شنبه، 16 دی ماه 1396 = 06-01 2018گزارشی تکاندهنده از "کانال خوابی" در تهرانحسن نصرالله و بشار اسد با پول نفت ایران در قصر زندگی می کنند، اما خود ایرانیان در کانال فاضلاب میخوابند! زندگی بیسرپناهانی که در حاشیه بعضی بزرگراههای تهران زندگی میکنند گزارشی تکاندهنده از "کانالخوابی" در تهران داخل کانال های تنگ، تاریک و سرد، پُر از موش و سوسک است کانال ها بوی مردار می دهد ولی هر شب تعداد زیادی از بی خانمان ها، به این کانال ها پناه می برند روزنامه شهروند؛ نخستین تصویر، وحشت است؛ وحشت از دیدن زندگی آدمها در کانالهای تنگ و تاریک آب شهری. کانالهایی با بوی تعفن، پُر از موش، پُر از سوسک و مارمولک و مورچه. از کانالها صدای خِشخِش کیسه میآید، صدای نفس، بخار نفس. صدای کشیدهشدن مقوا روی سطحی ناهموار. صدای پا میآید. صداهای کُند و کِشدار، صدای آدم. زیر این کانالها، سفیدی چشمها پیداست. آنجا شهری جاری است؛ شهری زیرزمینی با آدمهای زیرزمینی. معتادان بیخانمان، در کانالهای آب شهری زندگی میکنند. کانالهایی در همسایگی بزرگراهی در شمال شهر. دومین تصویر پای «حمید» است؛ حمید شلوارش را تا زانو بالا زده: «ببین چطوری زدن؟ نگاه کن.» و پای راست را میگیرد جلوی لنز دوربین تا رد زخمی عمیق، روی پاهای نحیف و ناتوانش آشکار شود؛ زخمی عمیق و رشتهای مثل رد تازیانه که در یکی از طرحهای جمعآوری معتادان برایش مانده. «حمید» ساکن همان شهر زیرزمینی است. او آن ته، کنار «علی» پاهایش را دراز کرده. «علی»، خودش را زیر پتوی کِرمرنگی پنهان کرده، کلیهاش عفونت دارد: «واقعا هیچکس نیست بیاد بگه تو چت شده؟ مریضیت چیه؟» حمید میگوید، علی چهار روز است همین گوشه افتاده و نمیتوانند او را ببرند بیمارستان. کلیهاش درد میکند. آنها از پشت میلههای کانال حرف میزنند. صدایشان میپیچد. کانالهای کمعرض و طولانی خانه است، جای خواب و شبمانی. معتادان بیخانه، کانالهایی که سقفش، کمتر از یکمتر با زیرزمین فاصله دارد را سرپناه کردهاند. حمید، در زمهریر شب، پیشانی را روی دو ستون دست گذاشته. اینجا را از کجا پیدا کردید؟ «اکبر» ورودی کانال نشسته، پشت میلهها. ادامه حرفهای «حمید» را میگیرد: «حالا درخت هم باشد، میریم بالاش میمونیم. فقط از دست مامورها دور باشیم.» از پشت میلهها حرف میزنند، آنجا داخل کانال تنها جایی است که متعلق به خودِ خودشان است و نمیخواهند غریبهای وارد حریمشان شود. حمید و علی آن گوشه سمت راست دراز کشیدهاند و امین و اکبر، کنار دریچهها مشغولند: «تا این ته بری، پر آدمه.» ته، منظورش انتهای کانال است که شانه به شانه اتوبان جلو رفته. «حمید» نشئه است: «آنتیبیوتیک میخوام. ما مریضیم.» و بغلدستیاش از سرفه تکان میخورد. میگویند اهل تهرانند، جز امین که افغان است. امین، پیش از این نقاش بوده، میگوید از افغانستان آمده ایران تا برای خانواده و پدر و مادرش یک لقمه نان بفرستد: «نمیدونم اینجا دارم چه... میخورم.» و میخندد و دندانهای سیاهش را نشان میدهد: «خودمون خواستیم، تقصیر هیچکس نیست.» فقط خودشانند که میدانند از کجای دریچه میشود بیرون زد و وقتی مامور آمد، به کجا پناه برد: «زور که بیاد بالای سر آدم، آدم هر کاری میکنه.» حمید سیودوسالش است و به ٥٠سالهها میماند، کابینتساز بوده. زن و بچه ندارد، ٤، ٥سال است با دختری که میگوید پرورشگاهی است، زندگی میکند، داخل همین کانالها و باغها: «اون بدبخت هم هیچ کسیو نداره. شبها همینجا، داخل کانال میخوابه.» ١٥سال هرویین و شیشه مصرف کرده و میگوید از دوهفته پیش شبها تا صبح داخل همین کانال میخوابد. اکبر ٣٥ساله است و کارگر تأسیسات بود، حالا هم اگر کاری برایش باشد، صبحها میرود سرکار، اما به جایش، ضایعات جمع میکند، زدوبند میکند، هرچی گیرش میآید، میفروشد تا پول موادش جور شود. میگوید فوقدیپلم دارد، خانهشان غرب تهران است و از یکماه پیش، زیر کانال را خانهاش کرده: «اوضاع خونه طوری نیست که بتونم برگردم. همش میگن ترک کن ترک کن.» حالا دری به تخته خورده و تعدادی از جمعیت بیش دوازده میلیونی تهران و حومه درخیابانها به تظاهرات می پردازند که تعداد کثیری هم از این میلیونها هم در منازل پای تلویزیون ها و ماهواره ها منتظرند که از نتیجه مابقی مردم که فداکارانه درخیابانها درتظاهرات شرکت می کنند به هرشکل و فرمی مفت و مسلم بدون هیچ زحمتی بهره مند شوند - آیا این جماعت خفته از موجودیت کارتن خواب ها و آنچه باعث و بانی این فجایع به هرشکل و فرمی در ایران شده است بی خبرند؟ معظل کارتن خوابی و بیکاری و معتادی و تن فروشی و طفل و کلیه فروشی برتمامی اقشارمردم سالهاست روشن بوده و میباشد ولی متاسفانه بعوض اینکه میلیونها راهی خیابانها شوند و به اوضاع اسارت باربرده وارانه خودشان ازچنگ قشون شیاطان صفت عبابردوش پایان دهند منتظرند که ترامپ از درون امریکا آجیل مشکل گشایشان باشد |