از وقتی کرونا آمده، بیکار ماندهاند؛ ٣٥هزار کارگر ساختمانی. ویزاهای گردشگری از اعتبار افتاد، خرج اقامت ٦ماهه شد هزار و ٥٠٠دلار. ابزارهای کار ماند در ساختمانهای نیمهکاره و کارگرها برگشتند. آنها هم که قصد رفتن به عراق داشتند منصرف شدند، چون رسیدن قاچاقی به «سلیمانیه» هم ٤٠٠دلار خرج دارد و هم واهمه حکم تیر پلیس عراق.
روزنامه شهروند نوشت: این سوی مرز، چندهزار مَرد بیکار برگشتهاند و دلتنگی برای بوی سیمان و گچ در دل مردان مریوان، سردشت و... خانه کرده. دیگر از داربستهای داغ و پلههای نیمهکاره که طبقات نیمهتمام ساختمانهای بلندبالای سلیمانیه، اربیل، کرکوک و .. را به هم وصل میکردند، خبری نیست. این سوی مرز، مردها ماندهاند و جیبهای خالی. راه چاره پیچوخمهای «تپه» است. پاتوق دیگر میدان «سلیمانیه»، «اربیل»، «دهوک» و «بغداد» نیست. همه شبها در «تپه» جمع میشوند برای چشمانتظاری کولهایی که پایین کوه روی زمین پهن شدهاند.
قصه کارگران ساختمانیِ مسافر عراق به چندسال اخیر برمیگردد. وقتی نوسانات ارزی و گرانیها، کارگران کُرد را روانه اقلیم کردستان کرد؛ با ویزای گردشگری. گردشگرانی که در خانههای نیمهکاره پناه میگرفتند تا درآمد دیناری و دلاریشان دردی از زندگی دوا کند. اردیبهشت ١٣٩٨ بود که محاسبات اعضای شورایعالی کار، سبد معیشت هر کارگر ایرانی را ٦میلیون و ٤٠٠هزارتومان اعلام کرد. در شرایطی که دستمزد کارگران به زحمت به ٢میلیون تومان میرسید و رکود بازار مسکن، درآمد کارگران ساختمانی را به پایینتر از این رقم هم میرساند. اما در سال ٢٠١٨ حداقل حقوق دستمزد کارگران عراقی ٣٥٠هزار دینار بود، معادل ٢٩٠دلار. درحالیکه درسال ٩٨ حقوق کارگران ایرانی نهایتا به ١٥٠دلار میرسید و همینها افراد زیادی از کارگران را ترغیب کرد به رفتن و اقامت در خانه جدید در کردستان عراق؛ تعدادی که به گفته فعالان کارگری حدود ٣٥هزار نفر بودند.
کار در غربت، بهتر از بیکاری
از وقتی کرونا آمده، بیکار ماندهاند؛ ٣٥هزار کارگر ساختمانی. ویزاهای گردشگری از اعتبار افتاد، خرج اقامت ٦ماهه شد هزار و ٥٠٠دلار. ابزارهای کار ماند در ساختمانهای نیمهکاره و کارگرها برگشتند. آنها هم که قصد رفتن به عراق داشتند منصرف شدند، چون رسیدن قاچاقی به «سلیمانیه» هم ٤٠٠دلار خرج دارد و هم واهمه حکم تیر پلیس عراق.
«کوروش» با آمدن کرونا به ایران برگشت، اما دیسک کَمر امانش را بُرید. تاب کولبری را نداشت و بیکار ماند. «ماه پیش امآرآی گرفتم. از سهجا دیسکم بیرون زده، پای چپم هم میلنگد و با عصا راه میروم. نمیتوانم کولبری کنم. مرز باز شود، برمیگردم. اینجا کار نیست. قبل از این هم از زور بیکاری رفتیم، چون پولش باارزشتر و نقد بود. در این چندماه تنها یک نفر زنگ زده. میگوید پول ندارم و چک ٦ماهه میدهم.»
قبل از اقلیم کردستان، تهران، اصفهان، شیراز و. محل کار مرزنشینان بود؛ کارهایی با مزدهای چکی سه تا ٦ماهه که گاهی نقد شدنشان تا یکسال هم زمان میبرد. «از سر خوشی که نرفته بودیم. آنجا نه آب داشتیم، نه برق. ٦٠نفر بودیم با یک سرویس بهداشتی سیار. حمام هم دَبه آبی بود که هر ١٠روز یکبار نصیبمان میشد.» بیشتر کارگران ساختمانی توان و سلامت جانشان را در بالا بردن ساختمانهای «سلیمانیه»، «اربیل»، «دهوک» جا گذاشتند. بعضی هم برای کار تا مرزهای سوریه رفتند.
گذر کارگران ساختمانی که به اقلیم کردستان افتاد، اجازه ورودشان ٥هزار تومان شد و بعدها به ٢٠ و ٢٥هزار تومان رسید، اما حالا سفر چهارم به معنای ٤٤٠هزار تومان خرج برای کارگری است که به امید نان پای به آن سوی مرز میگذارد، هرچند عراقیها هم به بهانه کارت بیمهای از هر مسافر ١٤٠هزار تومان میگیرند؛ کارت بیمهای که شامل حوادث کار، تصادفات و نزاع نمیشود. کوروش، اما میگوید: «در مریوان ٦ماه سرد سال، خانهنشین بودیم، اما آنجا همیشه کار هست. با این خرجها باز رفتن برایمان میصرفد؛ بهتر از بیکاری است.»
بنبست
کرونا آمدوشد مرزها را قدغن کرد. ویزاهای گردشگری یکماهه کارگران ساختمانی بیاعتبار شد. مردهای خانهنشین چشم دوختند به مرزها برای باز شدن. سفرههای خالی، مردها را راهی کولبری کرد، اما بیشتر اوقات کولی برای بردن، نبود. «ناصر» و شش- هفت رفیقش راه مریوان را در پیش گرفتند برای تازه کردن دیدارها، به امید دیدن دوباره «سلیمانیه» بعد از یکماه دوری. حالا چهارماه از این آمدن میگذرد و «ناصر» هفتهای دو، سه بار پا در پیچوخمهای «تپه» میگذارد برای روزی خانه. «١٥هزار تومان برای هر کیلو میدهند. گرانی است. مجبور به کاریم.»
مردان لَنگِ نان شب سه ساعت و نیم سرازیری را پیاده میروند برای رسیدن به کولها. کولهایی که میانه راه صدای زانوها را بلند میکنند و نفس کشیدن را سخت. «این شغل نیست، مُردن است.» «ناصر» ١٠روز مانده به عید، آمد مریوان. مهلت ویزاها تمام شد و بسیاری از کارگران ساختمان مجبور به برگشت شدند. «فکر نمیکنم حالاحالا بتوانیم برویم سلیمانیه.» چند سالی است ساختمان سازی در مریوان، سردشت، بانه، سقز و ... کساد است. «شرایط سخت بود و حالا سختتر هم شده. قیمت دستمزدها پایین آمده. شرایط مریضی هم که هست. چه کنیم با این همه بنبست.»
«ناصر» سیزده ساله بود که روی ساختمانهای نیمهکاره تهران کار کرد و باتجربه شد. بعد نوبت به کار در مریوان رسید تا کسادی به کاروکاسبی بناها، سنگکارها، گچکارها و... زد. ٢٥روز کار در عراق و یکهفته دیدن خانواده در مریوان برنامه ١٠سال گذشته او است. کار در عراق یعنی یکماه کار برای بردن خرج سهماه خانه؛ یعنی دستمزد نقد به دلار؛ برگهای کوچک سبزی که حالا روی ٢٣هزار تومان حریف میطلبد. ناصر از روزهای اولی میگوید که کرونا به عراق رسید: «٦٠٠ -٥٠٠ کارگر بنگلادشی، سوری، عراقی و ایرانی روزها کنار هم کار میکردند و شبها در کانکسهای ٢٠متری، ١٢نفره میخوابیدند. کرونا که آمد ماسک داشتیم و تأکید بر رعایت بهداشت بود، اما با سرویس بهداشتی و حمام عمومی، رعایت کردن سخت بود. مرزها باز شوند، برمیگردم. کولبری برای مردی که یک، هزارتومانی ته جیبش نیست، فرصت است.»
حکم تیر پلیس عراق
«بهاءالدین» از سال ٨١ مسافر «سلیمانیه» بود برای سنگکاری دانشگاه جامع این شهر و چند پروژه بزرگ ساختمانی دیگر. از سال ٩٠ ورق برگشت و بیکاری به ساختوساز زد تا ویزای گردشگری بهانهای شود برای کار در شهرهای عراق. کارگران دستمزدشان را به دینار طلب میکردند؛ دیناری که روزی، ٣هزار تومان ارزش داشت و حالا به ١٨هزار تومان رسیده است. «قبل از سال ٩٠ دستمزد بَنّا در ایران ٢٠هزار تومان بود و در عراق به پول ریال ایران، ٣٠هزار تومان میدادند. آن روزها تومان برایمان میارزید و حالا دینار بهصرفهتر است.»
اسفندماه که نام کرونا بر سر زبانها افتاد، قانون قرنطینه در عراق حکمفرما شد؛ یکهفته «سلیمانیه»، «اربیل»، «کربلا»، «بغداد» و ... شدند شهر مردگان؛ نه رفتی، نه آمدی. کارهای ساختمانی خوابید. همان روزها عدهای از ترس ادامهدار بودن قرنطینه، بیکاری را به جان خریدند و به ایران برگشتند، اما اینجا هم بیکار ماندند. دنیای کارگرانی که به امید برداشتن قرنطینه مانده بودند، شد اتاقکهای نیمهکاره و کانکسهایی که کنار هم به ردیف، جاخوش کرده بودند. «یک هفته هیچ عایدی نداشتیم، اما دولت عراق شماره تلفنی داده بود برای تأمین مواد مورد نیاز و خورد و خوراک، به شرط بیرون نیامدن از خانه.»
یک هفته قرنطینه که سَر آمد، مهلت ویزای خیلی از کارگران هم تمام شد. «بهاءالدین» و همقطارهایش بار و بندیل بستند برای عبور از مرز. زمزمهها از بازگشایی دوباره مرز بعد از یکماه میگفت، اما از آن روزها پنجماه میگذرد و مرزها بسته است. مردانِ بیکار شده، خانهنشین شدند تا دل به کولبری ببندند. وسوسه قاچاقی رفتن به «سلیمانیه» هم بود، اما حکم تیر پلیس عراق، تنها گزینه کولبری را برایشان باقی گذاشت. «کولبری از قبل خطرناکتر شده است. بهدلیل کرونا، پلیس عراق رحم ندارد. همین چند روز پیش جوانی در رودخانه افتاد و مُرد.» کارگران ایرانی تنها مهاجران عراق نبودند؛ بعد از بحران سوریه، کارگران زیادی از این کشور راه اقلیم کردستان عراق را در پیش گرفتند به امید پناهندگی. کارگران بنگلادشی هم بودند.
کارگر زیاد شد و بازار کار کارگران ساختمانی ایرانی کساد. «دستمزدها حتی به نسبت ١٠سال پیش پایین آمد. خرج و مخارج هم بالا رفت، اما همچنان نسبت به بیکاری و درآمدهای نسیهای ایران بهصرفهتر بود.» ترس بیکار ماندن، کارگران زیادی را در عراق ماندگار کرد. آنهایی هم که آمدند، خطر کولبری را باید به جان بخرند. «بهاءالدین» یک شب دل به مرز «تپه» زد برای رزق زن و بچه. خطر زیاد بود، بنابراین تصمیم گرفت دور کولبری را خط بکشد. خیلی از مردان برگشته از «سلیمانیه» با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشتهاند تا اجبار دوباره گذرشان را به کولبری بیندازد. «سالها با حوادث کار سَر کردیم. نگاهها و رفتارهای تحقیرآمیز را به جان خریدیم تا بیکار نمانیم، اما حالا سرنوشتمان بیکاری است.» از همان ١٠سال پیش که رفتن به اقلیم کردستان باب شد، از بیمه خبری نبود، اما حوادث کار همچنان قربانی میگرفت. سقفهای نیمهکاره، خانه کارگران ساختمانی بود. روزشمار به سالهای ٩٤-٩٥ رسید؛ قوانین تغییر کرد؛ حکم به گرفتن اقامت یا رفتن کارگران به مسافرخانهها داده شد؛ آلونکهایی با حداقل امکانات. «وقت و بیوقت میریختند سر ساختمانها و کارگران را میبردند بازداشت.»
مهاجرانی بیهیچ حق و حقوقی
آمارهای غیررسمی از بیکاری ٣٥هزار کارگر ایرانی خبر میدهد؛ کارگرانی که در کردستان عراق روزمزد کار میکردند. گفته میشود از میان کارگران ایرانی، تنها پنجهزار نفر در «سلیمانیه» ماندهاند.
میکائیل صدیقی، رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان میگوید: «آمار دقیقی از کارگران ساختمانی نیست، چون با ویزای گردشگری به اقلیم کردستان سفر میکنند، اما تقریبا و با تکیه بر تجربیات، حدود ٣٠درصد کارگران در عراق باقی ماندهاند.»
کارگرانی که این روزها بیشک شرایط سختتری برای کار دارند و کرونا باعث شده یک روز سرِ کار باشند و چند روزی خود را از چشم پلیس عراق پنهان کنند، اما با وجود این، ترجیح میدهند آن سوی مرز بمانند و طعم بیکاری مریوان، سنندج، بانه، سقز و ... را نچشند. صدیقی از هزینه ١٥ تا ٢٠میلیونی اقامت برای کارگران مهاجر میگوید؛ هزینهای که از توان بسیاری از کارگران ساختمانی بیرون است: «کارگرانی که در عراق ماندهاند، مجبورند هر ماه تا سر مرز مریوان یا باشماق برگردند و ١٤٠هزار تومان پرداخت کنند تا ویزای گردشگریشان تمدید شود.»
رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان از حمایت نشدن کارگران بیکاری میگوید که اینسوی مرز در مریوان و دیگر شهرهای کردستان روزگار میگذرانند. «متأسفانه از طرف دولت هیچ حمایتی نشده است. در این مدتِ کرونا، تنها انجمن به کمک فرمانداری و خیرین بستههای معیشتی آماده و بین کارگران میدانی، کارگران قطع نخاع شده و بیکاران معیشتی توزیع کرده است، البته ٣هزار ماسک و مواد ضدعفونی هم تهیه و میان کارگران ساختمانی توزیع شده است. این کار در کامیاران، سقز، بانه، سنندج و شهرهای دیگر کردستان هم انجام شده است.»
بستههای حمایتی که به گفته صدیقی باید ماهی یکبار میان کارگران توزیع شود. آنان استادکارانی هستند که به اجبار بیکاری به کولبری، دستفروشی و خانهنشینی رو آوردهاند. سال گذشته روحالله حضرتپور، نماینده مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی از وضع کارگران ساختمانی در اقلیم کردستان ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «احتمال تضییع حق و حقوق این کارگران به دلیل اسکان نامناسب و نداشتن بیمه بالاست و حتی امنیت جانی هم ندارند که باید وزارت امور خارجه ورود کند و مجلس هم از این طریق پیگیریهای لازم را انجام خواهد داد.»
صدیقی، فعال کارگری، حالا میگوید سندیکاهای کارگری ترکیه با شرکتهای عراقی قرارداد بستهاند و خود سندیکاها کارگران و استادکاران را برای کار به عراق میفرستند و روی دستمزد و شرایط کار آنها نظارت دارند: «اگر استانداری کردستان و اداره کار همکاری کنند، ساماندهی کارگران مهاجر غیرممکن نیست. قبل از کرونا پیگیریهایی داشتیم. جلساتی با استانداری برگزار کردیم تا نمایندهای از انجمن کارگری یا سندیکا به کردستان عراق اعزام شود.»
رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان از شرایط وحشتناک کارگران ساختمانی در اقلیم کردستان میگوید؛ کارگرانی که هیچ مبنایی برای احقاق حقوحقوقشان ندارند. «هیچ نهادی نیست تا حافظ حق و حقوق این کارگران باشد. این کارگران با ویزای گردشگری میروند؛ برای همین آماری از تعداد فوتیها و کسانی که بر اثر حوادث کار دچار معلولیت شدهاند، وجود ندارد.»
آدم از خجالت آب می شود وقتی اینها را می بیند!
روایت زندگی جوانان ایرانی که برای کارگری به سلیمانیه و اربیل عراق میروند
کارگران ایرانی در عراق؛ از واکسی تا کارگر مرغداری!
....در عراق، کارگران ایرانی را تنها سر ساختمانهای نیمهکاره درحال داربستزدن یا حمل بلوک و سیمان نمیبینید یا سر میدان شهر در انتظار کار. بساط واکسی برای مسنترهاست، آنهایی که توان کار سخت را ندارند. «آدم از خجالت آب میشود وقتی این پیرمردها را میبیند. در یکی از این مسافرخانههایی که ایرانیها میمانند، تعدادی از این مردها را دیدهام که همسنوسال پدرم بودند؛ هر کفش ٥٠٠دینار. «اسماعیل» ٥٠سال داشت و بار ششم بود که میآمد عراق برای واکس زدن. تعداد این «اسماعیلها» کم نیست.»....
روزنامه شهروند در گزارشی نوشت: پیچ و خم کوهها و بیراههها جای خود را به ساختمانهای بلند داده است. دیگر خبری از بارهای سنگین یخچال، اجاق گاز و دلشورههای کولبری شبانه نیست؛ حالا جای آنها را لولههای بلند آهنی گرفته است که سوار بر دوش «سیروان» طبقات را یکییکی بالا میروند تا خانههای قد و نیمقد جدید بالا برود و شهرک دیگری در سلیمانیه ساخته شود. «این، بار پنجم است و تا زمانی که شرایط کار ایران خوب نشود، همینجا کار میکنم.»
سیروان بعد از دیپلم رفته سراغ جوشکاری. او ٢٤ساله است و هشتسال در شهر خودش، مریوان جوشکار بوده؛ از ٩سالگی؛ دورانی که همپای پدرش در تاریکی شب، کولههای بزرگ و کوچک را از بیراههها به مقصد میرساند: «بعد از سالها جوشکاری، اوضاع خوب نبود. هر سال بدتر هم میشد تا اینکه این اواخر اصلا کار نبود؛ بیکار شده بودم؛ راهی جز رفتن برای کارگری نبود و به پیشنهاد یکی از دوستانم راهی سلیمانیه شدم؛ برای ماهی سهمیلیون تومان.»
چندماه گذشته اتفاقی تازه برای تعدادی از جوانهای مریوان و شهرهای نزدیک مرزهای غربی ایران داشته؛ کار در سلیمانیه و اربیل. حالا این جوانها میگویند برای لقمهای نان، ترک دیار کردهاند و پاتوقشان شده هر روز صبح، میدان سلیمانیه، به این امید که انتخاب شوند برای یک روز کارگری. خوششانسها چند روز سر ساختمان میمانند. جوانان مرزنشین شهرهایی مثل مریوان، بانه، سنندج، سروآباد و سقز راهی شهرهای کردستان عراقاند اما جوانان همدان، بوکان و ارومیه راهی شهرهای دیگر عراق میشوند. آنطور که سیروان میگوید، جوانان مرزنشین بیشتر به سلیمانیه و اربیل میروند و کمتر میتوان جوانان همدانی یا ارومیهای را دید: «روزی ١٢ساعت کار میکنم. بار اول که آمدم، مثل بیشتر ایرانیها رفتم مسافرخانه اما الان ٢٠ نفری هستیم که خارج از شهر، خانهای ٧٠ متری اجاره کردهایم، اما اگر «آسایش» بفهمد، بدبخت میشویم.»
«آسایش، پلیس عراق است و اگر اقامت نداشته باشید، بیچارهتان میکند.»
اقامت کار برای کارگران ایرانی ١٢میلیون هزینه دارد؛ برای همین بیشتر کارگران توریستی و برای ٢٨روز ساکن سلیمانیه یا اربیل میشوند. بهتازگی خبرگزاری فرانسه در گزارشی از کارگران ایرانی در عراق درباره این موضوع نوشته است: «ایرانیها با گرفتن روادید یکماهه، بهعنوان گردشگر وارد کردستان عراق میشوند و بعد از ۲۸روز کار کردن، بعضی اقلام غذایی که در ایران گران شده را خریده و نزد خانواده خود برمیگردند. آنها بعد یک هفته دوباره روادید گردشگری گرفته و به کردستان عراق بازمیگردند.»
«سیروان» تا به حال پنجبار با ویزای توریستی عازم سلیمانیه شده: «بیشتر بچههای مرزنشین به همین روش برای کار به سلیمانیه یا اربیل میروند. اینجا مخارج بالاست و بیشتر کارگران ایرانی برای اینکه بتوانند پول بیشتری برای خانوادهشان ببرند با بخور و نمیر زندگی میکنند. ما ٢٠ نفر، کار داربست انجام میدهیم. بیشتر کارگران ایرانی در ساختمانسازی مشغول کارند؛ کارگرانی که اگر آشنا یا فامیلی نداشته باشند، باید صبحها خود را به میدان سلیمانیه برسانند برای کار. بار اولی که رفتم سلیمانیه مثل بقیه هر روز صبح میدان سلیمانیه مینشستم منتظر کار، اما بار دوم یکی از دوستانم کار داربست را معرفی کرد و از میداننشینی خلاص شدم، البته کار داربست سخت و خطرناک است؛ چند روز پیش سهنفری ١٤تن میله آهنی را شش، هفت طبقه بالا بردیم آن هم در دمای بالای ٤٠درجه. هر روز عصر که میرویم خانه، دوشهایمان از داغی آهنها سوخته، اما من قبل از این در ایران صبحها کارگری میکردم و شبها کولبری.»
سیروان میگوید: «همه ما از سر ناچاری آمدهایم اینجا برای کارگری. زندگی در شهرهای مرزی سخت است. کار نیست و بیشتر جوانان بیکارند. پدرها هم یا کولبرند یا شغل آزاد دارند که کفاف مخارج زندگی خانوادههایی را که اغلب پرجمعیت هم هستند، نمیدهد. برای همین پدرم به همه ما گفت زرنگ باشید و مخارج خودتان را دربیاورید، چون من از پس مخارج زندگی برنمیآیم. الان سه عید میشود نرفتهام خانه؛ عید نوروز، عید رمضان و عید قربان. هفتهای یکبار زنگ میزنم. اینجا زندگی سختیهای خودش را دارد. وضع بهداشتی که افتضاح است. از ٩سالگی همپای پدرم میرفتم کولبری. پدرم تا زمانی که جان داشت، میرفت کولبری و حالا که پیر شده در مرز باشماخه باربری میکند.»
«همین دو هفته پیش بود که کارگر ٢١ساله مریوانی بر اثر برقگرفتگی مُرد. بار دومش بود، میآمد سلیمانیه. وقتی خبر را شنیدم از ته دل گفتم خوش به حالش، از کارگری راحت شد.»
صندوق بینالمللی پول میزان بیکاری ایران برای سال ۲۰۱۸ را حدود ١٣,٩درصد ارزیابی و پیشبینی کرده این رقم امسال به ١٥.٤درصد افزایش یابد. براساس این گزارش، این رشد تا سال ۲۰۲۴ بهصورت متمادی ادامه خواهد داشت و به حدود ١٩.٤درصد خواهد رسید.
مهاجرت کارگران به عراق پدیدهای است که این اواخر رسانهای شده؛ کارگرانی که آماری از تعدادشان در دست نیست و مقامات منطقهای کردستان در شمال عراق هم آمار کارگران ایرانی را ندارند. به غیر از تعداد محدودی از کارگران که اقامت کار دارند، بقیه کارگران با ویزای توریستی وارد عراق میشوند، برای همین تشخیص تعداد کارگران کار سختی است. «اینجا هر روز یک شهرک جدید ساخته میشود و برای ساختوساز به کارگر نیاز دارند. اوایل به دینار و دلار حقوق میدادند، اما الان به تومان پول میدهند، چون میدانند دینارشان برای ایرانیها خیلی زیاد است؛ هفتهای حقوق میگیریم. کُردهای ایران یعنی بچههای نزدیک مرز بیشتر در سلیمانیه و اربیل کار میکنند، چون عربی بلد نیستند اما بقیه کارگرهای ایرانی به شهرهای دیگر عراق میروند. غربت سخت است، اما وقتی کسی میمیرد یا برایش اتفاق بدی میافتد دنیا روی سر آدم خراب میشود.»
تا کار پیدا کنم، جانم به لبم رسید
مسافرخانه «خالد» با اتاقهای پنجمتریاش را بیشتر ایرانیها میشناسند؛ مسافرخانهای کمی دورتر از میدان بزرگ سلیمانیه. «کاویار» یکی از ساکنان همین مسافرخانه است؛ کوچکترین مسافر که شبهای اول را با ترس و دلهره به صبح رسانده است. «چندماه دیگر ١٧سالم میشود. همه میگفتند برای کارگری زود شروع کردهای. چند روزی است، برگشتهام اما سپردهام اگر کار بود خبرم کنند. روزهای اول خیلی سخت میگذرد، اما چارهای نیست.»
وضعیت کار چندوقتی است خراب شده و کارگران ایرانی به راحتی نمیتوانند کار پیدا کنند، بهخصوص آنهایی که هممحلی یا همروستایی در سلیمانیه یا اربیل ندارند اما وضع صنعتکارها، خیاطها، جوشکارها و کسانی که تخصصی دارند هنوز خوب است و قبل از اینکه پایشان به عراق برسد محل زندگی و کارشان مشخص است. «صنعتکارها قبل از رفتن هماهنگ میکنند و راحت میروند. تعدادشان کم است. شرایط کار در کردستان عراق هم به خوبی گذشته نیست، چون تعداد کارگرها زیاد شده و برای همین دیگر به دلار یا دینار حقوق نمیدهند. کارگران ساختمانی که تعدادشان بالاست، روزی ٢٥٠هزار تومان درآمد دارند، البته باید هر بار ٥٠کیلو بلوک جابهجا کنند. آنقدر باید کار کنید تا جانتان دربیاید. کمی هم گلایه کنید، کارگران سوری جایگزین میشوند. وقتی رسیدم سلیمانیه، میترسیدم از کسی آدرس بپرسم برای همین کلی راه رفتم تا رسیدم مسافرخانه خالد. غربت سخت است. چندبار گریه کردم اما مجبور بودم بمانم و کار کنم.»
پیش از این «عادل بکوان» محقق عراقی- فرانسوی موسسه مطالعات پیشرفته علوم اجتماعی از پاریس به خبرگزاری فرانسه گفته است: «کارگران ایرانی نهتنها کار خود را از منظر اجتماعی و فرهنگی در جامعه عراقی-کردی انجام میدهند، بلکه خرج کرده و هزینه میکنند. کارگران نیازهای خود را برطرف میکنند و خودشان بهعنوان منبعی از ثروت دیده میشوند.» چند روز پیش هم روزنامه «هفتصبح» در گزارشی نوشت عراق سالانه از حدود ٤ميليون مسافر ايراني استقبال ميکند. از طرف دیگر، درباره افزايش ميزان نقلوانتقال ارز از عراق به ايران، از سوي اين کارگران صحبت میشود؛ نقلوانتقالي که طبق گفته يک مسئول امور مالي در دولت عراق در گفتوگو با «العربي الجديد» در سال به دهها ميليون دلار میرسد. اين ميزان ارز، به خانوادههاي کارگران يا به حسابهاي بانکيشان از طريق ١٨٠شرکت به ايران حواله ميشود. در گزارشي که «العربي الجديد» منتشر کرده، آمده کارگران ايراني از فرصت بيشتري براي جذب در شرکتهاي ايراني يا عراقي در عراق برخوردارند؛ يکي به اين دليل که از قوانين کار ايران پيروي ميکنند و دوم اينکه دستمزد کمتري (به دلیل نرخ برابري ارز) ميگيرند.
«بیشتر جوانان آبادیهای مرزنشین رفتهاند برای کارگری، از آبادیهای مریوان و کردستان گرفته تا مهاباد و سرپل ذهاب اما از سنندج کمترند.»
خبرگزاری فرانسه در گزارش ماهیت زندگی و تعداد کارگران ایرانی در عراق آورده است: «در جنوب یکی از بزرگراههای شلوغ اربیل، یک تاجر عراقی- کُرد، ساختمانهایش را به مسافرخانههای ارزان تبدیل کرده تا اقامتگاه مناسبی برای کارگران ایرانی باشد.» «خورشید شقلاویی» ٥٤ساله به این خبرگزاری گفته در پاییز گذشته ٥٤ کارگر ایرانی در این مسافرخانه اقامت کردند و حالا تعداد آنها به ١٨٠ نفر رسیده. او دو ساختمان دیگر در نزدیکی مسافرخانههای خود را اجاره کرده، اما تعداد اتاقها و امکانات همچنان کافی نیست؛ اتاقهای ٩متری برای چهار کارگر که برای هر شب باید ٣دلار بپردازند.
ماههای نخست که جوانان از فشار بیکاری راهی سلیمانیه و اربیل شدند، بیشتر خانوادهها میترسیدند جوانانشان بروند عراق، اما کمکم تعداد کارگران بیشتر شد و نگرانیها برطرف. قدیمیها حالا دوسالی است که در عراق کار میکنند و بعضیهایشان هم اقامت کار دارند. «کاویارِ» ٢٤ ساله، تعداد کارگران ایرانی را بیشتر از سوریها، هندیها و چینیها میداند: «قبل از اینکه بروم عراق تحقیق کردم ببینم شرایط چطور است؛ در روزنامهای خواندم نزدیک ٢٥٠هزار نفر در این دوسال رفتهاند عراق برای کار. نمیدانم چقدر درست است، البته کارگر زیاد است. علاوه بر کارگرهای ایرانی خود عراقیها هم از شهرهای دیگر برای کار میآیند اربیل و سلیمانیه. اوضاع کار خوب نیست. قبل از اینکه بروم عراق همه میگفتند کار زیاد است، اما جانم به لبم رسید تا کار پیدا کردم، چون کار ساختمانی برای من سخت بود، البته اوضاع کسانی که با پاسپورت آمدهاند، بهتر است. کسانی که پاسپورت ندارند، نمیتوانند وارد اربیل و سلیمانیه شوند و در همان شهر «پینجوین» نزدیک مرز برای کارگری با درآمدهای خیلی پایین میمانند.»
«برای یکماه اقامت در مسافرخانه روزی ٤هزار دینار باید بپردازید- نزدیک ٤٠هزار تومان خودمان- وگرنه شبی ٥هزار دنیار پایتان مینویسند. برای خورد و خوراک هم ایرانیها از غذاهای ارزان استفاده میکنند تا هزینههایشان پایین بیاید.»
کار ساختمانی برای «کاویار» سنگین بوده و به هزار زحمت کاری در یک اغذیهفروشی پیدا میکند. آنطور که او میگوید چینیها و هندیها بیشتر در خانهها کار میکنند و ایرانیها بیشتر کارهای ساختمانی و داربستزدن را بهعهده دارند. کاویار میگوید عراقیها اهل شکماند برای همین فستفودیها و رستورانها مشتریهای زیادی دارند و بیشترشان از ٧ صبح تا ١٢ شب بازند، البته برای کار باید قبلا در فستفودی کار کرده باشید. کاویار در فستفودی کوچکی کار میکرده و شبها هم همانجا میمانده تا پول مسافرخانه ندهد، برای روزی ١٥٠هزار تومان. بیشتر مشتریهای او کارگران عراقی بودند، چون غذاهایش ارزان بود. «شب اول هوا سرد بود و باران میبارید، آنقدر اذیت شدم که زنگ زدم به صاحبکارم پاسپورتم را بیاورد برگردم ایران. اما او برایم پتو آورد و کمی دلداریام داد تا بمانم و پول دربیاورم.»
اوایل همه چیز بهتر بود
میکاییل صدیقی، رئیس انجمن صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان اما نگران سرنوشت کارگران ایرانی است و در مورد این دغدغه گفته است: «ما هر روز شاهد مهاجرت کارگران و استادکاران ایرانی به کردستان عراق هستیم؛ شهر مریوان که من در آن زندگی میکنم، فقط ۱۵کیلومتر تا مرز سلیمانیه فاصله دارد؛ شاید بشود با جرأت گفت ٨۰-٧۰درصد کارگران و استادکاران ساختمان که به عراق مهاجرت میکنند، از استان کردستانند؛ در شهرهای مریوان سروآباد، حداقل ٥۰-٤۰درصد استادکاران در عراق کار میکنند؛ از زمانی که ارزش پول پایین آمده و ساختوساز کم شده، موج مهاجرت گستردهتر شده است؛ در یکسال و چندماه گذشته، در ایران قیمت همه اقلام ساختمان از سیمان گرفته تا تیرآهن، بالا رفته، اما نرخ نیروی کار ثابت مانده؛ کارگر و استادکار ساختمان با نرخ چهارسال پیش مشغول به کارند، اما در عراق دستمزدها خیلی بالاتر است؛ مثلا اگر در ایران دستمزد برای نمای سنگکاری، متری ۴۰هزار تومان است، در عراق همین کار متری ۱۰هزار دینار است که میشود حدود ۱۰۰هزار تومان؛ آنجا کارگران روزمزد هم روزی ۳۰۰ تا ۳۵۰هزار تومان درآمد دارند؛ استادکار، روزی ۴۵۰هزار تومان که پول خوبی است؛ برای کارگری که در ایران باید ٦ماه سال بیکار باشد و ٦ماه بعد را با دستمزد چهار سال قبل بسازد، خیلی میصرفد.»
«من اقامت کاری دارم و هرقدر که بخواهم میتوانم بمانم. کارهای اقامتمان را وکیل صاحبکارمان انجام داد.»
«سیامند» جزو نخستین کارگرانی است که راهی کردستان عراق شده و حالا جزو قدیمیها به حساب میآید. او دوسالی میشود که به عراق برای کار میرود. سیامند از همان اول میداننشین نبوده، چون با یکی از همروستاییهایش به سلیمانیه رفت، خانه را او برایش اجاره کرد و اقامت کار هم گرفت، تا مجبور نشوند هر ٢٨روز برگردند ایران. سیامند حالا هر سه ماه یکبار چند روزی میرود ایران.
داربست فلزی کار اصلی «سیامند» ٢٤ساله است و رونق کار ساختمانسازی را افزایش چشمگیر جمعیت عراق میداند: «از کارم راضیام خدا را شکر. برای همروستایی خودمان کار میکنم، اجارهخانه هم نمیدهم. اغلب کارگران ایرانی آشنا و فامیلند، البته سوریها و ترکها هم هستند. ساختمانسازی کار سختی است، اما پول خوب میدهند و همین کافی است. جمعیت عراق رو به افزایش است و برای همین به شهرکهای جدید نیاز دارند. تا زمانی که عراق امنیت داشته باشد، برای کارگران ایرانی کار هست، چون کارگران برای عراقیها منبع درآمد به حساب میآیند و در عین حال با مهندسان و کارفرمایان ارتباط خوبی دارند، البته نسبت به گذشته درآمد کارگران ایرانی پایین آمده. اوایل که ما کار میکردیم به دلار پول میداند، اما حالا به ریال حقوق میدهند، اگر همینطور پیش برود، شاید شرایط سختتر و درآمدها کمتر هم شود.»
از واکسی تا کارگر مرغداری
در عراق، کارگران ایرانی را تنها سر ساختمانهای نیمهکاره درحال داربستزدن یا حمل بلوک و سیمان نمیبینید یا سر میدان شهر در انتظار کار. بساط واکسی برای مسنترهاست، آنهایی که توان کار سخت را ندارند. «آدم از خجالت آب میشود وقتی این پیرمردها را میبیند. در یکی از این مسافرخانههایی که ایرانیها میمانند، تعدادی از این مردها را دیدهام که همسنوسال پدرم بودند؛ هر کفش ٥٠٠دینار. «اسماعیل» ٥٠سال داشت و بار ششم بود که میآمد عراق برای واکس زدن. تعداد این «اسماعیلها» کم نیست.»
«درآمد کارگران مرغداری بالاست. ماهی ١٠میلیون تومان، البته کارشان خیلی سخت است. باید کاربلد باشید.»
«ادریس» یکی از کارگران مرغداری است. در مریوان خیلی سعی کرد کاری برای خودش دستوپا کند، اما چون پایش را روی مین از دست داده، کار پیدا کردن برایش کمی سخت بود. او ٢٦سال دارد و تازه یکماه از ازدواجش گذشته بود و مجبور شد دوماه تازهعروسش را تنها بگذارد، البته بعد از دوماه با ١٠میلیون پول برگشت؛ «پول زیادی است.» مرغداریای که ادریس در آن کار میکند، نزدیک سلیمانیه است؛ کارگران از صبح تا شب باید آنجا کار کنند و شبها همانجا بمانند و نگهبانی بدهند. آمپولزدن مرغها و تمیزکردن مرغداری هم با کارگران است. «ادریس بعد از دوماه برگشت ایران و قرار است اگر کار بود، دوباره برگردد سلیمانیه، البته اینبار میتواند سه نفر دیگر را هم با خود ببرد. سپردهام پسرخالهام را هم با خود ببرد. در مرغداریها به هر کس کار نمیدهند، باید کاری باشی و کاربلد.» «من عاشق چوبم برای همین هنر دستم را در عراق میفروشم. جوانانی مثل من کماند، چون بیشترشان برای کارگری میآیند.»
آرشین ٢٨سال دارد، اهل سنندج است و مثل بیشتر جوانان مرزنشین بعد از دیپلم به فکر کاسبی افتاده: «دیپلم که گرفتم، کار با چوب را یاد گرفتم. عاشق بوی چوبم و وقتی چوبی را شکل میدهم، روحم زنده میشود. بار چهارم است میآیم مسافرخانه «خالد». همینجا توی اتاق کار میکنم و میفروشم.»
پدر «آرشین» با پنجسر عایله بیکار است و از وقتی «آرشین» آمده عراق کمی اوضاع خانه بهتر شده: «پنجرههای تزیینی برای کافهها و کافیشاپها درست میکنم. عراقیها پنجرهها را خیلی دوست دارند و هر پنجره را ٣٠-٢٠ و حتی ٥٠هزار دینار هم میخرند. بستگی به اندازه پنجره دارد، اما همین پنجرهها در ایران برایم ٥٠هزار تومان سود داشت. واقعا وضع کار در سنندج خوب نیست و بیشتر جوانان بیکارند.»
دمشون گرم برایِ کار به کردستانِ عراق می روند زیرا کردهایِ عراقی و ترکیه آریایی هستند و این نشان می دهد که کارگرانِ ایرانی بسیار دانا و باهوشند و از رویِ تنگدستی نتوانستند به آموزشگاه بروند
خاک بر سرِ هر چه آخوند که شایستهٔ هیچ چیز نیستند
با مدیریت امام زمانو رهبری خامنه ای مفعول بزودی ایرانیان برای شستن کاسه ی توالت و دستمال کشی راهی افغانستان خواهند شد
با سلام وقتی این سرگذشت ها را می خوانم یاد سریال های فقر و تنگدستی ترکی و ژاپنی میافتم یاد داستان بینوایان که برای لقمه ای نان چه اتفاقاتی افتاد و یاد شکم های سیری که در این سریال یادی از گرسنگان و بیکاران نمی کردند بعد از 40 سال حکومت ملا به کجا رسیده ایم جوان مرز نشین کولبر و کارگر و در کشوری که 8 سال همین ملا ها با آن آتش جنگ خانمانسوز را شعله ور نگه داشتند باستی هیلز نشینان و اختلاسگران و غارتگران ثروت های ملی این مردم آیا روزی جواب اعمال خود را خواهند داد؟
این هم یک منبع در آمد است و هر کسی یک جوری سعی می کند که خودی از خود نشان بدهد، اینکه چه قدر درست باشد بستگی به خود طرف دارد که آیا کارش را درست می داند و یا نه، در شرایط فعلی همه به این فکر می کنند که چطور می شود یک چندرغازی بدست آورد و در شرایط فعلی ایران تاگیوه در بیابان نعمت است و بهتر است از هیچی، ولی من تعجب کردم که چینی ها چرا، وضعیت چین خراب تراز عراق است، ایران که جای خوددارد، از ماست که بر ماست، خود کرده را تدبیری نیست