسمت شهر یا به این قسمت نازی‌آباد می‌گویند بازار دوم. گوش تا گوش خیابان را بوتیک‌ها با نورهای الوان پر کرده‌اند. جایی در میان بوتیک‌ها یک سوپرمارکت بزرگ روی زمین پهن شده است. روی شیشه‌های مغازه همان نام قدیمی در میان سوپرمارکت‌ها نقش زده است: دریانی... . وارد مغازه می‌شوم. آقای فروشنده گرفتار مشتری‌ها شده است. قیمت ماست را از او می‌پرسم. ماست با بادنجان، دو‌هزار و 200 تومان و ماست دبه‌ای هم شش‌هزار و 300تومان و همین‌طور قیمت‌ها می‌رفت بالا. فروشنده از ماست هشت‌هزار تومان سخن می‌گفت که در کلام او پیچیدم و از گرانی شکایت کردم. آقای فروشنده اصلا به گله‌های من اهمیت نداد. باز هم به او گفتم چرا آنقدر ماست ‌گران شده است که شروع کرد با یک مشتری دیگر صحبت کردن. چرخی در مغاه زدم و دوباره سراغ فروشنده رفتم. «از وقتی دلار این‌گونه‌ گران شده است قیمت‌ها را نمی‌شود جمع کرد» که فروشنده لبخندی زد و ادامه داد: «دلار به‌زودی سه‌هزار تومان می‌شود آن وقت همه به سوپرمارکت که می‌رسند معترض قیمت‌ها می‌شوند. من نمی‌دانم چرا با دلار دو‌هزار و 500 تومانی مردم انتظار دارند که مثلا ماست 500 تومان باشد.» او همین‌طور که حرف می‌زد من هم داشتم در ذهنم رابطه دلار با پنیر و ماست و دوغ را بالا و پایین می‌کردم و ناگهان پرسیدم: «ماست چه ربطی به دلار دارد» که گفت...
میدان بهمن؛ ساعت 11 صبح
میدان بهمن را حتما همه می‌شناسند. اینجا روزگاری کشتارگاه تهران بود و حالا به میدانی تبدیل شده است که دور آن را مغازه‌های جگرفروشی پر کرده‌اند و در ضلع دیگر میدان نیز فرهنگسرای بزرگ بهمن ایستاده است که ظاهرا یکی از مراکز فرهنگی پایتخت است. وارد یکی از مغازه‌های جگرفروشی می‌شوم و شروع می‌کنم به قیمت گرفتن. صاحب دکان با تعجب نگاهم می‌کند. به او می‌گویم که می‌خواهم قیمت‌های امسال را با سال گذشته مقایسه کنم و او لبخند می‌زند و آرام می‌گوید: «راحت باش اما مراقب باش از غذا خوردن پشیمان نشوی.» ارزان‌ترین کالای این مغازه‌، قیمتش کمتر از سیخی چهار‌هزار تومان نبود. به فروشنده می‌گویم حتما گرانی محصولات شما نیز با گرانی دلار ارتباط دارد و او این‌گونه توضیح می‌دهد: «مگر جگر چه اشکالی دارد که به دلار ربط نداشته باشد. الان هر یک دلار دو‌هزار
و 500 تومان شده آن وقت شما می‌خواهی من یک سیخ جگر را چهار‌هزار تومان نفروشم.» برای لحظه‌ای فکر کردم حق با اوست بالاخره یک سیخ جگر حتما مزایایی بهتر از یک برگ دلار دارد. با او گپ می‌زنم و دوباره می‌پرسم: «چرا هر جا می‌روی کالاهایشان را با دلار می‌سنجند» و او می‌گوید: «من فکر می‌کنم این به خاطر ضعف در مدیریت اقتصاد است. من سواد ندارم اما می‌فهمم که وقتی قیمت کالاها دقیقه‌ای بالا می‌روند حتما مدیریتی وجود ندارد. برای همین هم فقط کافی است چیزی مثل دلار از دست دولت در برود آن وقت کاسب‌ها در فضای بدون مدیر فقط با گرانی می‌توانند از زمین خوردن خود جلوگیری کنند.»
میدان راه‌آهن؛ ساعت 12:15 ظهر
میدان راه‌آهن مثل همیشه شلوغ است و تو احساس می‌کنی که همه آدم‌های این میدان مسافر شهرهای دور هستند که روی ریل‌های راه‌آهن سفر می‌کنند. این میدان را شاید بهتر باشد با نام میدان قهوه‌خانه‌های قدیمی مورد شناسایی قرار دهیم. وارد یکی از این قهوه‌خانه‌ها می‌شوم. یک استکان کوچک چای 200 تومان نرخ دارد. خب، جای خوشحالی است چون این کالا شاید ارزان‌ترین کالای خوارکی در سطح شهر باشد. قیمت دیزی (مشهورترین غذای قهوه‌خانه‌ها) روی دیوار نصب شده است. معمولی‌ترین دیزی نزدیک هفت‌هزار تومان قیمت دارد و آن طور که فهرست می‌گوید برخی دیزی‌ها را هم می‌شود با نرخ 20‌هزار تومان خریداری کرد. از فروشنده می‌پرسم این دیزی‌ها را در سال گذشته با چه قیمت به فروش می‌رسانده است و پاسخ می‌دهد: «سال قبل دیزی معمولی چهار‌هزار تا چهار‌هزار و 500 تومان بود که امسال هفت‌هزار تومان است و دیزی درجه یک اعلا نیز 13‌هزار تا 14‌هزار تومان بود که الان 20‌هزار تومان است.» با خنده به او می‌گویم که ظاهرا گرانی دلار در کار شما هم تاثیر داشته است و او هم با لبخند پاسخ می‌دهد که شک نکن، حتما تاثیر داشته است. باز هم با خود کلنجار می‌روم و هرچه سعی می‌کنم رابطه میان دلار با دیزی را نمی‌فهمم. ظاهرا در اقتصاد ایران روابط و مناسبات اقتصادی بسیار پیچیده هستند. مدیر قهوه‌خانه می‌گوید: «وقتی دلار‌ گران می‌شود یا بنزین ‌گران می‌شود همه چیز قیمتش بالا می‌رود و برای فروشنده‌ها از هر صنفی که باشند دیگر صرف نمی‌کند کالای خود را ارزان بدهند. برای همین نمی‌شود جلوی گرانی را گرفت».
به او می‌گویم: «به نظر شما‌ گیر کار در کجاست» و می‌گوید: «از مدیران دولتی بپرسید آنها مسوول کنترل اقتصاد هستند.»
میدان ولی‌عصر؛ ساعت 13:30 ظهر
میدان ولیعصر رنگ دارد و صدای آب دارد و صدای ترافیک در تقلای نور گم می‌شود. یک مغازه پروتئین‌فروشی پیدا می‌کنم و خیلی تند درون آن می‌خزم. آدم‌ها تقریبا به صف ایستاده‌اند تا به فروشنده برسند و پول تقاضای خود را بدهند. همه آدم‌ها وقتی ماشین‌حساب رقم خرید آنها را نشان می‌دهد با تعجب سری تکان می‌دهند و می‌روند. البته به نظر می‌رسد سر تکان دادن، این روزها کار هر روزه شده باشد. برای دقایقی فروشنده را می‌قاپم. قیمت‌ها را از او می‌پرسم. پنیر 450 گرمی سه‌هزار و 500 تومان، روغن یک لیتری دو‌هزار و 450 تومان، شیر یک لیتری پرچرب یک‌هزار و 700 تومان، رب شیشه‌ای سه‌هزار و 500 تومان. در مقابل ویترین کالباس و محصولات پروتئینی می‌ایستم. بهای کالباس‌های مختلف از کیلویی 10هزار تومان شروع می‌شود و تا کیلویی 40‌هزار تومان ادامه می‌یابد. از این فروشنده هم می‌پرسم که این قیمت‌ها چه تفاوتی با سال گذشته داشته است که ترجیح می‌دهد به جای پاسخ لبخندی بزند و سکوت کند. ادامه می‌دهم: «حتما شما هم از گرانی دلار خبر دارید که اجناس خود را این‌گونه می‌فروشید» و او این‌گونه پاسخ می‌دهد: «اتفاقا ربطی به دلار ندارد. دلار هم یک کالاست که مثل کالاهای ما گرفتار بی‌نظمی اقتصادی و آشفتگی سیاستگذاری‌ها شده است.» از جواب او حیرت می‌کنم. حرف‌های او تقریبا با حرف فروشنده‌های دیگر تفاوت داشت. او ادامه می‌دهد: «نه دلار و نه تحریم هیچ‌کدام دلیل گرفتاری‌های اقتصادی نیست به نظر من مشکل ما در نداشتن مدیریت کارآمد است.» به او می‌گویم که همه فروشنده‌ها می‌گویند گرانی دلار بازار را به هم می‌زند و پاسخ می‌دهد: «شاید درست بگویند وقتی مدیریتی روی بازار وجود ندارد گرانی غیرعادی دلار همه چیز را آشفته می‌کند.»
میدان تجریش، ساعت 15 بعدازظهر
وارد یک بوتیک می‌شوم. به نظر می‌رسد جنس‌های او همه وارداتی باشد البته آقای فروشنده بر این باور است که خیلی از این جنس‌ها در همین تولیدی‌های ایرانی یا در تولیدی‌های منطقه از خط تولید رد می‌شود. منتها به صورت جعلی مارک‌های معروف را به آن می‌دوزند. وقتی از او رابطه بین دلار و گرانی قیمت محصولاتش را پرسیدم با قاطعیت گفت که ما حق داریم جنس‌های خود را به قیمت دلار وصل کنیم چون عنوان جنس خارجی دارند. از او پرسیدم که حتی اگر جنسی را در زمان ارزانی دلار خریده باشید باز با قیمت امروز دلار راهی ویترینش می‌کنید که گفت: «اینها رمز بازار است و راه خروج از مغازه را نشانم داد.» در میدان تجریش فروشنده‌های زیادی از رابطه دلار با ویترین کالاهای خوراکی و غیرخوراکی، کالاهای صنعتی و غیرصنعتی و سایر کالا برایم حرف زدند اما بدون تعارف آخر هم به وضوح متوجه نشدم که مثلا چه ربطی میان افزایش قیمت هویج با دلار وجود دارد.‌ ای کاش مدیران دولتی با عنوان فرماندهان اقتصاد کمی برای مردم از این رابطه سخن می‌گفتند.

چهارشنبه، 29 شهریور ماه 1391 برابر با 2012-09-19 ساعت 12:09
خبر بعدی : تعطيلی ايرلاين‌ها يا افزايش صددرصدی قيمت بليت
خبر قبلی : حمام باغ له له در حال تخريب


برگ نخست
سرویس تازه: فيلم برای موبایل

2004- 2024 IranPressNews.com -